• ۱۴۰۳ دوشنبه ۳ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5854 -
  • ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۱ شهريور

گفت‌وگو با بهمن فرمان‌آرا درباره اوضاع اين روزهاي سينما

چهار سال است كه منتظر تاييد فيلمنامه‌هايم هستم

تينا جلالي

 

 

دلش از شرايط حاكم بر سينما خيلي پر است، نمي‌گذارند كار كند و به روش‌هاي مختلف او را آزار مي‌دهند، سريال مي‌خواست بسازد طوري جلوي ساختش را گرفتند‌ كه او به كل از سريال‌سازي منصرف شد، با هزار شوق و اشتياق در تدارك ساخت فيلمش بود، موافقت نكردند، فيلمنامه‌هاي ديگري براي كار انتخاب كرد، صريح به او گفتند پروژه‌ات گران‌قيمت است و بعد از مدتي از جوابگويي هم طفره رفتند، مدام او را در حالت سرگرداني قرار مي‌دهند، انگار كه با جوان خام 20ساله برخورد مي‌كنند، به او مي‌گويد نامه پروژه شما را امضا كرديم، اما نامه در اتاق معاونانش 4 ماه مي‌ماند و هيچ جوابي به او نمي‌دهند.وقتي صحبت‌هايش را مي‌شنوم حقيقتا دلم به درد مي‌آيد و اشك در چشمانم جمع مي‌شود، در 83 سالگي طوري از سختي‌هاي كار در سينما صحبت مي‌كند كه انگار براي ساخت يك فيلم حالا حالا بايد بدود.

با خودم مي‌گويم هر جاي ديگري غير از ايران بود چنين سينماگراني را روي سر خود مي‌گذاشتند و با احترام و شايستگي با آنها رفتار مي‌كردند، اما در اينجا نه تنها جواب او را نمي‌دهند كه كارگرداني كه باعث فخر سينماي ايران است را در حالت سرگرداني قرار مي‌دهند! امروز برو فردا بيا! چنين نحوه برخوردي را كجاي تاريخ سينما مي‌توان نوشت؟

به او مي‌گويم: از ساختن شما را منصرف كردند؟ چايش را مي‌نوشد و در جوابم مي‌گويد: من از كار كردن هيچ ‌وقت منصرف نمي‌شوم ....

به مناسبت روز سينما با بهمن فرمان‌آرا يكي از مهم‌ترين فيلمسازان ايران گفت‌وگو كرديم كه پيش روي شماست.

 

آقاي فرمان‌آرا، آخرين باري كه براي مصاحبه اينجا آمدم سال گذشته بود، قرار بود شما فيلم بسازيد، سال قبل‌ترش قرار بود سريال بسازيد، با گذشت دو سال ولي هيچ كدام از پروژه‌هاي شما شكل اجرايي به خود نگرفت. چرا؟

نگذاشتند كه كارهايم را بسازم.

واقعا نمي‌گذارند؟ مشكل از كجاست؟

اگر بخواهم وارد آن ماجرا شوم بحث طولاني مي‌شود.

به صورت كلي مختصر توضيحي در اين باره مي‌دهيد؟ يعني شما را اذيت مي‌كنند؟

بله، چهار سال است كه از انتشار حكايت دريا مي‌گذرد و ما به آنها چند پروژه تحويل داديم كه به سرانجام نرسيد.

حرف‌شان چيست؟

در يكي از اين پروژه‌ها هفت ماه با گروهم كار مي‌كرديم كه به من گفتند دو نفر از اعضاي كميسيون تاييد‌كننده عوض شدند . به آنها گفتم دو نفر عوض شده‌اند، 9 نفر ديگر كه هستيد و مي‌توانيد درباره پروژه‌ام تصميم بگيريد. گفتند خير، گفتم شما عطف به ‌ماسبق كه نمي‌توانيد بكنيد! در جوابم گفتند خير، كار را متوقف كنيد. در آن مقطع 7 ماه پيش‌توليد براي سريال داشتيم، يك ميليارد و 200 ميليون تومان هزينه پيش‌توليد شد و به يك‌باره گفتند دست نگه داريد. راستش از ساخت سريال منصرف شدم، چون وقت زيادي هم از من مي‌گرفت. رفتم سراغ فيلم، سه يا چهار فيلمنامه تحويل دادم كه در جوابم گفتند براي ساخت گران است.

پس كلا منصرف شديد؟

من كه از كار منصرف نمي‌شوم، صبح‌ها به عشق كار از خواب بلند مي‌شوم نه چيز ديگر، دليلي نمي‌بينم براي اينكه كار نكنم، از بازنشستگي هم به ‌شدت متنفرم. براي شما بگويم الان در 83 سالگي باز هم 5 صبح از خواب بلند و براي كار آماده مي‌شوم، از خوردن و خوابيدن اصلا خوشم نمي‌آيد .

وقتي به شما گفتند پروژه‌تان گران است، در جواب‌شان چه گفتيد؟

به آنها گفتم آدم‌هايي كه مي‌خواهم با آنها كار ‌كنم صاحب اسم هستند، از كنار خيابان آدم نمي‌آورم كه قيمتي نداشته باشد. البته مي‌دانم اين وضعيت شامل حال من نيست. اگر در مملكت خودتان جايي كه زندگي كرديد و زاييده شديد، احساس امنيت نكنيد باعث مي‌شود وقتي صبح بيدار مي‌شويد با خود بگوييد چرا بيدار شدم؟

رفاقت عميقي با مهرجويي داشتيد.

من 50 سال با داريوش دوست بودم، اولين مصاحبه تلويزيوني را من با او در زمان «ثابت» كردم، زندگي خصوصي آدم‌ها را كار ندارم هر كسي هر طوري كه دوست دارد زندگي مي‌كند، من با خانمم 57 سال است زندگي مي‌كنيم و فرق زندگي من با زندگي ديگران در اين است كه من هميشه وصل به كار بودم منتها كاري كه دلم مي‌خواهد، بنابراين هر پيشنهادي كه كنند من آن را انجام نمي‌دهم به هر جهت فضاي خوبي براي كار نيست، البته يك عده نورچشمي هستند كه فيلم ساختند و از هفت خان رد شده‌اند و ما هيچ چيزي راجع به فيلم آنها نمي‌دانيم، اما به يك‌باره مي‌بينيم فيلم‌شان در سينماها اكران مي‌شود، فيلم آخرم «حكايت دريا» دقيقا نزديك يك‌سال طول كشيد تا اكران شد.

اكران آنلاين شد و در سينماها اكران نشد.

بله، اصلا حوصله گله‌گزاري راجع به اين ماجرا ندارم، چون اين موضوع شامل خيلي‌ها مي‌شود و من تافته جدابافته نيستم.

فقط نكته‌اي اين وسط وجود دارد به پروژه شما گفتند گران‌قيمت است، ولي چطور فيلم‌هاي ارگاني با بودجه‌هاي ميلياردي مي‌سازند كه انتقادات زيادي را برانگيخته است؟

آدم‌هايي كه بايد تصميم بگيرند چند بهانه مي‌توانند داشته باشند، يكي از آنها همين مساله گراني است، من با دو شركت قرارداد اجلاس امضا كردم ولي بعد از مدتي وقتي هيچ اتفاقي نمي‌افتد چه مي‌توانم بگويم . سريال 24 اپيزود است به من مي‌گويند به 8 اپيزود برسان، چون پول 24 اپيزود نداريم من چطور مي‌توانم داستاني گسترده كه 8 سال قصه‌اش طول مي‌كشد به مخاطب بگويم، اين شات را داشته باشيد حالا برويم 12 سال بعد؟ بگذريم.

به فوت آقاي مهرجويي اشاره كرديد، آقاي فرمان‌آرا چرا سرگذشت سينماي روشنفكري اينقدر تلخ است يا نمي‌گذارند فعاليت كنند يا كارشان را توقيف مي‌كنند يا در ساخت كارهاي‌شان با اذيت‌هايي مواجه مي‌شوند به نظر شما چرا؟

داريوش وقتي كشته شد 85 سال داشت، در مقطعي از زندگي به هر حال آدم احساس امنيت مي‌كند يا به خاطر سن يا به خاطر پروژه است، ولي اصل اين موضوع به بحث امنيت كاري برمي‌گردد، موقعي كه كيومرث پوراحمد مي‌رود به هر دليلي يا داريوش و آدم‌هاي ديگر، بعد از مدتي مي‌بينيم كه كسي قرار نيست كار كند غير از بچه‌هايي كه با آنها وارد شدند و الان هم 44 سال است كه براي كار كردن پرورده هم شدند.

نيروهاي ناشناس زيادي هم وارد سينما كردند.

ايراد گرفتن از دولت و عملكرد يك قسمت كه ندارد، مي‌توانيم بگوييم نفت را چرا اينقدر فروختند؟ درياچه اروميه چرا خشك شده؟ يك‌سال و دو سال نيست، سال‌هاي سال است كه اين مشكلات وجود دارد، وقتي بي‌محابا سد‌سازي مي‌كنند هر درياچه‌اي از يك منبعي خوراك خود را تامين مي‌كند . درياچه اروميه هم از اين طريق خوراك خود را تامين مي‌كرد. واقعيتش اين است كه بعضي وقت‌ها هم به كسي نمي‌توانيد ايراد بگيريد، براي اينكه او شغلي را قبول كرده و به نظر مي‌رسد كه آره يا نه را او مي‌گويد، اما از جاي ديگر به او مي‌گويند كه بگوييد نه. رييس سازمان سينمايي اعلام كرد كه ما نامه توليد فيلم‌تان را امضا كرديم، اما ماجرا اين است كه يك روز، دو روز، 4 ماه، منتظر مي‌مانيم كه نامه از اتاق رييس به اتاق معاونش برود.

شما فكر مي‌كنيد چند ماه طول مي‌كشيد از يك اتاق به اتاق ديگر برود؟

بعد متوجه مي‌شويد كه رييس بايد با فيلمساز مهرباني كند و پاسخ مثبت بدهد، اما در اتاق معاون نامه گير مي‌كند، ما مي‌دانيم كه آن حركت بد بايد در اتاق معاون و توسط او انجام شود. پس به اين نتيجه مي‌رسيم كه اگر رييس نامه را امضا كرده اين آقا فقط عمل مي‌كند نه اينكه تصميم‌گيرنده نهايي باشد.

چه ماجراي پيچيده‌اي!

اصولا هر هنري يك زمين مساعدي براي رشد كردن مي‌خواهد، پول هميشه مطرح بوده و هست و در آينده هم مطرح است، ولي ماجراي فيلمسازي به همين جا مربوط نمي‌شود، چون وقتي يك نفر اوكي مي‌دهد و كار را مي‌سازيم آن وقت سر اكران فيلم هر قدر مي‌خواهند اذيت مي‌كنند، چون آن زمان مي‌بينيد كه همه پول‌ها خرج شده، پولي براي تبليغ نيست حالا سرمايه‌گذاران زنگ مي‌زنند كه پس اكران چه شد؟ شما را مجبور مي‌كنند اگر بخواهي كار بعدي را بسازي بايد موضوع اكران فيلم را حل كنيد يا مثل دوستاني كه با پرواز به خارج از كشور مي‌روند و فيلم‌شان را آنجا عرضه مي‌كنند. خلاصه اينكه كار ما بسيار سخت و گران هم است. نقاشي كار يك نفره است، خيلي از هنرهاي ديگر هم يك نفره است، اما سينما و تئاتر كار دسته جمعي است و به رهبري يك نفر اين كار بايد صورت بگيرد، بنابراين گران بودن روي پيشاني سينما نوشته، مگر بخواهي داستان را در دو اتاق اجرا كنيد مسلما چنين فيلم‌هايي با اين وضعيت اكران پولي در نمي‌آورد. زماني فكر مي‌كردم وقتي كارمان به صورت سريال پخش شود، تماشاگر گسترده‌تر است و خوشحال بوديم براي دسترسي به مشتري بازار مضاعفي دارد بعد ديديم آن خودش تله جديد آقايان است، البته كاش كه برنامه‌اي براي تله داشتند.

چطور؟

وقتي به يك نفر مي‌گويند فعلا ايشان كار نكند، در جواب به ما مي‌گويند آقا جواب پروژه شما نيامده، آن وقت ما هر روز به دفترمان مي‌رويم و مي‌بينيم كه يك عده هستند با آنها قرار است كار كنيم، قرارداد بستيم و ... اما به شما جواب نمي‌دهند بعد متوجه مي‌شويم اسم‌تان در ليست ممنوع‌الكار است.

من مي‌دانم در روزنامه‌نگاري هم كاري مي‌كنيد كه حقايق را به دست مردم برسانيد شما هم گرفتاري‌هاي خاص خودتان را داريد، مي‌دانم ساعت 12 شب جلوي نوشته‌ها را مي‌گيرند و شما هم مجبور مي‌شويد بعضي قسمت‌ها را در بياوريد يا اصلا به شما مي‌گويند اين مطلب نبايد چاپ شود. آنقدر عمر كرديم كه اين ماجراها را بدانيم. شما براي نيويورك‌تايمز و واشنگتن‌پست كه نمي‌نويسيد. شما براي كساني مي‌نويسيد كه مساله اصلي آنها ادامه حكومت است.شما ببينيد حتي آقاي مهاجراني كه وزير ارشاد بسيار باقدرتي بود او را مجبور كردند كه استعفا دهد و از مملكت هم برود، اين آدم واقعا باهوش و موفق است. در زمان حكومت آقاي خاتمي قدرت داشت، نمي‌توانستند او را بركنار كنند، چون آقاي خاتمي رييس‌جمهور اجازه نمي‌داد. ببينيد در نهايت آدمي مثل آقاي مهاجراني مجبور مي‌شود از مملكت برود.

فكر مي‌كنيد چرا براي آقاي مهرجويي اين اتفاق وحشتناك افتاد؟

در جايي كه سانسور قدرت دارد و در جايي كه از هر موضوعي 5 تعريف مختلف مي‌توانيد ارايه دهيد تقريبا نمي‌شود گفت چرا، مهرجويي كه كار سياسي نمي‌كرد، فيلم مي‌ساخت.

حتي حرف سياسي نمي‌زد.

كسي راجع به رفتن آقاي كيومرث پوراحمد هم حرفي نزد. من نامه‌اي نوشتم قرار بود در دو روزنامه چاپ شود روز بعد روزنامه‌ها چاپ نكردند، به من گفتند ساعت 12 شب دستور دادند اين نامه را چاپ نكنند. من هم در اينستا گذاشتم هر كه نامه را خواند گفت تعجب نمي‌كنيم چرا نگذاشتند نامه چاپ شود. من مي‌خواستم از طريق فضاي روزنامه مملكت، حرفم منتشر شود ولي نشد، مي‌گويند دموكراسي در اطلاعات داريم اسمش را داريم، خوب هم در اين مورد مدام حرف مي‌زنند ولي به نظر مي‌رسد كه دموكراسي نداريم. البته اين فقط در مورد من نوعي نيست. من هيچ مهماني رسمي نمي‌روم، افطار مرا دعوت مي‌كنند اگر نرويم مي‌گويند ما را تحويل نمي‌گيرد اگر برويم يك عده فحش مي‌دهند كه چرا رفتيد، به آنها مي‌گويم كه من روزه نمي‌گيرم، چرا مرا دعوت مي‌كنيد؟ راحت‌تر اين است كه اصلا اين‌جور مهماني‌ها نرويم. چند وقت پيش براي فيلم «چشم‌هايش»، مدير تهيه به من گفت دو تا از خانه‌هاي فيلم براي ميراث فرهنگي است و به ما قول دادند اين خانه‌ها را براي فيلم به ما بدهند.

ما هم خوشحال شديم كه مجبور نيستيم دكور بسازيم. بعد ديدم، آقاي ضرغامي صبح پنجشنبه مستقيم با من حرف زدند و گفتند چرا با هم حرف نزنيم و همديگر را نبينيم؟

من ساعت يك بعدازظهر پنجشنبه رفتم دفترشان. ده دقيقه نشسته بودم كه آقايي وارد شد، چون پشتم به او بود نديدمش، گفت اجازه مي‌دهيد عكس بگيريم، آقاي ضرغامي بدون اينكه از من بپرسد اجازه داد عكس بگيرد. آن آقا چند عكس گرفت و منظورش اين بود كه من و آقاي ضرغامي در يك كادر باشيم، بعد از 2 ساعت اين موضوع در فضاي مجازي منتشر شد و اتفاقات بعد... به اين فكر كردم كسي كه به من فحش مي‌دهد خب دلش مي‌سوزد كه چرا دفتر اين آقا رفتم! اما من به اين فكر كرده بودم براي ساخت فيلم، اين خانه جاي مهمي است كه ما بايد اجازه بگيريم. اما چرا آنها اين برنامه را ريختند؟ مخلص كلام اين بود كه مي‌خواست بگويد ايشان از خودمان است، چراكه متوجه شد برادرخانم من را در زمان شاه تيرباران كردند و الان بيمارستان به نامش است. برادرخانمم بسيار براي من عزيز است، من هم دنبال رانت نيستم كه بگويم به من شغل بدهيد. برادرخانمم براي من بسيار عزيز بود و با توجه به اعتقاداتي كه داشت باعث شد در زمان پهلوي اعدام شود، ضمنا پزشك هم بود و خانواده خودش را داشت. ما اصلا به دنبال سوءاستفاده از اين ماجرا كه شهيد داديم، نبوديم، همين‌طوري وقتي در شهر راه مي‌روم دلم مي‌سوزد كه به هر طرف اين شهر نگاه مي‌كنم عكس و اطلاعات شهدا از جنگ است، كاري ندارم كه اين فضا و اينكه به هر طرف اين شهر نگاه مي‌كنيد اين نكات است و چه احساسي به شما دست مي‌دهد، چون اگر ديوار ساختمان شما را هم بخواهند نمي‌توانيد به آنها بگوييد نه. فقط مي‌تواني راجع به آنچه مي‌خواهند روي ديوار بنويسند داد و ستد كنيد. ولي نمي‌توانيد اجازه ندهيد. اما حرف من اين است كدام آدمي را مي‌شناسيد كه براي بچه 12 ساله دلش نسوزد كه شهيد شده ...همه ما مال اين مملكت هستيم. زندگي‌مان اينجاست. 83 سال در اين مملكت زندگي كردم، چون مملكتم بوده، ا‌گر در خارج درس خواندم دوباره به ايران برگشتم. شغل دولتي هم در هيچ زماني قبول نكردم، اما اينجا ايران را به عنوان مملكتم دوست دارم.

بارها در مصاحبه‌هاي‌تان به اين نكته اشاره كرديد كه من هيچ‌ وقت ايران را ترك نمي‌كنم و علاقه خاصي به ايران دارم.

براي ما كه در اينجا به دنيا آمديم و زندگي ما در اينجا هست خيلي روشن است كه چرا مي‌خواهيم اينجا باشيم. ولي آقايان تصميم مي‌گيرند كه مرده ما را كجا دفن كنند.

چطور؟

خانم بهبهاني وصيت كرده بود كه نمي‌خواهم در قسمت هنرمندان بهشت زهرا دفن شوم. زمين هم خريده بودند در امامزاده طاهر دفن شود. به خاطر اين بانو شلوغي عجيبي كنار تالار وحدت شد.آقايان وقتي ديدند كه خيلي شلوغ شد پسر خانم بهبهاني را صدا كردند و به او گفتند اجازه نداريد او را به امامزاده طاهر ببريد، بهشت زهرا هر جايي مي‌خواهيد دفن كنيد. در نهايت در بهشت زهرا در قطعه مخصوص خودشان او را دفن كردند. چند وقت پيش با پسرش صحبت مي‌كردم به او گفتم آدرس مزار خانم بهبهاني را به من بده تا من اداي احترام به ايشان كنم. او به من گفت امسال دهمين سال فوت خانم بهبهاني است و ما قرار است بزرگداشت براي مادرم بگيريم. پنج روز مانده به مراسم، پسرش علي به من زنگ زد كه به ما گفتند لازم نيست براي خانم بهبهاني بزرگداشت بگيريد. حرف من اين است زن 83 ساله كه 10 سال پيش فوت كرده، كتاب‌ها و شعرهايش كه هست، شما از چه واهمه داريد؟ كه بگوييد لازم نيست براي مادرتان بزرگداشت بگيريد. آدم دلش مي‌سوزد كه اين بانو واقعا مملكتش را دوست داشت و هيچ واهمه‌اي از كسي نداشت. يك‌بار به خانم بهبهاني گفتم شما پاسپورت‌تان را گرفتيد؟ گفت نه، خودشان گرفتند خودشان پس بدهند، من جايي نمي‌خواهم بروم. درست همين حرف خانم بهبهاني اتفاق افتاد. مجارستان بزرگ‌ترين جايزه شعرشان را مي‌خواستند به خانم بهبهاني بدهند و از او دعوت كردند كه به آنجا برود. آقايان فوري به دخترش زنگ زدند كه بياييد پاسپورت مادرتان را بگيريد. خانم بهبهاني كه مرا ديد، گفت ديدي گفتم خودشان پاسپورت را به من مي‌دهند، من كه نمي‌دانستم 7 سال بعد جايزه مجارستان را مي‌خواهند به من بدهند. خلاصه اينكه به مجارستان رفت و مريض هم شد و برگشت، اما مي‌خواهم بگويم 10 سال از مرگ هم بگذرد زن 83 ساله شاعر را مي‌گويند بزرگداشت برايش نگيريد. شما بپرسيد چرا؟

به همان حرف اول مي‌رسيم كه هنر روشنفكري در اين كشور سرنوشت تلخي دارد. سوال من اين است چرا فكر مي‌كنند اگر از حادثه‌اي صحبت نكنند مردم آنها را فراموش مي‌كنند هم فيلم‌هاي كيومرث هست و هم فيلم‌هاي داريوش يا عباس كيارستمي كه دردناك فوت كردند و در همه اين سال‌ها فراموش نشدند و درباره او بيشتر صحبت مي‌شود.

بله، راجع به كيارستمي صحبت شد، يادم مي‌آيد شب قبل از اينكه او را به فرانسه ببرند ما در بيمارستان بوديم، عجيب كه آنها مي‌دانستند خونش لخته دارد و نبايد پرواز مي‌كرد ولي او را فرستادند و آقاياني كه باعث مرگش شدند، گفتند فرانسوي‌ها كشتند ما كاري نداشتيم.

خدا رحمتش كند، عباس را آنقدر گسترده مي‌شناختند به پسرش گفتم الان بيشتر راجع به عباس مي‌شنويم تا موقعي كه زنده بود، چون عباس آدم معمولي نبود.

آقاي فرمان‌آرا در روز ملي سينما قرار داريم، ‌در ابتداي صحبت‌تان اشاره كرديد كه عاشق سينما و كار كردن هستيد. در اين سن و سال پشتكار شما براي كار از عشق ناشي مي‌شود و نه چيز ديگري. دوست داريم براي ما كمي درباره سينما صحبت كنيد.

من 12 سالم بود كه اولين نمايشنامه‌ام را كودكانه نوشتم، سينما هم تفريح و هم عشق زندگي‌ام است. آن جماعتي كه هزار نفر هستند فيلم شما را مي‌بينند هزار سليقه متفاوت هستند و شما هم بايد جوابگوي آنها باشيد .خب پرسش من اين است اين فيلم‌ها چه آسيبي مي‌زند كه جلوي آن را مي‌گيرند؟ من از خودم مثال نمي‌زنم از بزرگداشت خانم بهبهاني گفتم، ايشان در راهپيمايي‌ها شركت مي‌كرد، چشم‌هايش را اشتباه عمل كرده بودند بايد درشت برايش مي‌نوشتيد ولي او حتي يك‌بار هم گلايه و شكايتي از وزير نكرد. او گفت من در اين مملكت هستم قبول دارم و از اينجا نمي‌خواهم بروم. خب ما در اينجا زندگي مي‌كنيم اشك و آه هم ندارد، اما مي‌دانيم كه بعضي وقت‌ها چيزهايي را مي‌گوييم. براي كارمان يا ايراد بودجه‌اي مي‌گيرند يا خط داستان را بايد عوض كنيم هر كدام از نكات را كه مي‌بينيد ضرب دري از جايي دارد كه در نهايت اينكه علاقه ندارند شما كار كنيد.

حالا آمدن آقاي پزشكيان را چطور مي‌بينيد؟

به فال نيك مي‌گيرم. آقايان خودشان متوجه شدند كه ناراضي كردن مردم سودي براي‌شان ندارد و اشكال دارد. آقاي پزشكيان آمده فضا را عوض كند. بگذريم از اينكه آقاي شريعتمداري و كيهان درباره ايشان و كابينه‌شان چه نوشتند. ولي به نظرم آقاي پزشكيان خيلي شجاع است كه در اين فضا بعد از اتفاقي كه براي آقاي رييسي افتاده حالا سپر اصلي مي‌شود. اميدوارم آقاي پزشكيان به فضاي مملكت نگاه كند. يك موقعي فضاي مملكت قورمه‌سبزي است و ما بوي شنبليله را از دور حس مي‌كنيم، اما الان كه فضاي كشور قورمه‌سبزي نيست ما دمپختك معمولي مي‌خواهيم، اميدوارم آقاي پزشكيان حداقل دمپختك براي مردم درست كنند. مردم واقعا مشكلات زيادي دارند.

گراني زياد است.

گراني تا سطحي است كه آقا به بودجه‌اش نگاه مي‌كند و عروسي نمي‌كند و مادر به شوهرش نگاه مي‌كند كه ببيند همسرش چقدر پول مي‌دهد تا شكلاتي در كيف بچه‌اش بگذارد. هر كسي در وضعيتي كه هست با اين وضعيت اقتصادي قرار است چه كار كند؟ يكي از مسوولان مي‌گويد فلان ميليون خانه مي‌خواهيم بسازيم، يكي ديگر مي‌گويد فلان كار را مي‌خواهيم انجام دهيم. من مي‌گويم آقايان حرف نزنيد فقط كار كنيد تا مردم خوشحال شوند اتفاقي در كشور مي‌افتد. موقعي كه انقلاب شد كارگر هزار و صد تومان مي‌گرفت الان همان كارگر10 ميليون، ‌آن زمان بعد از انقلاب با آن حقوق برايش پولي مي‌ماند الان ولي با اين حقوق بدهكار است . اصلا حساب كتاب‌ها با هم نمي‌خواند. بليت هواپيما را ببينيد.

به نظر شما وزير ارشاد آقاي صالحي از پس مشكلات سينما بر مي‌آيند؟

هر آنچه درباره آقاي صالحي شنيدم از او مثبت است. ولي ايشان نمي‌خواست وزارت را قبول كند و آقاي پزشكيان هم در مجلس اين نكته را مطرح كردند كه رهبر از او خواستند قبول كند. شما ببينيد وقتي رهبر هم اين موضوع را مي‌داند .

ما آدم‌هاي بهتري داشتيم، اما خدا را شكر اين گروهي كه آمدند همه قابل دفاع هستند. آقاي پزشكيان هم در مجلس گفت كه رهبري تاييد كردند.

شما پيشنهادي براي آقاي وزير داريد، به نظرتان در اين دولت شرايط كار براي شما فراهم مي‌شود؟

همه دارند سعي مي‌كنند، من بيشتر به دنبال اين هستم كه منصفانه و قوي بايستيم و مشكلات سينما را حل كنيم.

آدمي پخش فيلم در اختيار دارد، مدير پلتفرم درست و حسابي هم هست، اگر با او كنار نياييم به مشكل مي‌خوريم. سر فيلم «دلم مي‌خواد» اكران را به عيد دادند. يك روز به سينماي چارسو رفتم، از چهار سينما كه 24 سانس مي‌شود فقط يك سانس به «دلم مي‌خواد» دادند آن هم سانس 11 صبح. وقتي به پخش‌كننده زنگ زدم به من گفت دست ما نيست در حالي كه مي‌دانستم دست خودشان بود. اسما فيلم «دلم مي‌خواد» را در عيد اكران كردند ولي مردم چه مي‌دانستند عيد اكران است، بگذريم ديگر دير است براي گلايه كردن.

آينده سينما را چگونه مي‌بينيد؟

سينماي ايران نسبت به ملت ما استعدادهاي زيادي دارد.

و جوان‌هاي عاشق سينما.

دقيقا، ايران به نسبت جمعيتش، بي‌نهايت استعداد سينما دارد، از جهت استعداد‌هاي بي‌شماري كه در اين مملكت داريم ملت خوشبختي هستيم استعدادهايي كه از بين نمي‌روند. وقتي سعيد روستايي فيلم اولش «ابد و يك روز» را ساخت، فيلم را ديدم به او زنگ زدم گفتم فيلمت خيلي خوب است مي‌خواهم تو را ببينم. او آمد و با هم صحبت كرديم. اين جوان سه فيلم ساخته ولي من فيلم آخري او را دوست نداشتم.

برادران ليلا را دوست نداشتيد؟

دوست نداشتم، چون مي‌خواست نكاتي را به مردم حقنه كند.

خيلي‌ها دوست داشتند.

فيلم را ديدم، اينكه به حكومت فحش بدهيم و براي خوشحالي مردم زد و خورد در فيلم بگذاريم تا فلان جا براي شما جشن بگيرند و به ما جايزه بدهد را دوست ندارم، چون احساس مي‌كنم از اصل سينما دور شديم. فيلم را مي‌سازيد در آلمان و فستيوال‌هاي ديگر مي‌رويد و صبر مي‌كنيد بعد از هشت سال فيلم ديگري مي‌سازيد. من اين آقايان را بسيار تحسين مي‌كنم، اما ببينيد در مملكت چه مي‌گذرد؟ كارگري كه دو شب سيب‌زميني مي‌خورد الان چهار شب سيب‌زميني مي‌خورد همه اين نكات را مي‌بينيم و دل‌مان به درد مي‌آيد بايد گفته شود، ولي در‌ آخر ببينيد اين وزنه را برمي‌داريد به نفع چه كسي برمي‌داريد؟ چون ديديم چه كساني قرار است در سينماي ايران از كار كردن محروم باشند ولي سالي يك فيلم مي‌سازند و به همسرشان مي‌دهند، فيلم را به اروپا مي‌برد آنها چون سياسي كار مي‌كنند به او جايزه فلان مي‌دهند و صندلي خالي براي او مي‌گذارند، ولي ما در ايران آنقدر آدم‌هاي خوب داريم به شرطي كه اجازه دهند اين فيلم‌ها نشان داده شود. فيلم مرا در فستيوال كوچك هندي نشان مي‌دادند، رفتم جشنواره، ديدم رييس هيات ژوري آقاي مجيد مجيدي است، به رييس جشنواره گفتم فيلم مرا بيرون بياوريد، چون مجيدي داور فيلم‌هاي ايراني است. گفتند نمي‌شود. گفتم اگر اين كار را نكنيد من در ايران اعلام مي‌كنم. فيلم مرا در داوري نشان ندادند، آنقدر علاقه‌مند بودند همان روز كه جايزه مي‌دادند رييس جشنواره به من گفت چون شما بازي كرديد، مي‌خواهند به شما جايزه بهترين بازيگر را بدهيم. به آنها گفتم دنبال رشوه نيستم و قبول نكردم. همان‌طور كه فكر مي‌كرديم جايزه را به يكي از بچه‌هاي مذهبي دادند.

اما به نظر من آنچه باعث آسيب سينماي ايران مي‌شود، ظهور و بروز نمايش آنلاين فيلم‌هاست، مخاطب منتظر مي‌ماند و نسخه ويديويي اين فيلم‌ها را تهيه مي‌كند و با خانواده مي‌بيند در حالي كه اگر اكران آنلاين نبود در سينما فيلم‌ها را تماشا مي‌كرد.

از سوي ديگر فيلم‌هاي كمدي سينما را فرا گرفته!

به نظر من كمدي واقعي شرايطي است كه ما الان در آن كار مي‌كنيم. عده‌اي به فيلم كمدي مي‌خندند و عده‌اي هم به ريش ما مي‌خندند كه در اين فضا و شرايط كار هنري مي‌كنيم.

آن لحظه‌اي كه خبر اتفاق آقاي مهرجويي را شنيديد براي‌مان بگوييد.

باور نمي‌كردم. وقتي در تلويزيون خبر را ديدم كانال را عوض كردم كه دروغ مي‌گويند ولي ديدم كانال‌هاي ديگر همه نوشتند. خيلي شوكه شدم. رفيقم و همكارم بود 85 سال سن داشت، در اين سن دردناك است كه هم گلويش را ببرند و هم 37 ضربه چاقو بزنند. درست نبود. از طرف موزه نيويورك دعوت شدم براي مراسم او، درباره فيلم‌هايي كه به من مربوط مي‌شد. هم صفا و هم مريم را آنجا ديدم، بچگي آنها را ديده بودم و خيلي ناراحت شدم. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون