اوج قدرت سياستمداران
حالا كه اسد نيست، ديگر دليلي ندارد كه به او خدمت كنند و در خدمت مخدوم ديگري در خواهند آمد و اين پديده نه تنها شگفتانگيز نيست، بلكه خيلي هم طبيعي است. در واقع آنها رنگ خود را عوض نكردهاند؛ از ابتدا به همين رنگ بودهاند. تغيير رنگ آنان مثل آفتابپرست است و به رنگ زمينهاي كه روي آن راه ميرود در ميآيد. رهبران سياسي نيازمند آن هستند كه خودشان خواهان مشاوراني منتقد و خلاق و حقيقتجو باشند، مشاوراني كه خادم حقيقت باشند. البته به طور طبيعي و در هر حال اين رهبران سياسي هستند كه تصميم نهايي را ميگيرند، ولي پيش از تصميم نهايي بايد مشورتهاي گوناگون را بگيرند، نه آنكه تصميم آنان بر مشاوران بله قربانگو باشد و نظرات سياستمدار را تاييد كنند. رهبران سياسي در هر ردهاي بايد خود را از بزرگترين نعمت كه همان مشاوران مستقل و حقيقتخواه است، محروم نكنند. ولي به طور كلي افرادي مثل اسد يا صدام حسين قادر به چنين كاري نيستند. ميپرسيد چرا؟ به اين علت كه شنيدن حقيقت نيازمند داشتن قدرت بالا نزد رهبران سياسي است. البته قرار نيست كه همه مشاوران حقيقت را بگويند، ولي شنيدن نظرات مخالف حقيقت چندان كار سختي نيست. اگر كسي به ما بگويد ۲ به علاوه ۲ ميشود ۵، به راحتي ميشنويم، چون قادر به رد آن هستيم. ولي اگر نخواهيم حقيقت را بپذيريم و دنبال توهمات خود باشيم، اجازه نميدهيم كه كسي بگويد ۲ به علاوه ۲ ميشود ۴. شنيدن اين براي ما بسيار سخت خواهد بود. اين قاعده براي آزاديهاي رسانهاي نيز وجود دارد. هنگامي كه آزادي باشد، همه حرفهايي كه زده ميشود نه لزوما منطقي است و نه لزوما صادق است. حرفهاي مبتذل و دروغ هم گفته ميشود. ولي مخالفت با آزادي به اين دليل نيست كه حرفهاي نادرست و دروغ گفته ميشود، چون مقابله با آنها بسيار ساده است و اين توجيه مخالفت با آزادي است. ريشه اصلي مخالفت با آزادي خطري است كه از سوي تحليلها و اخبار مطابق با واقع و منطقي احساس ميكنند. بنابراين بشار اسد نهتنها به صورت اين افراد خاك نباشيد كه گُل پاشيد و خاك را به صورت مشاوران امين خود پاشيد. از سوي ديگر مگر ميشود كه كسي در سطح بشار اسد بخواهد كه بداند در كشور چه ميگذرد و به آن توجه نكند يا مطلع نشود؟ كافي است به آمار رسمي نگاه كند؛ همه چيز به دست او خواهد آمد. اين گونه نيست كه گمان كنيم عدهاي مجيزگوي دور افراد را گرفتهاند و اجازه نميدهند از حقيقت مطلع شود.
حقيقت از همه پستهاي بازرسي، از همه حفاظتهاي امنيتي، از همه ديوارهاي بلند و سيمخاردار كاخها و از هر مانع و رادعي عبور خواهد كرد. ولي هنگامي كه نخواهيم بشنويم و همواره بگوييم انشاءالله گربه است، شنيده و ديده نخواهد شد و نتيجه همين خواهد شد.
نكته مهم ديگر مفهوم مشاركت است. چرا افراد از حاكم معزول يا فراري تبري ميجويند؟ چون خود را در فرآيند شكل گرفته منجر به سقوط او داراي نقشي نميبينند. اينكه برخي افراد كارگزار او بودهاند، دليل بر مشاركت نميشود. اين حد از كارگزاري، پايينترين سطح حضور است. مشاركت واقعي، حضور آگاهانه و داوطلبانه در شكل دادن به يك فرآيند سياسي است. حضورهاي منفعلانه را نبايد مشاركت ناميد. این نوعي خودفروشي است كه هر لحظه ميتوان خود را به كسي فروخت. البته اين موجب رفع مسووليت از اين افراد نميشود ولي آن را نميتوان مشاركت به معناي واقعي دانست. اگر كسي مشاركت در فرآيند كرده باشد، تا پايان نيز مسووليتپذير خواهد بود حتي اگر بفهمد اشتباه كرده است آن را هم اذعان خواهد كرد. بنابراين اگر بخواهم يك گزاره مهم اين يادداشت را برجسته كنم، اين است كه قدرتمندترين رهبران سياسي كساني هستند كه مشاوراني مستقل و حقيقتگو و نيز فضاي عمومي آزاد دارند و تا حد ممكن نيز نظرات درست و نادرست را ميشنوند و البته از بهترين آن تبعيت ميكنند. (يتبعون احسنه)