عمليات مرواريد
مرتضي ميرحسيني
نام عمليات را مرواريد گذاشتند. هدف از اجراي آن نيز نابودي قطعي و كامل نيروي دريايي عراق بود. البته قبل از آن دو بار، يكبار در عمليات اشكان (دهم آبان) و چند روز بعد در عمليات شهيد صفري (نخستين شهيد تكاور خرمشهر) با عراقيها در بنادرشان درگير شده بوديم، اما نه از عمليات اول به آنچه در سر داشتيم، رسيديم و نه عمليات دوممان درست و كامل اجرا شد. حمله به دو اسكله اصلي دشمن، يعني البكر و الاميه- كه به اندازه دو شهرك بزرگ بودند- كار آساني هم نبود. به طراحي دقيق و تجهيزات و نيروي كافي و ورزيده و پشتيباني مناسب نياز داشت و طبق برخي تخمينها، براي انهدامشان حداقل دو تن تيانتي لازم ميشد. البته همه اين ضروريات را براي عمليات شهيد صفري تامين كردند. اما كار، چنانكه انتظار داشتيم پيش نرفت. ناوچههاي جوشن و پيكان و نيز يدككش لاوان- براي پشتيباني تجهيزاتي- در نقاطي كه برايشان تعيين شده بود، مستقر شدند و تكاوران نيروي دريايي هم، براي انجام آن كاري كه به عهده گرفته بودند به دل دشمن زدند. همه مصمم بودند كه دشمن متجاوز را- كه آن زمان بخشي از خوزستان و نقاطي از بلنديهاي غرب كشور ما را در اشغال خود داشت- در دريا مغلوب كنند و راه دسترسي بعثيها به خليجفارس را تا جايي كه شدني بود، ببندند. اما اجراي كامل عمليات، طبق نقشه ممكن نشد. درست است كه بخشي از اهداف تعيين شده محقق شدند، اما ضربهاي كه به دشمن زده شد آن سنگيني لازم را نداشت و نميشد گفت كه كار تمام شده است. از اينرو اجراي عمليات سوم كه مرواريد نام گرفت، ضرورت پيدا كرد. اينبار، مراحل چندگانه عمليات، يكي پس از ديگري، طبق برنامه انجام شدند. تكاوران ايراني آن دو اسكله را منهدم كردند و يادگاري از ويراني و دود براي بعثيها باقي گذاشتند. نيروي هوايي ما نيز- با حضور خلباناني مثل شهيد عباس دوران - در پشتيباني از اين تكاوران، ناوچههاي دشمن را زير آتش گرفتند و قواي دريايي بعثيها را كاملا فروشكستند. پيروزي در عمليات مرواريد چون و چرا نداشت. اما در آخرين مرحله از نبرد، يكي از موشكهاي عراقيها به ناوچه پيكان گرفت و پايان تلخي براي اين پيروزي بزرگ رقم زد. به روايت كتاب «آب و آتش» نوشته سيد جلال موسوي «ناوچه غرق ميشد و رزمندههايي كه مجروح بودند به زير آب ميرفتند. آب تا چندين متر از خون شهيدان قرمز شده بود. چند نفري هنوز توان شنا كردن داشتند و خودشان را با شنا عقب ميكشيدند و چند نفري به قايقهاي نجات كه سوخته بودند، آويزان بودند تا پس از چند ساعت سرگرداني روي آب، بالگردها سر رسيدند و نجاتشان دادند.» يكي از آنهايي كه نجات پيدا كرد، محمدرضا نجاري بود. بعدها ميگفت: «ما شب هشت آذر را در آب بوديم. من بر اثر افت فشار و خونريزي هي بيهوش ميشدم. چيزي احساس نميكردم. وقتي كه به هوش ميآمدم، ميديدم كه مژههايم بر اثر خونابهاي كه روي صورتم هست به هم چسبيده بود. چشمهايم باز نميشد. فقط از نور خورشيد روز را ميفهميدم. همهاش هم سراب ميديديم. ميديديم يك قايقي در چند صد متري ما هست. شنا ميكرديم از نااميدي ميديديم كه نه سراب بود. دچار ضعف شده بودم و احساس ميكردم كه ديگر آخرين توانم هم دارد تمام ميشود. حتي نور خورشيد را هم ديگر نميديدم. همه جا براي من تاريك ميشد. با اينكه به خاطر موج انفجار صداي سوت خيلي شديدي در گوش من بود و هيچ چيز را نميشنيدم، يك دفعه يك صدايي را شنيدم و نگاه كردم، ديدم يك هواپيماي جنگنده اف-چهار نيروي هوايي دارد در سطح آب پرواز ميكند تا برود امالقصر را بزند. من برگشتم نگاه كردم، ديدم خلبانش با سرعتي كه داشت به طرف ما برگشت، احساس كردم ما را ديده است. نقطه اميدي در دل ما روشن شد. بيشتر از يك ساعت گذشت صداي هليكوپتري را شنيديم كه براي نجات ما آمد. آن خلبان نيروي هوايي اطلاع داد و هليكوپتر براي نجات ما آمد و به خواست الهي نجات پيدا كرديم.» عمليات مرواريد هم موفقيتي نظامي و هم دستاوردي روحيهبخش بود. به ويژه با در نظر گرفتن اين واقعيت كه در آن مقطع از جنگ تحميلي، يعني اوايل ماه سوم درگيري، ما در موضع دفاعي بوديم و اين ذهنيت خطرناك و نادرست براي برخيها ايجاد شده بود كه شايد توان مواجهه موثر با دشمن را نداريم. نيز ناگفته نماند كه هفتم آذر، روز پاياني عمليات مرواريد را روز نيروي دريايي مينامند.