• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5054 -
  • ۱۴۰۰ يکشنبه ۲ آبان

۷ نما از تكاليف زنگ اول ليگ

جوجه‌ها را اول پاييز بشمار!

اميد مافي

 

بوي نارنج، عطر ياس
افق اندوه شهر خسته شكسته شد وقتي نساجي در سايه ابرهاي خشكيده باريد و عشق باستاني بر درخت‌هاي نارنج سايه انداخت. براي ساكت الهامي عبور از تيم از ره رسيده سپاسي و واريز سه امتياز به حساب مازني‌ها واجب‌تر از نان شب بود.
اسبي كه زين شد
زردهاي زاينده‌رود براي آنكه از همان ايستگاه اول زنگ‌ها را به صدا درآورند و در قامت مدعي ظاهر شوند، روياهاي رفسنجاني‌ها را سوزاندند و با دو گل ايران را به نصف جهان آوردند. انگار اسب محرم براي عبور از سنگلاخ‌ها زين شده است.
يك شمع و ديگر هيچ!
۴ گل براي رونمايي از گل‌گهر مدل ۱۴۰۰ كافي بود. امير قلعه كه مي‌خواست نشان دهد جوجه‌ها را اول پاييز مي‌شمارند چهار بار تراكتور را منفجر كرد تا نويد فصلي آكنده از شكوفايي را دهد. آن سوتر پسران سهند تنها و تنها مجالي براي روشن كردن يك شمع پيدا كردند. همين و ديگر هيچ. اين تراكتور به كجا مي‌رود؟
فرهاد در آينه
فرهاد ميان مرتع سبز آزادي خنده‌هايش را رسيد وقتي جامه پيروزي بر تن بچه‌هايش نشست و آينه‌هاي آبي به روي سوته دلان عشق قديمي لبخند زدند. آن سوتر يك لاجوردي عتيقه كنار نيمكت برزخي زانو زد و در قحط سال زمان به خود لرزيد. چه فرجامي!
تلخ‌تر از هلاهل! 
ناكامي در خانه براي برزيلي‌هاي وطني تلخ‌تر از زهر هلاهل بود، اما وقتي تارتار ركب زد و با تعويض‌هايش سرنوشت بازي را عوض كرد، علي منصور فهميد كه آبادان با هيچ فرمانده‌اي عهد اخوت نبسته است. او خرامان به سوي رختكن رفت در حالي كه دلش براي روزهاي روشن به‌شدت تنگ شده بود.
و ناگهان بمب ساعتي
مسجد سليماني‌ها براي آنكه ثابت كنند با توپ پر قدم در ليگ بيست و يكم گذاشته‌اند در پايتخت مجوز سبقت گرفتن را از پيكان سلب كردند و نود دقيقه صداي ضربان بمب ساعتي را به گوش فيروزه‌اي‌ها رساندند. اين يك امتياز براي نفت حكم سه امتياز را داشت. بي‌تعارف.
غزل‌خواني به سبك رسول!
مشهدي‌ها در سناباد از پس آلومينيوم‌سازان برنيامدند و به كسب يك امتياز بسنده كردند تا به اين بينديشند كه هدر دادن فرصت‌ها منتج به لرزيدن و سوختن خواهد شد. آن طرف‌تر رسول تشنه‌تر از هميشه براي روشنايي خورشيد و صلابت تيمش شعرهاي شهريار را زير لب زمزمه كرد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون