• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5016 -
  • ۱۴۰۰ شنبه ۱۳ شهريور

۷ پرده از يك نمايش پراضطراب...

آناتومي يك قتل!

اميد مافي

 

۱- متلاطم و مشوش. اين چهره تيمي بود كه عمليات صعود را با تزلزل كليد زد و بارها و بارها بر ساحل توفان‌زده پنجه كشيد تا معلوم شود راه رسيدن به دوحه چندان هموار نيست. تركيب عجيب و غريب موسيو اسكوچيچ كه در حوالي نيمكت رويت نشد از يك‌سو و نمايش پراشتباه يوزها از سوي ديگر سبب شد تا با همين يك گل بهار سراغ اردوگاه پاييزي ايران را بگيرد و در شبي كه بد بوديم، خوب نتيجه بگيريم و از كمند مردان شام به سلامت بگذريم... در چنين اوضاعي دراگان بايد تمام شمع‌هاي نذر كرده‌اش را روشن كند و شاكر باشد كه اين‌چنين از مهلكه گريخته است. قتل نزار محروس و پسرانش براي تيم بي‌تمرين و بي‌اردو سخت‌تر از فتح اورست بود.
۲- در شبي كه دمشقي‌ها خواب را از چشمان‌مان ربودند، سرانگشتان چسبناك «بيرو» چاره‌‌ساز شد تا قفس توري تيم ملي به‌رغم حملات زهردار حريف نلرزد و با حريق دست و پنجه نرم نكند. عليرضا بيرانوند آماده كه ساعت خود را به وقت جام جهاني كوك كرده بود، در پنجشنبه شهريوري بارها در قامت فرشته نجات ظاهر شد و با پروازها و شيرجه‌هاي بلند خود كاري كرد شكارچيان سوري كورمال كورمال از كنار آشيانه تيم ملي رد شوند و در حسرت پاگشايي بمانند. وقتي در شب شيرين و تلخ، پسر لرستان با سيوهايش آرامش را براي‌مان به ارمغان آورد لابد بايد ستاره‌هاي رازآلود را روي شانه‌هايش مي‌نشانديم و به عشقش دنيا را لختي روي سرهاي‌مان مي‌گرفتيم. موافقيد؟
3- در اعماق شب طولاني چون تير از چله كمان رها شد و پشت دست حريف متفرعن را داغ گذاشت تا باور كنيم روزهاي ابري به پايان رسيده و «علي جهان» مي‌تواند دوباره ما را از چند جهت خوشبخت كند. پسر جيرنده با بازوبند كاپيتاني هم گل زد و هم چراغ‌ها را روشن كرد تا دراگان پاي جعبه رنگي به داشتن چنين مهره‌اي ببالد. حالا مي‌توان همه زخم‌هاي ديروز از برايتون لعنتي تا همين حوالي را از خاطر برد و در جشن تولد دوباره پسري كه نشاني خانه‌اش را پيدا كرده ياس‌ها و ياسمن‌ها را به دست‌افشاني دعوت كرد. تلفظ نامت در دهانم طعم چند حبه قند مي‌دهد پسر...
۴- هيچ‌كس نفهميد در شبي كه تيم ملي‌ پلن مدوني نداشت چرا ساحراني چون مهدي قائدي و مهدي ترابي فرصت پيشتازي پيدا نكردند و با انفجار ساق‌هاي خويش نزار محروس و شاگردانش را به سياره ناكامي مطلق نفرستادند. بي‌شك در دقايقي كه دلهره بر اردوي توپچي‌هاي متبختر حاكم شده بود باشوي كوچك مي‌توانست با دريبل‌هاي خود به عصاي دست ماريو توت بدل شود، اما وقتي همه‌چيز به گرده فراموشي سپرده شد نه باشو، نه ترابي و نه حتي انصاري‌فرد مجالي براي چكاندن كمي عسل در كام ملت پيدا نكردند. كاش يك نفر پيدا مي‌شد و به نيمكت ايران اين تلنگر را مي‌زد كه با شاه‌ماهي‌هاي آرام‌گرفته مي‌توان مهتاب رنگ‌پريده را بر ارتش شام مستولي كرد.
۵- باز گلي به جمال آقا كريم كه در شب قحطي فرمانده چون شير شرزه كنار نيمكت ايران غريد و با فريادهايش كاري كرد باران خزاني بر سر عمر خريبين و ياران خسته جانش ببارد. چه مي‌شد اگر املايي نبود و با عشق نام كريم را با تمامي حروف الفبا مي‌نوشتيم تا صنوبر هميشه سبز براي‌مان بماند از ازل تا ابد. دردانه تبريز در شبي كه به يك راهبر روي صندلي رهبري ايران نياز مبرم داشتيم درخشيد و بارها فرامين حمله را صادر كرد. راستي پياده‌روي تا دوحه با مرداني چون كريم باقري چه لذتي دارد. قبول داريد؟
۶- در شبي كه نمايش مويد آل خولي بيشتر از نمايش برخي توپچي‌هاي ما به چشم آمد يك هافبك قهار با ورود به ميدان كفه ترازو را به سمت ايران سنگين‌تر كرد تا ثابت كند نيمكت برزخي جاي خوبي براي او نيست. سعيد عزت‌اللهي سوگلي بندر از وقتي كه جواز حضور در ميدان را دريافت كرد در جلد يك جنگجوي نترس فرو رفت و با محكم كردن كمربند ايران بارها و بارها فريادرس شد. شايد سوري‌هاي مغلوب اين همه آوارگي در كارزار آزادي را از چشم تفنگداري ببينند كه همچون فاتحان جنگ‌هاي صليبي بارها بر ستيغ شادكامي ايستاد و فرياد لياقت خويش را به گوش‌ها رساند. براوو سعيد...براوو.
۷- جاي خالي‌اش بيش از هر وقت ديگري حس شد. سردار جوان ما كه بي‌شك اگر در ميانه معركه حضور داشت درسي تاريخي به جناب عالمه سنگربان پرمدعاي سوريه مي‌داد. روياپردازي با زوج سردار - طارمي آنقدر جذاب هست كه ما را تا فراسوي هفت آسمان ببرد. حالا كه محروميت شكارچي تركمن به آخر رسيده در انتظار كولاك او در هرم گرماي دوحه خواهيم ماند. عاشقان وطن برايش اسپند دود كنند لطفا تا وقتي از ره رسيد شادي بر گرده سوزانش رنگ بگيرد. پاگشايي‌ات را رخصت!

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون