ما به افتادن از پشت بام محكوم نيستيم
محمد خيرآبادي
به احتمال زياد از نظر شما هم، مخالفت شديد يك زوج جوان با بچهدارشدن انديشهاي افراطي به حساب ميآيد. اما فكر ميكنيد چه كساني در آتش آنهايي كه سرسختانه با فرزندآوري مخالفند، ميدمند؟ پاسخ من براساس مشاهداتم اين است: آنهايي كه مدافع سرسخت توليد مثل هستند و به هر قيمتي و در هر شرايطي و با جملاتي كلي مثل «بچه بركت زندگي است» يا « بچه روزياش را با خودش ميآورد» سعي ميكنند ديگران را تشويق كنند كه بيشتر و بيشتر بچه بياورند. حالا چه كساني اين مدافعان بچهدارشدن را به سرسختي رساندهاند؟ به نظر من آن مخالفان متعصب بچهدار شدن كه با جملات نسنجيده و به ظاهر عميق مثل «چرا يكي ديگه رو مثل خودمون بدبخت كنيم؟» سعي ميكنند فرزندآوري را در حد تصميمي نظير اينكه «تعطيلات بعدي كجا بريم؟» پايين بياورند و نتايج ارزيابي خود را قاطع جلوه بدهند و اين مخالفان متعصب را چه كساني به اين حد از سرسختي رساندهاند؟ خوب معلوم است ديگر، همان موافقان سرسخت فرزندآوري و به همين ترتيب داستان «اول مرغ بود يا تخممرغ؟» در زندگي ما مدام در حال بازتوليد است. نميخواهم تفاوتهاي نسلي و انگيزههاي خيرخواهانه و دلسوزانه چنين جملاتي را ناديده بگيرم. اما در واقع اين طرفداران آتشينمزاج و سرسخت در دو طرف اين ماجرا و ماجراهايي نظير اين هستند كه به هم نان قرض ميدهند و يكديگر را تقويت ميكنند. نبايد فكر كرد كه جملات آبكي و تحليلهاي سردستي و افاضات كليشهاي در حد اظهارنظر باقي ميمانند و در نهايت حرف باد هواست. وقتي ما پيچيدگيهاي يك موضوع را در نظر نميگيريم و سعي ميكنيم با حكمي كلي و تجويزي جهانشمول، پروندهاش را مختومه كنيم، آدمهاي ديگر طبيعتا واكنش ذهني و روانيشان اين خواهد بود كه از نسخه ما و از اينكه ساده گرفتن موضوع چقدر ممكن است خطرناك باشد، بترسند. در بسياري از موضوعات فردي، خانوادگي، عقيدتي، اجتماعي و سياسي قضيه از همين قرار است. اغلب آدمها از نظرات و نسخههايي كه مردم را به يك سمت پشت بام هل ميدهند، ميترسند. با خودشان ميگويند اگر همه اين حرفها را بپذيرند و به اين نسخهها عمل كنند چه خواهد شد؟ در نتيجه با تمام قوا به آن سمت ديگر پشت بام ميگريزند. زنجيره اينگونه تندرويها، افراط، تعصب و سرسختي را تنها يك چيز قطع خواهد كرد و آن پيچيدهنگري و عمقبخشي به مسائل است. شايد در همه جا حتي در مكالمات روزمره به سخناني كه بعد از جمله «قضيه خيلي ساده است...» ميآيند بايد حساس بود. هيچ چيز سادهاي وجود ندارد و ما به افتادن از روي پشتبام محكوم نيستيم.