بازيهاي موزهاي
سارا كريمان
بازيهاي موزه با معادل لاتين museum games مجموعه برنامههاي كمكآموزشي است كه همراه با وسايل يا اسباببازيهاي مخصوص يا بدون آنها و به روشهاي گوناگون توسط مربي و دانشآموزان جهت بالا بردن درك كودكان از موضوعات موزهاي انجام ميشود. اصولا بازي يكي از اركان مهم رشد و فراگيري زندگي براي انسان و حتي برخي گونههاي مختلف جانوري ازجمله پستانداران است. گونههايي مانند گربهسانان يا ميمونها رفتارهاي بازيگونهاي در دورههاي آغازين زندگي دارند كه بديل كمخطرتري از زندگي واقعي آنها محسوب ميشود. تعقيب و گريز و نزاعهايي كه عموما صدمات جسمي چنداني به دنبال ندارد اما نوعي آمادگي براي ورود به زندگي خشن و واقعي را به دنبال دارد. بازي براي انسان از ماههاي اول تولد آغاز ميشود اما براي خلاف گونههاي ديگر تا آخر عمر مورد توجه و علاقه است. تنها در مقاطع مختلف سني نوع آن متفاوت ميشود. بازي براي انسان به عنوان گونهاي بديل، موازي و توامان با زندگي باقي ميماند. در مواردي بازي ديگر بديل نيست و عينا خود زندگي است. مثلا در مواقعي كه جايگاه شغلي پيدا ميكند. برخي از بزرگان ادبيات فارسي مجموعه زندگي انسان را نوعي بازي دانستهاند به عنوان مثال رباعي مشهور خيام: ما لعبتكانيم و فلك لعبتباز، از روي حقيقتي نه از روي مجاز، يك چند در اين بساط بازي كرديم، رفتيم به صندوق عدم يكيك باز. لعبه در زبان عربي هم به مفهوم بازي است هم اسباببازي، خيام در اينجا عروسك خيمهشببازي را مقصود قرار داده است. در فرهنگ جهاني بسياري از رشتههاي مختلف ورزشي با تأسي از زندگي واقعي شكل گرفتهاند و در بطن قوانين آنها فلسفهاي نهفته است كه اين بازيها را با زندگي واقعي در تشابه قرار ميدهد. مانند فوتبال، دو و ميداني يا ورزشهاي رزمي و... بررسي تشابهات زباني نشان ميدهد ورزشهاي گروهي همراه با واژه بازي عنوان ميشوند مثلا play football در زبان انگليسي كه در زبان آلماني معادل Spiel fussball است. نكته جالب ارتباط اين واژه با هنر و موسيقي است. Playing انگليسي و spielen آلماني در مورد نوازندگي ساز هم به كار ميرود همانطوركه ما در فارسي ميگوييم توپ زدن (فوتبال) و سهتار زدن (موسيقي) كه گاهي با واژه نواختن جايگزين ميشود. در زبان فارسي گونههاي هنري ديگري مانند نقاشي نيز با واژه [زدن] همراه ميشود و واژه نقش زدن را ميسازد. آنكه پر نقش زد اين دايره مينايي... بازي ركني جدانشدني در زندگي انسان است. موزهها نيز تصويرگر زندگي انسان هستند. موزهها مسير انسان در مقاطع تاريخي را با موضوعات مختلف دستهبندي كرده و به نمايش ميگذارند. هدف اصلي موزهها آموزش است. با بررسي نوع زندگي انسان و نحوه آموزشپذيري و جايگاه مهم بازي به عنوان بديل قرين به حقيقت زندگي، بايد ديد موزهها از منظر بازي چه عملكردي دارند. همچنين بازيها خود موضوعي براي تاسيس موزهها هستند مثلا موزه تاريخ بيسبال، موزه بازيهاي محلي، موزههاي اسباببازي و... اما طراحي بازيهاي موزه فعاليتي مشترك با همراهي نهادهاي آموزشي و موزههاست. برنامهريزي اجراي متفاوت بازديد از موزه براي دانشآموزان به همراه فعاليتهاي غيرمنتظره و چالشي از اين دست هستند. توليد يادگارهاي فرهنگي بر مبناي آثار موزهاي با تم اسباببازي از روشهاي سودمند جلبتوجه كودكان به مسائل فرهنگي است. ناگفته نماند برنامهريزي بازيمحور در موزهها صرفا مختص گروه سني كودك نميشود و موزهها چنانچه بخواهند عملكرد مطلوبتري داشته باشند يا از وضعيت كسالتبار خود خارج شوند حتما بايد براي تمامي گروههاي سني برنامههاي بازيمحور داشته باشند. اين برنامهها طيف بسيار گستردهاي دارد از بازديدهاي متفاوت گرفته تا وسايل بازي براي بزرگسالان. اين مساله يكي از نقدهاي جدي به موزهداري حال حاضر ايران است. بازديدهاي مدرسهاي موزهها صرفا يك روز فرار از مدرسه است و محيط موزه براي بسياري از بزرگسالان محيطي كسلكننده. براي انساني كه زندگي خود را تا آخر عمر به بازيهاي گوناگون پيوند ميزند خوشايندتر و موثرتر است كه بازيهاي مورد علاقه خود را در موزه پيدا كند.