نگاهي به خطابه - اجراي «همزاد غول» مهام ميقاني و ميلاد شجره
چهره مرموز روشنفكر حاشيهنشين
محمدحسن خدايي
همكاري مشترك مهام ميقاني و ميلاد شجره در واكاوي تاريخ معاصر روشنفكري ايران به ميانجي فيگوري چون «اسلام كاظميه» بيش از آنكه نسبت روشنفكري چپ را با سلطنت شاه وضوح ببخشد بر ابهامات ميافزايد. خطابه - اجراي «همزاد غول» كه عنوانش برگرفته از مجموعه داستانهاي كوتاه «قصههاي كوچه دلبخواه» اسلام كاظميه است را ميتوان در ادامه پروژه پژوهشي و اجرايي مهام ميقاني در رابطه با آدمهايي دانست كه در تاريخ اين مملكت، سرگذشت جالبي دارند اما روايت دقيقي از زندگيشان به هر دليل در متون تاريخي در دسترس نيست. پس مهام ميقاني به مانند يك كارآگاه باانگيزه كه مهارت خوبي در جستوجوگري متون حاشيهاي تاريخ در اين سالها كسب كرده، با كنار هم قرار دادن شواهد مختلف و متناقض تاريخي و سپس با پشتكاري وصفناپذير در بازخواني انتقاديشان با رويكردي كمابيش تبارشناسانه، در پي آن است كه از طريق فرم «خطابه - اجرا» روايتي نو و نابهنگام از تاريخ معاصر روشنفكري را چنان صورتبندي كند كه پيشفرضهاي نادقيق تماشاگران حاضر در محل اجرا به محاق رفته و فهم تازهاي از دوران گذشته در اتصال با مناسبات اينجا و اكنوني ما ممكن شود. جالب آنكه تلاش مهام ميقاني و ميلاد شجره با فرم «خطابه -اجرا» را ميتوان تمناي بدل كردن «تماشاگر» به «شاهد» دانست تا در صورت امكان، انفعال «تماشاگران» كنار گذاشته شود و «شاهدان» حاضر در سالن اجرا در مقام يك سوژه خودآيين مدرن، تصميم بگيرند در قبال شخصيت پيچيدهاي چون اسلام كاظميه دست به قضاوت زده و بنابر ضرورت يا امكان در وضعيت ترسيم شده مداخله كنند. از اين طريق، شايد بتوان سيماي تابناك يك روشنفكر مطرود و به حاشيهنشين همچون اسلام كاظميه را از نو و با مقياسي تازه ترسيم كرد و از نقش و جايگاه سياسياش در فروپاشي يا دوام سلطنت پهلوي گفت آن هم به ميانجي خوانش دوباره اسناد و مدارك ساواك و همچنين گفتارها و متوني كه روشنفكراني چون شاهرخ مسكوب يا جامعهشناساني همچون احسان نراقي در رابطه با كاظميه نشر دادهاند.
نگين ياوري در مقاله «تاريخ نو و بحران بازنمايي» كه در شماره هشتم فصلنامه گفتوگو در تابستان ۱۳۷۴ به چاپ رسيد در ارتباط با تلقي تاريخنگاران نو و روششناسيشان مينويسد: «گذشته ديگر به عنوان موجوديتي قابل اعاده و دانستن تلقي نميشود، بلكه به مثابه تاريخ تجاري كه مردم در طي آن به حقايقي دست يافته، يا براي رسيدن به آن حقايق مبارزه كردهاند، انگاشته ميشود. تاريخ نو نوعي فلسفه است كه درگير تبيین صحت و سقم روايات گذشته نيست و از صبغه اثباتگرايانهاي كه معمولا به تاريخ نسبت داده ميشود، بسيار دور است. تاريخ نو در واقع نوعي بيداري مجدد معرفتشناختي است كه به تفاوت ميان گذشته و حال، روابط گوناگون فرهنگي با مفهوم زمان، و به كثرتگرايي شناختها و تعبيرها نظر دارد.» شايد بتوان با تساهل و تسامح، رويكرد «همزاد غول» به تاريخ گذشته و جستوجو در رابطه با زندگي روشنفكرانه «اسلام كاظميه» را مبتني بر اصحاب «تاريخ نو» فرض گرفت كه بيش از آنكه صبغه اثباتگرايانه داشته باشد در پي روايتي متكثر و نه چندان متقن است كه به لحاظ سياسي نشان از وضعيت دشوار روشنفكراني دارد كه به هر دليل در كشاكش دهر و مشكلات ريز و درشت زندگي روزمره، تا به انتها توانايي مقاومت در مقابل قدرت مستقر حكومت اقتدارگرايي چون پهلوي را نداشته و گاهي به اجبار تن به مصالحه و همكاري با عوامل حكومت داده و چهره متناقضنمايي از حيات سياسي و روشنفكري خويش به يادگار گذاشتهاند. اجرا به تدريج با عمده كردن تضادهاي ايدئولوژيك مابين اسلام كاظميه و احسان نراقي، اين پرسش مهم را مطرح ميكند كه در نهايت، چه كسي دستاني كمتر آلوده به كثافت وضعيت داشته و از محكمه تاريخ، تا حدودي سربلند بيرون آمده است. پاسخ اين پرسش با توجه به سياست اجرايي «همزاد غول» چندان دشوار نيست. احسان نراقي با پشتوانه مالي خانوادگي، با اعتبار علمي كه در نهادهاي بينالمللي چون يونسكو كسب كرده بود، اين امكان را داشت كه ميانجي حكومت شاه با روشنفكران چپگراي كانون نويسندگان باشد و از التهاب انقلابي نويسندگان و هنرمندان بكاهد. اما فيگوري چون اسلام كاظميه به مانند نراقي سرمايه نمادين قابل اعتنايي نداشته و به لحاظ مادي هم گرفتار معيشت و ضرورت زندگي روزمره بوده است. بنابراين نسبت اين دو نفر با حكومت پهلوي از دو جايگاه متفاوت اجتماعي و سياسي، نميتوانسته و نبايد يكسان فرض شده و در پيشگاه عدالت تاريخي، به يك شيوه قضاوت شود. احسان نراقي يك جامعهشناس دولتمدار است كه كنار حكومت ميايستد. او به علت ارتباطات گسترده با خاندان سلطنتی و شخص فرح پهلوي، ميتوانسته انتقاداتش را نسبت به رويكرد استبدادي شاه بيان كند و چندان نگران تبعات اين مخالف بودن نباشد. اما روشنفكري چون اسلام كاظميه، به تنگ آمده از فضاي سانسور و اختناق نظام پادشاهي با تاسيس كانون نويسندگان در تلاش بود استقلال فكري خويش را در نسبت با نهاد قدرت حفظ كرده و از طريق كار روشنفكري چون نوشتن رمان و مقاله و همچنين سازماندهي نيروها در كانون نويسندگان، زبان گوياي مردمي باشد كه به لحاظ طبقاتي متشكل نبوده و نميدانست چگونه اعتراض خود را به وضعيت ناگوار مملكت بيان كند. بنابراين دوگانهاي كه اجراي «همزاد غول» برميسازد و تا به انتها آن را گسترش ميدهد واجد اين واقعيت انكارناشدني است كه در كشورهاي در حال توسعه مانند ايران، فضاي روشنفكري واجد مازادي است كه نميتوان آن را به راحتي به قضاوت نشست و فيالمثل مابين روشنفكر دولتمدار يا جامعهمحور تفاوت صد در صدي قائل شد. به ديگر سخن آيا كنش احسان نراقي در نزديكي به دربار شاه و بيان انتقادات صريح از فضاي سركوب، يك كار روشنفكري قابل دفاع بوده است يا تشكيل كانون نويسندگان و انتقادات پنهان و پيدا از حكومت پهلوي با حفظ استقلال كسي چون اسلام كاظميه؟ به نظر ميآيد «همزاد غول» با طرح اين پرسش بنيادين، بار ديگر رسالت روشنفكري در كشورهاي حاشيهاي را طرح كرده و موضع خويش را در اين رابطه بيان ميكند.
اجراي «همزاد غول» در مجتمع «آواپلت» اقدسيه از اين بابت جالب توجه است كه روشنفكري در ايران به دليل گرايش چپگرايانهاش و توجه پيوسته به مسائل طبقاتي، منتقد فضاهاي تجاري مختص بورژوازي همچون «مالها» بوده است. به هر حال محله اقدسيه يكي از گرانترين نقاط تهران بوده و در اين سالهاي بعد از پايان جنگ، بورژوازي مستغلات با هجوم به زمينهاي بكر و باير اين منطقه، انبوهي از مراكز تجاري مانند «آواپلت» ساخته تا فرآيند انباشت ثروت و تسخير فضاهاي عمومي سهولت بيشتري يابد. اجراي «همزاد غول» در اين «مال» تجاري گران قيمت، با آنكه در نگاه اول ميتواند واجد تناقضات تئوريك اجرا در قبال روايت روشنفكري چپ در دل يكي از بورژواييترين مراكز تجاري باشد، اما از اين جهت كه اين فضاي بورژوازي با اين اجرا تا حدودي تسخير شده و به مكاني براي روايت سرگذشت تراژيك روشنفكري ارگانيك ايراني بدل شود، ميتواند كنشي به نسبت قابل فهم و رو به جلو باشد. گو اينكه سالهاست فضاهاي فرهنگي اين شهر در خدمت بازتوليد طبقات فرادست جامعه بوده و وجهي آيرونيك به خود گرفته است. از ياد نبايد برد كه بورژوازي تهران با هوش و فراست اقتصادياش، دريافته كه بهتر است در كنار ساختن فضاهاي تجاري، براي برگزاري رويدادهاي فرهنگي - هنري مكانهايي را در نظر گرفته و بر سرمايه فرهنگي خويش بيفزايد.
به لحاظ اجرايي، هر دو اجراگر از همان ابتدا بر صندليهاي خود نشسته و با توجه به تصاوير مستندي كه در سالن «ايت/ پلت» مجموعه «آواپلت» به نمايش درميآيد نكاتي را رو به تماشاگران بيان ميكنند. شرح جستوجوهايي كه صورت گرفته و توضيح عكسهايي كه به نمايش درميآيد نوعي رويكرد «همزماني» است مابين سرگذشت اسلام كاظميه با آهنگسازي چون واگنر و فيلسوفي همچون نيچه. ميلاد شجره به دليل مهارتي كه در بازيگري دارد وظيفه خوانش متنهاي انتخابي را بر عهده دارد و مهام ميقاني روند كلي پژوهش و دشواريهايي كه گروه اجرايي با آن مواجه شده را توضيح ميدهد. رجوع به اسناد رسمي ساواك در كنار كتابهايي كه مركز اسناد انقلاب اسلامي از آن دوره منتشر كرده و همچنين استناد به پروژه مهم تاريخ شفاهي هاروارد و فعاليتهاي مشابه، در كنار رجوع مدام به داستان «همزاد غول» اسلام كاظميه و بيان اطلاعات فرعي و نه چندان موثق آدمهايي كه با كاظميه به نوعي در ارتباط بودند، خطابه - اجراي «همزاد غول» را واجد اهميت و صداقتي كرده كه نميتوان به تمامي اثبات يا انكارش كرد. صد البته اجرا مدعي تعيين تكليف با تاريخ مدفون و مدرنيته قناس دوران پهلوي نيست. فيگورهايي چون نراقي، كاظميه، مسكوب، اميني نخستوزير و... فراخوانده ميشوند كه تراژدي دموكراسي در ايران معاصر از يادها نرود. اينكه اسلام كاظميه در مرگي خودخواسته به تاريخ سوم خرداد ماه 1376 به مانند صداق هدايت، كلك خويش را ميكند و از دوستان خود معذرت ميخواهد كه باعث اذيتشان شده، به واقع كه دردآور است. گويي مشاركت بالاي مردم در انتخابات و پيروزي سيدمحمد خاتمي براي روشنفكر حاشيهنشيني چون اسلام كاظميه شوكآور بوده و در تصميمش براي انتحار موثر. هر چه هست روشنفكري در ايران معاصر بيش از توان محدودش، تاوان گناهان نكرده را پس داده و بار سنگين زمانهاي را بر شانههاي نحيف خويش تحمل كرده كه در ساختنش نقش چنداني نداشته است. تاريخ روشنفكرستيزي در اين سرزمين، طولاني و تراژيك است و اين روزها در مواجهه طرفداران رضا پهلوي با قبر غلامحسين ساعدي عيان و آشكار. با نگاهي به زمانهاي اينچنين به ابتذال كشانده شده، ميتوان بر اهميت خطابه - اجرايي چون «همزاد غول» تاكيد كرد و حتي در دل يكي از بورژواييترين مراكز خريد كلانشهر تهران، به ملاقات آدمهايي شتافت كه روزگاري در همين اقدسيه تهران به آرمانهاي رهاييبخش سياسي ميانديشيدند و رويا ميبافند.