• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۶ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5958 -
  • ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۶ دي

رئاليسم جادويي نفت

نسيم خليلي

قصه‌اي پيچيده و نمادين از نفت، تاريخمند و گاه آينده‌محور در قالب يك نمايشنامه با ديالوگ‌هايي معطوف به حيات اجتماعي انسان در جهان‌وطني مغموم؛ اين چيزي است كه نفت الا هيكسون را با آن در شكلي موجز مي‌توان توصيف كرد. روايتي از سفر زني اندوهگين اما بلندپرواز در سيري تاريخي. تاريخي مبتني بر كشف نفت و تعامل با آن در فراز و فرودهاي فراوان. مترجم در سخن آغازين بر اين باور است كه اين نمايشنامه را بايد در ژانر رئاليسم جادويي نفت گنجانيد كه «عصر نفت را كانون توجه خود قرار مي‌دهد.» بازه تاريخي روايت، حدودا 162 سال است؛ از هنگام كشف نخستين چاه‌هاي نفت تا آينده‌اي رها از نفت؛ پهنه تاريخي كه از كورل‌وال انگلستان در سال 1889 آغاز مي‌شود و با عبور از ايران در سال 1908 به عراق سال 2021 مي‌آيد و درنهايت به كورل‌وال بازمي‌گردد اما اين‌بار در تاريخي غريب براي ما: 2051 كه پيدا نيست جهان در گسست از نياز مبرم خويش به نفت، اين ثروت آلاينده محبوب، به كدامين سو در حال ره سپردن است. روايت بر شانه‌هاي مي ‌سوار است، زني خسته از حيات مادرسالارانه در روستايي در انگلستان كه با آگاهي از كشف نفت و ملاقات با تاجر امريكايي، ويليام ويتكام -كه با نفت چراغ به خانه آنها مي‌آيد- مصر است همسرش را به فروش زمين‌هاي موروثي و پيوستن به زندگي متكي به نفت ترغيب كند. او بيش از هر كس ديگري در آن خانه فقيرانه روستايي تحت تاثير ديالوگ‌هاي ويتكام در وصف اهميت تحول‌ساز نفت در حيات انسان قرار گرفته است: «نفت روشنايي عصر ماست! نورش به روشني نور شفاف و درخشان روزه. روزي كه هيچ تاريكي‌اي در اون راه نداره... اين معجزه‌اي كه مي‌بينيد نفت سفيده از خود زمين بيرون مي‌آد...» اما جاس، همسر مي‌ هم ديالوگ‌هاي درخشاني در دفاع از اهميت زمين در برابر نفت، در اين پرده از نمايشنامه به زبان مي‌آورد، ديالوگ‌هايي آشنا در تاريخ نفت از زبان مردمان زراعت‌پيشه هر سرزميني كه با اصرار نفتگران براي فروش زمين‌هاي‌شان روبه‌رو مي‌شده‌اند: «اين زمين منه- زمين خونواده‌ام. زمين پدرم و قبل از اون پدرش. اينجا فروشي نيست. من روي اين زمين كار مي‌كنم؛ بچه‌هاي من روي اين زمين كار خواهند كرد و بعد از اون هم بچه‌هاشون... آدم صاحب چيزيه كه براش زحمت كشيده باشه. اين‌طوري هيچ‌وقت مديون و محتاج كسي نميشه. فقط خودش، زمين و خدا.» 
مي جوان وقتي كه در راضي كردن اين مرد پرستش‌كننده زمين و كشاورزي شكست مي‌خورد، خود چون رودي از طلاي سياه با تاريخ تطور نفت همراه مي‌شود و با فرزند كوچكش به يك اقامتگاه استعماري در ايران مي‌آيد؛ جايي كه بيشترين تكاپوهاي نفتي از سوي اروپايي‌ها در آن در جريان بوده است؛ او آنجا فقط يك خدمتكار ساده است در كشاكش با كارگران بومي اما دقيقا در اين پرده است كه ديالوگ‌هايي از دو شخصيت كليدي، ساموئل و توماس، از مواجهه ايرانيان با پيشرفت‌هاي نفتي مي‌خوانيم كه مشابهش را در ادبيات داستاني تاريخ معاصر ايران خوانده‌ايم: «بايد قيافه ايراني‌ها رو امروز بعدازظهر وقتي ماشين‌آلات جديد رو رونمايي مي‌كرديم مي‌ديدي. دهنشون جوري وا مونده بود انگار سحر و جادو ديده بودن.» يا ديالوگ‌هايي كه آن وجه آينده‌محور نمايشنامه را پيش از موعد اصلي خودش افشا مي‌كند: «اون شب بعد از امضاي اولين قرارداد، آقاي دارسي چشم‌هاش به جايي در دوردست خيره بود و صورتش از اشك خيس بود. گفت: كاري كه كردم شوربختي عظيمي براي مردم ايران به ارمغان مي‌آره. اينطور نيست؟ بهش گفتم فكرهاي احمقانه نكنه. اما اون مي‌دونست. اون خوب مي‌دونست... در مقابل چندرغاز حقوقي كه به اين مردم بومي ميدين، ازشون مثل سگ كار مي‌كشين... مردم ايران عزت نفس دارن يه روز بالاخره جلوتون مي‌ايستن و قيام مي‌كنن.» با گذر از اين مقطع تاريخمند، مي‌ را در پرده‌هاي بعدي نمايشنامه، در مقام رييس يك كارتل نفتي بزرگ مي‌بينيم؛ در تعاملي با دختر نوجوان سركشش كه مدافع محيط‌زيست و دشمن استخراج‌هاي بي‌حساب نفتي است؛ اما مشكل اصلي مي‌ همان قيام‌هايي است كه دارسي و آن دو، سه شخصيت پرده‌هاي پيشين نمايشنامه آن را در سرزمين‌هاي نفت‌خيز پيش‌بيني كرده بودند؛ تصرف چاه‌هاي نفت در ليبي و... در پرده بعدي اما مي‌ ديگر حضور پررنگي ندارد بلكه اين دخترش ايمي است كه در كركوك جنگ‌زده سال 2021، پاي درددل‌هاي امينه عراقي مي‌نشيند: «من مجبورم از ماشين بنزين بكشم و بريزم تو موتور برق تا مادرم بتونه زير نور غذا بخوره. شما تو كشورتون نفت ما رو مي‌سوزونيد و چراغ‌ها رو توي روز روشن ميذارين... وقتي كشور تو بمب مي‌ريزه رو سرمون، اين آدم‌هاي عادي و غيرنظامي‌اند كه وقتي دارن مي‌رن سر كار، با بمب‌هاي شما تيكه‌تيكه ميشن و ميرن هوا.» و پرده فرجامين سفر به آينده است، نمادين و غريب وقتي مي‌ و ايمي، مادر و دختر سالخورده‌اي شده‌اند و يك كارپرداز چيني دستگاه حيرت‌انگيزي به نام توروئيد را به آنها ارايه مي‌كند كه آزادي را به انسان وابسته به سوخت‌هاي فسيلي عطا مي‌كند، آيا اين ديالوگ‌ها روياي انسان را براي رهايي از نفت بازنمايي نمي‌كنند: «با توروئيد شما دستگاه رو يك‌بار تهيه مي‌كنيد و كپسول سوختش هم ماهانه شارژ. توروئيد به شما اجازه ميده كه كنترل سيستم خونه‌تون رو كاملا مجزا و خارج از شبكه توزيع انرژي به دست بگيريد. شما آزادي عمل داريد خودتون مستقلا سيستم انرژي رو هدايت كنيد.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون