نقش تغييرات سياسي در زيست اجتماعي
علي رستمي
امروزه به نظر ميرسد مساله تغيير در سياستها به مهمترين و عمدهترين فكر و انديشه در سطوح مختلف ساختار تبديل شده است، اين تغيير بايد حاوي انديشههاي اساسي و موثر در زمينههاي كمي و كيفي سياسي و اقتصادي و اجتماعي باشد . مسلما انديشه در اين زمينه به پتانسيلهاي متفاوتي در هماهنگي روشنفكران، حاكميت و مردم نياز دارد . در عين حال براي انجام چنين كاري در سطح ملي، حاكميت و مردم نيازمند داشتن يك تئوري در زمينه تغيير هستند و آنهم به نحوي كه بتوان آن را در چارچوب ساختار موجود كشور با ديدي همهجانبه مطرح و زمينه مادي عيني آن را نيز با تئوري انطباق داد . اولين پرسش ميتواند اين باشد كه اين تئوري حاوي چه جزيياتي است و نقش انديشمندان و حاكميت در عملياتي كردن چيست ؟ مسلما براي رسيدن به اين انديشه كه حاوي تغيير كلان در سطح ملي است در درجه نخست حاكميت و كانونهاي قدرت نقش اساسي دارند و در مرحله بعد براي داشتن يك تئوري مناسب نيازمند داشتن يك سند ملي پيشرفت در چارچوب تئوري است كه طراحي آن از مهمترين زمينههاي شكل دادن به تئوري است. از جمله اينكه تئوري تغيير چيست و چگونه ميتوان آن را شكل داد و اجزاي ذهني و عيني آن را به شكل قابل اجرا مطرح ساخت . آنچه در تئوري مطرح ميشود مساله تغيير در ابعاد سياسي، اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي است، بنابراين مهم اين است كه قبل از هرچيز بايد به اين انديشه پاسخ داد كه چه چيزي در چارچوب تئوري قابليت تغيير دارد و چه چيزهايي تغيير نخواهد كرد . در نتيجه توجه به ساختار قدرت بايد معطوف به اين باشد كه تهيه و داشتن يك تئوري معطوف هماهنگي به ميان منافع كانونهاي قدرت و مردم و نيازهاي متفاوت آنها است . اما داشتن چنين دركي درست از تغييرات و به ثمر رسيدن نتايج مستلزم توجه دقيق به اين مساله است كه دنبالكنندگان تغييرات نميتوانند افراد عوام باشند بلكه به تخصصهاي متعدد در قبال اجزای موجود در تئوري و تغييرات نياز است .
در نگاهي دقيقتر بايد به اين درك رسيد كه روشنفكران و حاكميت نقش اساسي دارند و جا نيفتادن نقش هر يك از نظر فكري و عملياتي به درك دقيق از مسائل نميانجامد .
در اينجا اين مساله مطرح ميشود كه در حال حاضر آيا پتانسيل تغيير در نظرگاهها و مسائل عيني وجود دارد؟ آيا كانونهاي قدرت توان طراحي چنين تغييرات در چارچوب تئوريهاي مبتني بر سند ملي را دارند ؟ آيا همكاري مناسبي بين كانونهاي قدرت و روشنفكران و متخصصان وجود دارد ؟ آيا اين طراحي ميتواند مردم را به حكومت و حكومت را به مردم نزديك كند ؟ آيا همه درك هماهنگي در چارچوب قدرت از نظرات و اعمال لازم يكديگر دارند؟
بي شك شكلگيري تئوريهاي تغيير در چارچوب ملي و باز بودن زمينههاي نقد مرحله به مرحله تا جامعيت تئوري و عمليات ميتواند موجبات رشد هماهنگ و قابليت اجرايي مناسبي را پديد آورد . ميتوان گفت در چارچوب تئوري و وجود نظرات دقيق مسلما، امر رشد ميتواند به امري ساده قابل فهم و قابل اجرا درزمينههاي مسائل سياسي، اقتصادي، تجارت و ايجاد رابطهاي مناسب و قابل فهم در ارتباط ميان ساختار قدرت و توده مردم تبديل شود و آنچه در اينجا مهم و اثرگذار مينمايد اين است كه تغيير در چارچوب ساختار قدرت صورت ميگيرد. زيرا اين كار در خارج از آن نميتواند صورت پذيرد، البته بايد در هماهنگي با خواستهاي گروههاي مختلف اجتماعي قابليت اجرا داشته باشد . در چنين شرايطي مسائل مختلفي در ارتباط با وضعيت موجود و آينده مطرح ميشود از جمله اينكه:
1- براي بيست سال آينده چه چيزهاي بايد با تكيه بر تئوري تغيير يابد و در زندگي مردم اثر گذار باشد؟
2- نقش حاكميت، روشنفكران و تودههاي مردم در هماهنگي با يكديگر چه و چگونه خواهد بود ؟
3- سادهسازي رشد در مجموعه زندگي سياسي و اقتصادي و نيازهاي مادي مردم چگونه بايد صورت گيرد؟
4- وقتي از درك مناسب در ارتباط ميان ساختار قدرت، روشنفكران و مردم صحبت ميكنيم در مفهوم سياسي، اقتصادي اجتماعي و فرهنگي چه مواردي را در نظر داريم ؟
5- اگر اين هماهنگيها در عمل شكل نگيرد ماهيت و مفهوم تغيير چه خواهد بود و چه اثرات مثبت يا منفي خواهد داشت ؟
6- پيش زمينههاي شكلگيري تئوريهاي قابل اجرا و همچنين نوع عمليات بعدي درسطح ملي چه بايد باشد و چگونه در يك فرآيند با قدرت ادامه يابد. و در مجموع عقلانيت و گفتوگو چه نقشي ميان ساختار قدرت و نيروها در سطح ملي خواهد داشت .
7- و مهمتر از همه اينكه نتيجههاي اجرايي چنين فرآيندي بايد چه نتايج و اثراتي در زندگي سياسي، اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي مردم داشته باشد و به عبارتي چه كميتهايي را به كيفيت و رفتن به سطح بالاتر از زندگي و زيست اجتماعي به دنبال بياورد .