• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۲ اسفند
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5974 -
  • ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۶ بهمن

با پیگیری «اعتماد» و با كمك وزارت امور خارجه، اجساد دو پناهجوي ايراني كشته شده در فرانسه بدون دريافت هزينه از خانواده متوفيان به ايران بازگردانده شد

آرام بخواب در خاك وطن

حميد قرباني و هادي رستمي، ظهر 24 آذر امسال بر اثر حمله مسلحانه يك مهاجم فرانسوي به حاشيه اردوگاه «دانكرك» جان باختند

بنفشه سام‌گيس 

اجساد حميد و هادي؛ دو پناهجوي ايراني كه ظهر 24 آذر امسال (14 دسامبر 2024) به ضرب شليك گلوله‌هاي يك مهاجم فرانسوي در محدوده حفاظت شده اردوگاه «لون پلاژ» بندر دانكرك كشته شدند، در آخرين ساعات جمعه 12 بهمن ماه به وطن بازگشت.

حميد قرباني و هادي رستمي، دو جوان ايراني از منطقه كردستان بودند؛ حميد، 25 ساله و ساكن حاشيه مريوان بود و هادي، 32 ساله و ساكن سرپل ذهاب. اواخر شهريور امسال، حميد و هادي به اميد ساختن فردايي بهتر براي خود و خانواده‌شان، هر چه اندوختند را به جيب قاچاق‌برها ريختند تا به همراه ده‌ها هموطن ديگر، از مسير تركيه و يونان و سپس كانال مانش، به انگليس برسند و زندگي تازه‌اي را آغاز كنند.

اوايل آذر و در آخرين مرحله سفر، موتور قايقي كه از مسير آب‌هاي مانش به سمت سواحل بريتانيا مي‌راند، خراب شد و گارد ساحلي پليس فرانسه، 30 پناهجوي سوار بر اين قايق در حال غرق شدن را دستگير و به اردوگاه جنگلي «لون پلاژ» در بندر «دانكرك» منتقل كرد.

ظهر شنبه 24 آذر، حميد و هادي، در بيستمين روز بلاتكليفي در اردوگاه «لون پلاژ» با متين و راشد؛ دو نفر از دوستان پناهجوي‌شان مشغول قدم زدن در حاشيه جنگل و نزديك به جاده عبوري كنار اردوگاه بودند كه پل دوميس؛ مهاجم 22 ساله فرانسوي تبار، با شليك مرگ، به زندگي حميد و هادي خاتمه داد و نقطه پاياني بر همه اميدها و آرزوها گذاشت. اولين خبر درباره اين فاجعه، شامگاه همان روز و توسط شبكه خبري «اسكاي‌نيوز» منتشر شد. در گزارش‌هاي ديگري در شبكه‌هاي خبري و خبرگزاري‌هاي انگليسي و فرانسوي زبان، به نقل از مقامات محلي و قضايي فرانسه اعلام شد كه در فاصله صبح تا ظهر 14 دسامبر، حميد و هادي، سومين قربانيان اين مهاجم 22 ساله بوده‌اند و پل دوميس، دقايقي پيش از آنكه به حاشيه اردوگاه لون پلاژ بيايد، كارفرماي خود را در مقابل چشمان همسر و دو فرزندش هدف اصابت گلوله قرار داده و ساعاتي بعد هم، تراژدي مرگ را با كشتن دو مامور پليس ساحلي به پايان برده است. آن روز و ظرف 2 ساعت، 5 نفر به دست اين مهاجم فرانسوي كشته شدند؛ مهاجمي كه عصر همان روز، اسلحه خود را به زمين گذاشت و به ايستگاه پليس رفت و خود را به عنوان قاتل معرفي كرد.

در ساعات اوليه بعد از انتشار خبر اين فاجعه، انتقام‌جويي و نژادپرستي به عنوان اولين انگيزه‌هاي قاتل مطرح شد در حالي كه پل دوميس هنوز درباره دليل موج خوني كه به راه انداخته بود، هيچ توضيحي نداده بود، اما نتايج بازجويي اوليه نشان داد كه قاتل، عضو باشگاه تيراندازي و در هدف‌گيري، ماهر بوده و در زمان ارتكاب جنايت، 5 اسلحه اتوماتيك و نيمه اتوماتيك به همراه داشته است.

اين فاجعه علاوه بر آنكه صدها پناهجوي ساكن در اردوگاه جنگلي لون پلاژ را به ابراز همدردي واداشت،سایه ترس و نفرت را بر سر اردوگاهي افكند كه حتي از نظر امكانات رفاهي هم برازنده زيست موقت هيچ انساني نبود. مددكاران موسسه «Utopia 56» اولين گروهي بودند كه بعد از اين فاجعه، در محل اردوگاه حاضر شدند. موسسه «Utopia 56» يك نهاد خيريه است كه طي 10 سال اخير با همراهي داوطلبانه مردم، براي كمپ‌هاي پناهجويي مستقر در شهرهاي ساحلي فرانسه، كمك‌هاي غذايي و پوشاك و بهداشتي ارائه مي‌دهد. سالومه؛ يكي از مددكاران اين موسسه است كه در روزهاي بعد از فاجعه «لون پلاژ» در توضيح تاثير كشتار دو پناهجوي ساكن اين اردوگاه به خبرنگاران گفته بود: «تيراندازي‌ها در جاده‌اي رخ داد كه مسير ورود و خروج مردم براي دريافت كمك است. بنابراين افراد زيادي شاهد اين صحنه بودند و با وجود تاثير اين رويدادها بر حدود 500 نفر از ساكنان اردوگاه كه در ميان آنها، خانواده‌هايي و حتي كودكان و نوجواناني هم هستند، هيچ حمايت رواني براي شاهدان اين فاجعه انجام نشده است.شب شنبه و ساعاتي بعد از فاجعه، ساكنان اردوگاه وحشت‌زده بودند و ما خواستار ايجاد يك مكان امن براي ساكنان اردوگاه بوديم.»

ظاهرا، به دنبال اصرار اين انجمن خيريه، نيروهاي پليس هم تا ساعاتي بعد از اين فاجعه در جاده حاشيه اردوگاه گشت‌زني مي‌كنند و مستقر مي‌شوند، اما اين‌طور كه سالومه مي‌گويد، با طلوع آفتاب و روشن شدن آسمان، پليس هم محل را ترك كرده و همين حمايت حداقلي هم به پايان رسيده است. اين مددكار گفت كه در طول سال 2024، در مجموع 83 پناهجو در منطقه كاله كشته شدند و حميد و هادي، آخرين‌هاي اين فهرست بودند.

تصاويري كه در روزهاي بعد از به قتل رسيدن حميد و هادي از اردوگاه لون پلاژ منتشر شد، عمق تاثر ساير پناهجويان با قربانيان اين فاجعه را نشان مي‌داد. در يكي از تصاوير، مردان و زناني كه الزاما ايراني و اهل كردستان هم نبودند، وسط زمين چمن‌پوش حاشيه اردوگاه ايستاده بودند و نقطه‌اي از همين فضا را با شاخه‌هاي رز قرمز، گلباران كرده بودند. خبرنگاران محلي در گزارش‌هاي خود نوشتند كه دو روز بعد از جان‌باختن حميد و هادي، مراسم يادبودي هم در ساحل دريا و در همان نقطه‌اي كه قرار بود مسير عزيمت اين دو پناهجوي ايراني به مقصد خوشبختي باشد، برپا شده بوده است.

روزهاي بعد از فاجعه، مسوولان قضايي فرانسه اعلام كردند كه قاتل فرانسوي كه در زمان ارتكاب جنايت، شغل و درآمدي نداشته، با والدين خود زندگي مي‌كرده و فاقد سابقه كيفري بوده، بابت كشتار 5 نفر به قتل درجه يك و دو متهم شده است؛ شليك به حميد و هادي؛ قتل از نوع درجه يك بود. يك هفته بعد از اين فاجعه، وزارت امور خارجه ايران كه درگير فراهم آوردن شرايطي براي بازگرداندن پيكر جان‌باختگان به كشور بود، از دولت فرانسه خواست كه تحقيقات جدي درباره قتل 2 پناهجوي ايراني را آغاز كند. در حالي كه دولت فرانسه تا 7 روز بعد از كشته شدن دو تبعه ايراني در يك منطقه تحت حفاظت پليس، از تاييد هرگونه شائبه نژادپرستانه مرتبط با اين فاجعه خودداري مي‌كرد، وحيد جلال‌زاده؛ معاون وزير امور خارجه، در اثناي پيام تسليتي كه براي خانواده‌هاي حميد و هادي مي‌فرستاد، به صراحت اين حمله مسلحانه را مشكوك به نژادپرستي دانست و گفت كه وزارت امور خارجه در تماس با سفارت فرانسه در تهران، خواستار اجراي عدالت و پرداخت غرامت به خانواده قربانيان شده است.

عزيزانمان را پس گرفتيم

شامگاه جمعه 12 بهمن، سالن پروازهاي ورودي فرودگاه بين‌المللي امام، دو مهمان متفاوت داشت. اين دو نفر، خود را براي استقبال از دو مسافر متفاوت آماده كرده بودند. 50 روز بود كه منتظر بودند و حالا انتظار به سر رسيده بود ......گوران قرباني، پسرعموي حميد قرباني است. گوران در چند قدمي خانه حميد زندگي مي‌كند و در اين 50 روزي كه از مرگ حميد گذشت، پا به پاي مادر و دو خواهر و برادر حميد اشك ريخته است. 26 آذر، وقتي دو روز از مرگ حميد و هادي گذشته بود و گوران به اين توان رسيده بود كه درباره فاجعه‌اي كه بر سر خانواده حميد آوار شده، حرف بزند، برايم تعريف كرد: «.... حميد و هادي، مجرد بودند. حميد نان‌آور خانه بود و هادي، كمك‌خرج پدرش بود. حميد و هادي در مسيرتركيه با هم آشنا شده بودند و چون هر دو از خطه كردستان بودند، هم‌مسير شدند و هواي همديگر را داشتند. با هم رفتند، با هم جان دادند، با هم برگشتند.»

گوران برايم تعريف كرد كه وقتي عكس و خبر اوليه از به قتل رسيدن پسرعمويش را در صفحه اسكاي نيوز ديده و باور نكرده كه حميد هم به سرنوشت پسرعموي ديگرش دچار شده كه او هم جانش را در راه پناهجويي و رسيدن به فرداهاي بهتر از دست داده بود، به راستي‌آزمايي واقعيت با عكس‌هاي نه‌چندان قديمي پسرعمويش متوسل شده و عكس‌ها را زير و رو كرده فقط به يك اميد؛ اميدي با پايه‌هاي لرزان و در حال فروريختن؛ تصاوير اسكاي نيوز، جعل واقعيت باشد و اين تصاوير، «حميد قرباني» نباشد .....

حالا 50 روز گذشته، حالا گوران از اين 50 روز برايم تعريف مي‌كند، حالا حميد و هادي زير خاك مريوان و سرپل ذهاب آرام گرفته‌اند و خانواده‌ها آسوده‌اند كه از اين پس، هر زمان دلشان گرفت براي پسرهايي كه ياور خانه بودند و حالا، پيوستي به زمان گذشته شده‌اند، مي‌توانند چند قدم بروند دورتر، بروند گورستان، بالاي سر مزاري كه يادآوري مي‌كند فقر و نداري چطور و چه ساده مردها را جوانمرگ مي‌كند.....

«..... روزهاي اول نمي‌دانستيم چه كنيم و از چه طريقي اقدام كنيم. وقتي به يكي از دفاتر وزارت امور خارجه معرفي شديم، مسوولان اين دفتر به سرعت با سفارت ايران در فرانسه هماهنگ كردند و به دنبال اين هماهنگي، كنسول ايران در فرانسه با من تماس گرفت و تسليت گفت و گفت كه در اولين روز شروع به كارشان در فرانسه با چنين حادثه تلخي مواجه شده‌اند. چند روز بعد از اين تماس تلفني، آقاي جلال‌زاده هم از وزارت امور خارجه با من تماس گرفت و تسليت گفت و جزييات حادثه را جويا شد و درباره وضعيت مالي خانواده حميد پرسيد كه به ايشان گفتم مي‌توانيد فرد معتمد خودتان را بفرستيد تا شرايط اين خانواده را از نزديك ببيند. به ايشان گفتم خانواده حميد در يك خانه 60 متري در شهرك كاني دينار مستاجرند و هيچ تواني براي پرداخت هزينه انتقال جسد به ايران ندارند. ايشان در همان تماس تلفني قول مساعدت داد و گفت مورد حمايت دولت هستيد و ما به بخش مالي وزارت امور خارجه نامه مي‌دهيم تا هزينه انتقال اين اجساد را تقبل كنند. پيگيري‌ها با تعطيلي يك هفته‌اي ايران و تعطيلات كريسمس فرانسه متوقف شد و بعد از تعطيلات، با چالش جديدي مواجه شديم. دادستاني فرانسه مي‌گفت به دليل اينكه با پرونده قتل مواجهيم، بايد بررسي‌ها تمام شود و اعترافات ضارب تكميل شود تا دستور ترخيص اجساد را بدهيم. در اين مدت، من هم موفق شدم از طريق جست‌وجو در اينترنت، با يك انجمن مددكاري در پاريس تماس بگيرم و با خانمي به اسم اميل صحبت كنم كه به كمپ پناهندگان دانكرك مي‌رفت و براي پناهجويان، غذا و و سايل بهداشتي مي‌برد. اميل به من گفت كه مي‌تواند با پليس فرانسه صحبت كرده و بگويد كه اين حادثه در منطقه حفاظت شده رخ داده و مي‌تواند براي ما وكيل بگيرد و حتي ارتباط ما را با مسوول انتقال اجساد برقرار كند. مجموع اين مسائل باعث شد كه انتقال اجساد به ايران 50 روز طول بكشد. در اين 50 روز، يك لحظه خانه خانواده حميد خالي نبود. ساعت به ساعت، مردم مي‌آمدند و ابراز همدردي مي‌كردند و ما هم با وجود اندوه و غصه‌اي كه داشتيم، موظف بوديم در خدمت مردم باشيم در حالي كه نگراني و سردرگمي بابت چگونگي انتقال اجساد به ايران بسيار عذاب‌آور بود و هنوز نمي‌دانستيم كه آيا در نهايت بايد هزينه‌اي براي انتقال اجساد عزيزان‌مان بپردازيم يا دولت ايران به ما لطف كرده و اين هزينه را از ما دريافت نخواهد كرد چون با وجود قول مساعدت آقاي جلال‌زاده در وزارت امورخارجه، يكي از كاركنان سفارت ايران در فرانسه به من گفت كه دولت فرانسه بابت انتقال هر جسد به ايران 8 هزار يورو وجه طلب كرده است. البته بدقولي‌هاي هواپيمايي قطر و امارات هم در اين تاخير بي‌تاثير نبود چون در آن زمان، تنها خطوط هوايي عازم ايران، هواپيمايي قطر و امارات بود ولي مسوولان اين شركت‌هاي هواپيمايي، يك روز قول همكاري مي‌دادند و روز بعد زير قول‌شان مي‌زدند و مي‌گفتند انتقال اجساد فقط در صورت ارسال نامه دادستان و پزشك قانوني و گزارش پليس فرانسه امكان‌پذير است. مسوولان شركت هواپيمايي قطر گفته بودند اجساد براي انتقال به ايران بايد موميايي شود و بابت موميايي شدن هر جسد هم بايد 1500 يورو پرداخت مي‌شد كه سفارت ايران در فرانسه هم در جواب اين شركت هواپيمايي گفته بود در ايران، موميايي شدن جسد به هيچ‌وجه مرسوم نيست و در نهايت هم بعد از گذشت يك ماه، اين دو شركت هواپيمايي به بهانه اينكه متوفيان، بدون پاسپورت بوده‌اند، قرار انتقال اجساد را لغو كردند. اوايل بهمن و بعد از لغو انتقال اجساد توسط شركت‌هاي هواپيمايي امارات و قطر، خانمي از سفارت ايران در فرانسه با من تماس گرفت و خبر داد كه قرار است نيمه اول بهمن پرواز تهران و پاريس برقرار شود و گفت شما 35 روز صبر كرديد و حالا هم منتظر اين پرواز باشيد كه با خط هوايي جمهوري اسلامي ايران انجام خواهد شد. ما هم اين توصيه را قبول كرديم. قرار بود اجساد با پروازي كه روز 12 بهمن از پاريس به مقصد تهران حركت مي‌كرد به فرودگاه امام برسد ولي 10 بهمن كه با سفارت ايران در فرانسه تماس گرفتيم به ما اعلام شد كه اين پرواز لغو شده. بعد از لغو اين پرواز، برادر هادي توانست از طريق آشنايانش در شركت هواپيمايي تركيه، موافقت مسوولان اين خط هوايي را براي انتقال اجساد به ايران جلب كند. ما هم اين موضوع را به سفارت ايران در فرانسه اطلاع داديم و سفارت ايران بعد از هماهنگي با نماينده شركت هواپيمايي تركيه، بليت پرواز خريد و به من اعلام شد كه به عنوان تحويل‌گيرنده اجساد در فرودگاه ايران، مدارك شناسايي خودم را براي شركت هواپيمايي تركيه ارسال كنم. هواپيماي ترك، ساعت 7 صبح جمعه 12 بهمن، اجساد حميد و هادي را بعد از يك پرواز 4 ساعته به تركيه رساند. حميد و هادي، تا تركيه با هم بودند ولي در انتقال به ايران، اجسادشان به پروازهاي متفاوت منتقل شد و هادي ساعت 10 شب و حميد ساعت 11.55 و قبل از نيمه شب به ايران و به فرودگاه امام رسيد. ما هم از كردستان با آمبولانسي كه يك نهاد خيريه در اختيارمان گذاشته بود، خود را از كردستان به فرودگاه رسانده بوديم. در فرودگاه امام و در زمان ترخيص اجساد، هر كدام از كاركنان يا همراهان مسافران، به محض مطلع شدن از اين حادثه تلخ، ابراز همدردي مي‌كردند و متاثر مي‌شدند. كاركنان فرودگاه و تمام عوامل پايانه و گمرك و قرنطينه انساني و نماينده وزارت امور خارجه و حتي پزشك مستقر در فرودگاه، بهترين همكاري را با ما داشتند ولي بيشترين مشكل را با پليس فرودگاه داشتيم كه مي‌گفت جنازه‌ها بايد به پزشكي قانوني منتقل شود. ما در جواب پليس فرودگاه، نامه رسمي و امضا شده نماينده سفارت ايران در فرانسه را به پليس ارايه داديم. در اين نامه با امضاي نماينده سفارت ايران در فرانسه تاييد شده بود كه اين دو جوان ايراني در فرانسه به ضرب گلوله كشته شده‌اند و هيچ بيماري واگير ندارند و پزشكي قانوني فرانسه، در حضور نماينده رسمي دولت ايران، اين جنازه‌ها را لاك و مهر و پلمب كرده بود و مجموع مدارك مكتوب اين حادثه هم توسط سركنسول ايران در فرانسه امضا شده بود و سفارت ايران در فرانسه در مكاتبه با مسوولان فرودگاه امام، خواستار تسهيل ترخيص اجساد شده بود ولي پليس فرودگاه امام، حرف‌هاي ما را قبول نكرد و گفت اين مدارك به ما ربطي ندارد و طبق دستور دادستاني، اين اجساد بايد به پزشكي قانوني منتقل شود و با وجود آنكه گفتيم ما در اين 50 روز عزادار بوده‌ايم و حالا هم بايد 800 كيلومتر تا كردستان برويم و مردم منتظرند كه اجساد به زادگاه‌شان برسند ولي پليس به حرف‌هاي ما بي‌توجهي كرد و در نهايت، ساعت 3.55 دقيقه بامداد شنبه، از فرودگاه امام به پزشكي قانوني كهريزك رفتيم. در آن ساعت صبح و در دماي منفي 6 درجه آن منطقه، من و پدر هادي، اولين نفرات جلوي ساختمان پزشكي قانوني بوديم و بايد تا 8 صبح و ورود كاركنان پزشكي قانوني منتظر مي‌مانديم. وقتي هم كاركنان آمدند و برگه پذيرش را به كارمندان تحويل داديم، به ما گفتند تاييد نهايي بايد توسط كارشناس اسلحه و مهمات انجام شود چون يك مورد خاص است و اين كارشناس هم، نزديك ظهر مي‌آيد و حتي ممكن است تاييد وضعيت اجساد به روز بعد موكول شود. كارشناس اسلحه، دقايقي پيش از ظهر به پزشكي قانوني آمد و شرح حادثه را پرسيد و در جواب گفتم كه ظاهرا ضارب 5 اسلحه اتوماتيك و نيمه اتوماتيك داشته و احتمالا با اسلحه اتوماتيك به اين دو نفر شليك كرده است. تا دو ساعت بعد از ظهر در پزشكي قانوني بوديم و در نهايت هم، علت فوت حميد و هادي، اصابت جسم پرتابه‌اي پرشتاب ثبت شد در حالي كه پزشكي قانوني فرانسه، علت فوت را شليك مستقيم اعلام كرده بود و ما هم در بررسي اجساد شاهد بوديم كه حميد بر اثر شليك دو گلوله به پشت سرش از فاصله نزديك كشته شده و هادي هم به دنبال اصابت گلوله و بر اثر خونريزي شديد جان داده بود. بعد از پزشكي قانوني، به بهشت‌زهرا رفتيم كه كاركنان بهشت‌زهرا هم بيشترين همكاري را با ما داشتند و پذيرفتند كه اجساد با آمبولانس خودمان به كردستان منتقل شود و بعد از غسل و كفن‌پيچي جديد، جعبه‌هايي براي اجساد به ما دادند و در نهايت، حدود ساعت 3 و نيم بعد از‌ظهر شنبه به سمت كردستان حركت كرديم..... ما بابت انتقال اجساد از فرانسه به ايران هيچ پولي نداديم ولي براي اقدامات پزشكي قانوني و بهشت زهرا براي هر كدام از اجساد حدود 10 ميليون تومان پرداخت كرديم....»

و اين پايان يك تراژدي است. جسد حميد، نيم ساعت پيش از نيمه شب جمعه به وطن رسيد، جسدش را هم نيم ساعت پيش از نيمه شب شنبه به خاك سپردند. گوران مي‌گويد 5 هزار نفر آدم آمده بود؛ پير، جوان، زن، مرد. تمام «كاني دينار» آمده بود براي بدرقه حميد. مثل همان روزي كه مي‌خواست برود تركيه. آن روز هم خانه‌شان شلوغ بود و آدم بود كه مي‌آمد و مي‌رفت براي بدرقه. حالا هم همين طور بود. همه كاني دينار آمده بود. گوران مي‌گويد هادي را هم ظهر يكشنبه به خاك سپردند. مي‌گويد هادي هم پدر پيري داشت كه سنگيني بار زندگي را با شانه پسرش تقسيم كرده بود و هادي هواي پدر را داشت كه زمين نيفتد و حالا پدر بايد شانه خودش را زير سنگيني جسد هادي مي‌كشاند كه پسرش زمين نيفتد ... و اين، پايان تراژدي است ....

 

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون