سيما پروانهگهر
پايگاه خبري اختصاصي حزب موتلفه اسلامي اعلام كرده است كه در جلسه اخير شوراي مركزي جديد اين حزب، اعضا پس از بررسي برنامههاي محمدعلي اماني و حميدرضا ترقي، نامزدهاي دبيركلي، اماني را به عنوان دبيركل حزب موتلفه اسلامي در دوره چهاردهم انتخاب كردهاند. بر اساس گزارشي كه در اين باره در پايگاه خبري شما منتشر شده، قيد شده است كه «با اين انتخاب و هدايت بزرگان حزب، مديريت از نسل اول به نسل دوم حزب منتقل شد».
انتقال مديريت از نسل اول به دوم حزب، همانطور كه در گزارش خود حزب موتلفه نيز به آن اشاره شده، مهمترين بخش اين خبر و اين رخداد در يكي از قديميترين احزاب جناح راست است. حزبي كه در سالهاي اخير به شدت درگير افول شد و حالا شايد با اين تغيير دبيركلي به دنبال احياست.
حزب موتلفه دبيركل جديد خود را اينگونه و با اين ادبيات توصيف كرده است: «محمدعلي اماني از خاندان سياسي- مذهبي اماني و فرزند مرحوم حاج سعيد اماني، معتمد امام خميني (ره) و امام خامنهاي در بازار است كه به دليل حضور عموي شهيد خود حاج صادق اماني و نيز مرحوم حاج هاشم اماني و پدر خود، در متن نهضت انقلاب اسلامي رشد يافت و در مبارزات عليه رژيم پهلوي حضور داشت و از همان سالها در كنار بزرگان موتلفه اسلامي قرار گرفت. وي كه در جامعه تعليمات اسلامي و ديگر مدارس اسلامي تحصيلات خود را پي گرفت، دانشآموخته مديريت است. اماني از نخستين روزهاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي و بر اساس نظر مسوولان وقت موتلفه اسلامي، عضو حزب جمهوري اسلامي شد و پس از تعطيلي آن، فعاليت تشكيلاتي را در موتلفه اسلامي در جايگاههاي مختلف از جمله عضو شوراي مركزي، دبير اجرايي، قائممقام دبيركل و نايبرييس هيات داوري دنبال كرد.مديريت اجرايي و پشتيباني تشكيلات اصولگرايان در انتخابات مختلف از ديگر سوابق اماني است. فعاليت در كنار ديدبان انقلاب شهيد حاج سيد اسدالله لاجوردي، دادستان انقلاب اسلامي مركز از جمله سوابق محمدعلي اماني در نخستين سالهاي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي است.وي همچنين در ادامه مسير پدر خود در ستاد ديه و رسيدگي به امور زندانيان نيازمند و نيز خدماترساني در صندوقهاي قرضالحسنه فعاليت دارد و در حال حاضر عضو هياتمديره سازمان اقتصاد اسلامي است. عضويت در هيات منصفه مطبوعات از ديگر مسووليتهاي محمدعلي اماني است». دبيركل جديد حزب موتلفه البته برادرزاده «صادق اماني» نيز هست. چهره مهم موتلفهاي كه از او به عنوان طراح ترور حسنعلي منصور ياد ميشود و اين حزب در تمام نزديك به سه دهه گذشته در سالروز اعدام او و سه نفر ديگر-رضا صفارهرندي، محمد بخارايي و مرتضي نيكنژاد- در سال ۱۳۴۴ آيين يادبود آنان را به عنوان شهيدان موتلفه برگزار ميكند. خانواده اماني از ريشهدارترين خانوادههاي حزب موتلفه هستند؛ صادق و سعيد عضو شوراي مركزي قبل و بعد از انقلاب بودهاند و هاشم سابقه 14 سال زندان قبل از انقلاب دارد. صديقه به همراه محمود عضو ديگر اين خانواده است كه همسر باقر بادامچيان پدر اسدالله بادامچيان بود. از ميان فرزندان محمود اماني، تقي عامل خريد اسلحه ترور انقلابي بوده و مهدي هم عضو با سابقه شوراي مركزي است.
فرزندان سعيد اماني هم محمدعلي، دبيركل فعلي- احمد، داماد احمد قديريان معاون سابق دادستان كل كشور - جواد، داماد احمد قديريان و دخترسعيد اماني، همسر اسدالله بادامچيان هستند. بر اين اساس اسدالله بادامچيان دختردايي خود را به همسري گرفته است.فرزندان صديقه اماني هم كه عمدتا دختر بودهاند، يكي همسر احمد قديريان و يكي همسر صادق اسلامي، يكي همسر عزت شاهي و از ميان پسرانش هم اكبر عضو چندين دوره شوراي مركزي و اسدالله بادامچيان قائم مقام فعلي دبيركل هستند. اماني در سالهاي اخير رياست ستاد انتخاباتي مصطفي ميرسليم را نيز برعهده داشت و حالا مقدمتر از دو چهره قديمي اين حزب يعني خود ميرسليم و اسدالله بادامچيان بر صندلي دبيركلي اين حزب تكيه زده است. موتلفه اما چه مسيري را در ابتداي انقلاب در پيش گرفت؟ در سالهاي اخير چه چيز موتلفه را درگير ركود و افول كرد و جايگاه فعلي موتلفه در تقسيمبنديهاي اخير اصولگرايان چگونه است؟
موتلفه از اوج تا افول؛ چگونه حزب استخواندار دهه 60 در فعل و انفعالات جريان اصولگرايي ذوب شد
سالهاي نخست بعد از پيروزي انقلاب اسلامي دوران اوج و صعود حزب موتلفه است. اين صعود بعد از كنارهگيري دولت موقت مهدي بازرگان شدت بيشتري گرفت و اعضاي موتلفه در موقعيتهاي كليدي اقتصادي و سياسي تثبيت شدند؛ از عضويت علياكبر پرورش و حبيبالله عسگراولادي در دولت رجايي و حضور در كميتههاي انقلاب تا دادستاني اسدالله لاجوردي و رياست وي بر زندانها، مديريت كميته امداد، مديريت بنياد مستضعفان و يك دوره وزارت ارشاد ميرسليم.
به دنبال تشكيل حزب جمهوري اسلامي، جمعيت موتلفه نيز در ابتداي امر به اين حزب پيوست. هاشميرفسنجاني شرايط عضويت را در حزب چنين بيان ميكند: «قرار شد كساني كه عضو حزب جمهوري هستند، وابستگي تشكيلاتي ديگرشان در زندگي سياسيشان نبايد موثر باشد، بايد تابع حزب باشند. ما شرطمان با همه اين بود. كساني كه تشكلهاي ديگري دارند، آنها را بايد نديده بگيرند و اين آقايان موتلفهاي، مسووليت بخش بازار را برعهده داشته باشند... به هر حال قرارمان اين بود كه افراد تشكلهاي فرعي، تابع حزب باشند.»
بر اساس روايت عبدالمجيد معاديخواه اما موتلفه در عين پيوستن به حزب جمهوري اسلامي اين شرايط را رعايت نكرده است. معاديخواه در گفتوگويي در اين باره ميگويد: «آنها تشكل خودشان را حفظ كرده بودند و همان زمان كه موتلفهايها در شوراي مركزي حزب جمهوري بودند، جمعيت موتلفه شبهاي سهشنبه جلسه تشكيل ميداد و حدود پنجاه نفر از سرانشان در آن شركت ميكردند.» به نظر ميرسد همين مساله باعث شده است تا موتلفه در درون حزب جمهوري اسلامي به جناح تبديل شود.
هاشميرفسنجاني روز چهاردهم شهريور ۱۳۶۱ در خاطرات خود مينويسد: «جلسه شوراي مركزي حزب [جمهوري] داشتيم. وقت را صرف انتقاد دو جناح از يكديگر كرديم. آقاي مهندس [ميرحسين] موسوي و آقاي [مسيح ] مهاجري از يك طرف و آقاي [اسدالله] بادامچيان و آقاي [سعيد] اماني از طرف ديگر صحبت كردند.» هاشميرفسنجاني همچنين به «اختلافاتي كه بين آقايان عسگراولادي و نبوي درباره انحصاري كردن خريد و فروش برنج و ساير موارد تجارت پيش آمده بود»، اشاره ميكند. موتلفه در دهه 60 نيز حضور فعالي در رخدادهاي تاريخي دارد. صرفنظر از وزن اين رخدادها يا اثرگذاري مثبت يا منفي آن بهطور مثال در ماجراي نامه انتقادي ۸ نفره نمايندگان مجلس در مورد ماجراي مك فارلين و همچنين ماجراي مقاومت ۹۹ نفره نمايندگان جناح راست در مقابل حكم آيتالله خميني در دفاع از دولت ميرحسين موسوي، برخي اعضاي جمعيت موتلفه حضور فعال داشتند.
دهه 70 تا پايان دهه 90؛ آغاز روال توقفناپذير افول موتلفه
با تغيير فضاي سياسي ايران از اواسط دهه هفتاد و شكلگيري زيرشاخههاي جديد در جريان اصولگرا، جمعيت موتلفه از ديگر نيروهاي جريان راست كه خود را اصولگرا ميخواندند، عقب ماند و به نوعي به حاشيه رانده شد. زمين بازي اصولگرايان از يك طرف به دست نيروهاي تازه نفس اصولگرا افتاده بود كه يا پيروان تشكلهايي مثل انصار حزبالله بودند يا مدافع رويكردهاي تكنوكرات امثال قاليباف. از طرف ديگر نيروهاي راست سنتي و قدرت آنها محدود به تشكلهايي همچون جامعه روحانيت مبارز و جامعتين بود و موتلفهايها در ميانه قدرت رو به زوال شيوخ سهم و قدري نداشتند.
در دوران اصلاحات موتلفه نه توانست با رويكردهاي تند و رفتارهاي راديكال عليه دولت اصلاحات از اصولگرايان سهمي براي خود بگيرد و نه طبيعتا همراهي با اصلاحطلبان داشت و رويكردش تنها به نق زدن در قبال دولت اصلاحات محدود بود. با اين وجود سايه سنگين نام عسگراولادي روي اين حزب كماكان حزب را سر پا نگه ميداشت. سعيد حجاريان يادداشتي با عنوان «براي او كه به نام حبيبالله بود و به كسوت نيز هم» درباره عسگراولادي و تاثير شخصيت او بر حزب موتلفه در يكي از شمارههاي مجموعه مهرنامه دارد كه در آن نقل كرده در روزهاي نخست بعد از ترور حجاريان، عسگراولادي به ملاقات او در بيمارستان رفته و بالاي سرش گفته است: «سعيد جان توبه كن خوب شي»! اين روايت دقيقا نگاه موتلفه به دولت اصلاحات است؛ مرداني كه بايد توبه كنند و از گمراهي باز گردند و در اين مسير بايد آنها را ارشاد كرد. انتخاب محمود احمدينژاد در سالهاي مياني دهه 80 اما آغاز دوران جديدي براي موتلفه بود و مهمترين ضربه را به جمعيت موتلفه وارد كرد. اينبار آنها را نه رقيبان سنتي، بلكه جوانان تازه نفس و نيروهايي كه زير سايه نام آبادگران دور هم جمع شده بودند، كنار زدند. با اين وجود موتلفهايها سعي كردند در دور گردون حمايت اصولگرايان از احمدينژاد عقب نمانند گرچه برخي اعضا در همان زمان گوشه نگاهشان به هاشميرفسنجاني بوده است. اسدالله بادامچيان آبان ماه سال گذشته در گفتوگويي درباره اين برهه تاريخي گفته است: «در انتخابات رياستجمهوري ۸۴ ميخواستيم بين مرحوم هاشمي و احمدينژاد انتخاب كنيم كه نظر نهايي موتلفه، آقاي هاشمي بود ولي برخي اعضا تكليف شرعي پيدا كردند كه به آقاي احمدينژاد راي دهند. برخي اعضا گفتند ما تشخيص ميدهيم كه به احمدينژاد راي دهيم و ما هم گفتيم به كسي راي بدهيد كه تشخيص شرعي ميدهيد. اين رويكرد باعث ميشود كه استحكام كار حزبي بيشتر شود، چون اگر طرف تشخيص دهد دين گفته فلان كار را انجام نده اما حزب ميگويد انجام بده، تقابل دين با حزب شكل ميگيرد و حزب در اين بين ميبازد. پس ما دستور حزبي ميدهيم، اما ممكن است پنج درصد از اعضاي حزب بگويند تكليف شرعي ما چيز ديگري است و ما هم مخالفت نميكنيم.» همزمان با پايان كار دولت دوم احمدينژاد، اعضاي موتلفه هم كه چندان با روحاني و خاستگاه سياسياش بيگانه نبودند، سعي كردند خودشان را به نحوي متفق دولت نشان دهند تا آنجا كه اسدالله بادامچيان، قائممقام دبيركل موتلفه همين اسفندماه سال گذشته مدعي شد ارتباط موتلفه و دولت يازدهم در ابتداي مسير فراتر از يك ارتباط كلامي و شعاري، بلكه ارتباطي عملياتي بوده يا لااقل چنين قول و قرارهايي بين دولت روحاني و موتلفه اسلامي رد و بدل شده است.
اين عضو ارشد موتلفه اسلامي در همان زمان با خبرآنلاين مصاحبه كرد و گفت: مرحوم آقاي عسگراولادي هنوز زنده بودند، به ديدار آقاي روحاني رفتيم، آقاي عسگراولادي به آقاي روحاني گفت: «موتلفه شما را منّا ميداند، آماده همه نوع همكاري با دولت يازدهم است و توقعي نيز درباره پست دنيايي ندارد.» آقاي روحاني نيز گفت: «ما نيز موتلفه را منّا ميدانيم.» بادامچيان حتي از تعيين يك رابط ميان دولت و موتلفه در همان جلسه دوستانه روزهاي نخست كار روحاني سخن گفته و مدعي شده بود كه «در آن جلسه آقاي آلاسحاق را به عنوان رابط بين موتلفه و آقاي روحاني معين كرديم.» و البته بلافاصله در مقام گلايه درآمده و گفته بود: «در طول اين 5 سال رابط موتلفه يك مرتبه نيز مورد بحث قرار نگرفت.»
يحيي آلاسحاق كه زماني يكي از موتلفهايهاي دولت هاشمي بود و وزارت بازرگاني را مديريت ميكرد و از قضا چند ماه پيش از داغ شدن تنور همان انتخابات سال 92 كه در نهايت به پيروزي حسن روحاني انجاميد، به عنوان كانديداي موتلفه وارد انتخابات شد، اما قبل از آنكه موضوع جدي شود، از كانديداتوري انصراف داد، با تكذيب عضويت خود در حزب موتلفه و حالا جايگاهش به عنوان رابط اين حزب و دولت را نيز به طريق اولي تكذيب كرده است. در انتخابات سال ۹۶، مصطفي ميرسليم به عنوان يكي از اعضاي اصلي حزب موتلفه اسلامي، خود را كانديداي رياستجمهوري كرد. اين انتخابات ميتوانست محك خوبي براي اعتبار سياسي و اجتماعي حزب موتلفه باشد. مجالس و گردهماييهاي انتخاباتي ميرسليم نشان از عدم مقبوليت اجتماعي او داشت. سالنهاي خالي نشان ميداد كه گفتمان موتلفه براي نسل جوان و مذهبي ايران امروز، جذابيت ندارد. در ميانه راه اما، حزب موتلفه به ناگاه به جاي حمايت از كانديداي خود، به حمايت از كانديداي رقيب اقدام كرد. موضوعي عجيب كه در هيچ حزب سياسي در ساير جوامع مترقي رخ نميدهد. با اين حال بسياري اين اقدام حزب موتلفه را نوعي فرار رو به جلو دانستند تا بار شكست را به دوش نكشند. كما اينكه در ايام مجلس يازدهم هم بعد از اظهارات پرحاشيه ميرسليم حزب موتلفه بعضا اظهارات او را شخصي خواند.
در نهايت مصطفي ميرسليم با ۴۷۸۲۶۷ راي سوم شد. اين راي بهرغم تلاش موتلفه براي عدم انتساب ميرسليم به خود، پاي حزب موتلفه اسلامي نوشته شد. پس از اين شكست اينبار ميرسليم در انتخابات مجلس شوراي اسلامي شركت كرد. نام ميرسليم در ليست اصولگرايان به چشم ميخورد و او توانست تقريبا دوبرابر دور قبل راي جمع كند. ميرسليم كه خود را سياستمداري كهنهكار ميدانست، توقع داشت بهرغم اينكه در تهران دوم شده، به رياست مجلس برسد. او براي اينكه خود را كانديدايي مقبول معرفي كند با كنايه عليه قاليباف موضع گرفت، اما مجلس يازدهم با رياست متداوم قاليباف پايان يافت و با رياست او بر مجلس دوازدهم آغاز شد.ميرسليم نيز به نماد سياستهاي بسته و مشكوك در حوزه خودرو تبديل شد و وقتي درباره رخدادهاي پاييز 1401 اظهارات تندي را بيان كرد ماجراي پسرش و سازمان مجاهدين خلق توسط رسانهها با او يادآوري شد.
موتلفهايها؛ چهره ثابت كانديداهاي
شكست خورده انتخابات
علاوه بر تمامي اين موارد موتلفه در انتخابات رياستجمهوري دهه 60 و 70 حضور فعالي داشته است. البته در بيشتر موارد نامزدهاي مورد حمايت موتلفه در انتخابات شكست خوردهاند.
در نخستين دوره، جلالالدين فارسي نامزد منتخب حزب بود. در دومين انتخابات، دو تن از اعضاي حزب يعني حبيبالله عسگراولادي و سيد علياكبر پرورش در انتخابات نامزد بودند، اما بهرغم اين موضوع حزب رسما از محمدعلي رجايي -نامزد حزب جمهوري اسلامي كه در انتخابات پيروز شد-حمايت كرد. اين حزب در انتخابات ۱۳۷۶ از علياكبر ناطقنوري حمايت كرد و در انتخابات ۸۰ از حسن غفوریفرد كه از اعضاي وقت شوراي مركزي حزب بود. فرد مورد حمايت موتلفه در انتخابات ۸۴ لاريجاني بود. در انتخابات ۱۳۸۸ اين حزب پس از حرف و حديثهاي فراوان در بين اعضاي خود، به اين نتيجه رسيد كه از محمود احمدينژاد حمايت كند و در بيانيهاي ۶ دليل براي حمايت خود برشمرد. موتلفه رخدادهاي پيش آمده پس از اين انتخابات را از همان ابتدا محكوم كرد و بعدتر نيز آن را فتنهاي براي براندازي نظام خواند كه ريشه در دشمني با اصل اسلام داشت. بعدها يكي از اعضاي شوراي مركزي حزب، از جزييات ديدار سران موتلفه با هاشميرفسنجاني در خرداد ۸۹ كه پيرامون اصلاح رويكرد وي و مطالبه حمايت پررنگ از رهبري تشكيل شده بود، پردهبرداري كرد.
حمايت موتلفه در ماههاي نخست دولت دهم از احمدينژاد ادامه داشت تا اينكه بلافاصله پس از انتصاب اسفنديار رحيممشايي به سمت معاون اولي -كه مخالف آن بود- به صف منتقدان دولت دهم پيوست.
در انتخابات ۱۳۹۲، اين حزب ابتدا از يحيي آلاسحاق حمايت كرد، اما پس از انصراف او از نامزدي در انتخابات، حمايت خود را از علياكبر ولايتي اعلام كرد. اين حزب در انتخابات رياستجمهوري سال ۱۳۹۶، ابتدا مصطفي ميرسليم را به عنوان نامزد حزب معرفي ولي در آستانه برگزاري انتخابات از سيد ابراهيم رييسي حمايت كرد. در انتخابات 1400 نيز طبعا حمايت از او ادامه داشت. در انتخابات زودهنگام رياست جمهوري چهاردهم هم حزب موتلفه از شوراي وحدت اصولگرايان به مديريت و راهبري منوچهر متكي جدا شده است و رسما از نامزدي محمدباقر قاليباف حمايت كرد. در ۲۱ آبان ۱۴۰۳، جمعي از اعضاي شوراي مركزي حزب موتلفه اسلامي جلسهاي با رييسجمهور داشتند. پيشتر در راستاي سياستهاي حزب موتلفه اسلامي، بادامچيان با ارسال نامهاي به پزشكيان به او گفته بود: «در راستاي ابلاغ حضرتعالي در تدوين بودجه ۱۴۰۴ نظريه كارشناسي حزب موتلفه اسلامي درباره بودجه كه ديدگاههاي اساسي را تدوين كردهاند تقديم ميدارم چنانچه منظور نظر قرار گيرد در تدوين و تنظيم بودجه در نيمسال دوم سال ۱۴۰۳ و در بودجه ۱۴۰۴، آمادگي حزب براي همفكري و همكاري را اعلام ميدارم». به نظر ميرسد در اين جلسه پيرامون مسائل بودجهاي (كه اصلاح آن يكي از مهمترين موارد از نظر موتلفه است) هم بحث و گفتوگو صورت گرفته است. بهطور كلي آنچه از موضعگيريهاي اين حزب بر ميآيد همراهي استراتژيك با دولت با وجود داشتن برخي انتقادهاست و سياست همراهي را وظيفهاي برآمده از قانون ميدانند.
تغيير دبيران كل در موتلفه و جاي خالي عسگراولادي
با آغاز دوران دبيركلي محمدنبي حبيبي افول نظري موتلفه شتاب گرفت. ترديدي نيست كه دهه 60 و بعد از آن دولتهاي هاشميرفسنجاني دوره اوج قدرت سياسي موتلفه در سپهر سياسي ايران بود، اما به نظر ميرسد سران موتلفه بعد از وفات عسگراولادي، بر سر دو راهي ماندن يا عبور از هاشمي راه اول را برگزيدند و طبل راديكاليسم را به ادامه راه هاشمي ترجيح دادند. سخنان چهرههاي موتلفه بعد از انتخابات رياستجمهوري سال 88 و در سالهاي ابتدايي و مياني دهه 90 عليه اعتدالگرايان تا آنجا دامن گستراند كه حتي هاشميرفسنجاني نيز مخاطب حملات قرار گرفت. آنچه نبي حبيبي در سال 1394 در ارتقاي جايگاه سياسي مصباحيزدي بيان كرد نيز ادامه همين رويه بود. حبيبي برخلاف پيشينيان يك نظريهپرداز سياسي نبود و در سالهاي دهه 90 هم خودش و هم حزب تحت مديريتش را در دام جريانسازي اصولگرايان تندرو عليه دولت اعتدالي گرفتار كرد؛ برههاي تاريخي كه تفاوت موتلفه حبيبي با موتلفه عسگراولادي را بيش از پيش مشخص كرد. هر چند حزب موتلفه تا سالهاي مياني دهه 80 به عنوان يكي از مهمترين تشكلهاي سياسي جريان راست محافظهكار در كنار جامعه روحانيت مبارز و جامعه مدرسين حوزه علميه قم و گروهي از احزاب اقماري تحت عنوان ائتلاف پيروان خط امام و رهبري به فعاليت سياسي پرداخت، اما در يك دهه گذشته برخلاف تشكلهاي راست راديكال، هيچ چهره برجسته جديدي را حتي وارد حاشيههاي جريان اصولگرا و انقلابي نكرده است. به روايت مجتبي توانگر، چهره قاليبافي مجلس يازدهم، پيرمردهاي آن هم توانايي جذب آراي مردم براي ورود به مجلس را ندارند.
آيا تغيير دبيركل موتلفه را تغيير خواهد داد؟
به نظر نميرسد با دبيركلي جديد موتلفه تغيير خاصي در رويكردهاي اين حزب رخ دهد. مساله و ريشه افول موتلفه در سالهاي اخير نه مساله دبيركل كه وضعيتي است كه اين حزب در فعل و انفعالات جديد اصولگرايان دارد. موتلفه نه آنقدر تند است كه بتواند با پايداريها ائتلاف جديد داشته باشد و اعضايش پا به پاي تندروي و تندروها در حلقه جليليون و جبهه پايداري حركت كنند نه همانند بخشهايي از نيروهاي اصولگرا ميخواهد از اين اردوگاه جدا شود و حتي در نقطهاي در ميانه نزاع راست و چپ بايستد. با اين وجود نفس تغيير نسل در دبيركلي موتلفه ممكن است تا اندازهاي پويايي را براي موتلفه حداقل در ظاهر به همراه داشته باشد. به جز در اين حالت داستان موتلفه با برجام و قانون حجاب و رويكردهاي كلي در سياست داخلي و خارجي همان در و همان پاشنه است.