• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۳ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5842 -
  • ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱ شهريور

مش قاسم در كانادا! 

فريدون مجلسي

در ايام انتخابات اخير نوشته جالبي به قلم آقاي علي كياني‌موحد به دستم رسيد كه برايم بسيار جالب بود، زيرا با اين جمله آغاز مي‌شد: «بي‌شك يكي از برترين رمان‌هاي فارسي «دايي جان ناپلئون» نوشته ايرج پزشكزاد است.» از آنجا كه پزشكزاد رييس و دوست ارجمند من بود از اين يادآوري بسيار خشنود شدم. دايي جان ناپلئون و تفكر دايي جان نا‌پلئوني در ادبيات سياسي ايران در حكم ترجمه روشني از موضو‌ع نظريه توطئه جا افتاده است. اما كياني‌موحد با توجه به اوضاع روز عبارت «مش قاسميسم» را با وام گرفتن از چهره ديگر اين كتاب ابداع كرده است كه خيلي به دلم نشست! البته شخصيت مش قاسم در دايي جان ناپلئون بسيار محبوب و از سانچو گماشته دن‌كيشوت اثر سروانتس بسيار محبوب‌تر است و در رمان و سريال تلويزيوني دايي جان ناپلئون هم نقش زنده‌تري دارد. مش قاسم پيشخدمتي است كه در پامنبري‌هاي دايي جان تدريجا نقش مصدر دوران نظامي‌گري او را بر عهده مي‌گيرد و پا به پاي او در خاطرات و تخيلات جنگ‌هاي ممسني و كازرون شريك و شاهد مي‌شود و بر توهمات دايي جان ناپلئون در ادعاي اينكه همه ‌چيز زير سر انگليسي‌هاست و عليه او توطئه مي‌كنند، مي‌افزايد. كياني‌موحد مي‌نويسد: «مش قاسميسم» مكتبي است كه در زماني در ايران رواج يافت. بعد از آنكه تسويه حساب‌ها انجام شد مش قاسم‌هايي شكل گرفتند كه بدون سواد و تخصص عهده‌دار كارهايي فراتر از ظرفيت خود شدند و زيان‌هاي بسيار وارد كردند. سپس از مصاديق مش قاسم‌هاي نامدار ياد مي‌كند و از «مش قاسم»هايي نام مي‌برد كه به شيوه‌هاي ماكياولي ايمان داشته و حاضر بوده‌اند براي رسيدن به اهداف خود، همه ‌چيز را فدا كنند. نمي‌خواهم آن متن را تكرار كنم كه اگر كسي بخواهد با جست‌وجوي ساده در گوگل مي‌يابد. 
ولي به هر حال برايم دلچسب بود و خواستم تكمله‌اي درباره سرانجام مش قاسم بيفزايم، زيرا مردم اغلب مش قاسم را از روي سريال تلويزيوني كم نظير ناصر تقوايي مي‌شناسند كه متاسفانه در آن سريال بخش پاياني كتاب حذف شده است. پزشكزاد پس از پايان كار دايي جان مي‌گويد چندين سال براي تحصيل از كشور دور بوده است. پس از بازگشت به ايران ديگر آن خانه موروثي فروخته شده و آن بساط بر هم خورده بود و مش قاسم را هم كه ادعاي مطالباتي سنواتي داشت با بخشيدن زمين بزرگ متري صناري از ميراث خانوادگي در يالقوزآباد دست به سر كرده بودند. روزي دوستي برايش از جلسات هفتگي آقاي سالار صحبت مي‌كند كه جلسات به اصطلاح open house يا جلسات هفتگي آزاد در خانه‌اش برگزار مي‌كند و خيلي‌ها مي‌آيند و محلي است براي ديدار و گفت‌وگو درباره اوضاع روز و سياست و غيره. پزشكزاد مي‌گويد: وسوسه شدم و عصرگاهي با دوستم به يكي از آن جلسات در خانه بزرگ آقاي سالار رفتيم. ديدم آقاي سالار با هيبت اربابي بالاي مجلس با سرداري اعياني و كلاه كج نشسته بود و درباره مسائل مختلف رهنمون مي‌داد. قيافه جناب سالار به نظرم عجيب آشنا بود. اما هر چه فكر كردم چيزي به عقلم نرسيد. ناگهان وقتي آقاي سالار در پايان يكي از رهنمون‌ها براي محكم‌كاري افزود: آقا، دروغ چرا، تا قبر چار قدم بيشتر نيست؛ آ آ، آ، آ !!!! ناگهان چشم‌هايم گرد شد! معلوم شد در اين فاصله كه من غايب بودم زمين‌هاي يالقوزآباد به شهر وصل و قيمتش هزاران برابر و مش قاسم هم سالار شده و به مقاماتي رسيده بود! فكر مي‌كنم اگر بعدها پزشكزاد سري به كانادا مي‌زد، مي‌توانست رد مش قاسم را در آنجا بيابد. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون