در فيلم «گوركن» به كارگرداني كاظم ملايي، ويشكا آسايس برخلاف ديگر نقشهاي كارنامهاش (عمدتا حول كمدي است) شخصيت كاملا جدي برعهده دارد. او در اين فيلم كاراكتر مادري را خلق كرده كه بسيار پرقدرت و از جهاتي منحصربهفرد است. گوركن داستان زني را به تصوير ميكشد به نام سوده شريف زادگان (با بازي ويشكا آسايش) كه در روزهاي قبل از ازدواج مجددش دچار يك چالش سخت در زندگي شخصياش ميشود. سوده در اين فيلم با جذبه خاصي كه دارد با نيرومندي تمام بر مشكلات غلبه ميكند و نه تنها كنترل خوبي روي رفتار و احساسات خود دارد كه ديگران را هم تحت تاثير قرار ميدهد. از آن جنس آدمهاي تودار كه از درون رنج ميبرند و در صورت بيتفاوت نشان ميدهند. خود ويشكا آسايش معتقد است چنين نقشهاي دروني را بيشتر ميپسندد؛ كاراكترهايي كه بايد برايشان انرژي و وقت بگذارد تا متفاوت خلقشان كند. با او به بهانه اكران آنلاين فيلم «گوركن» مصاحبه كرديم كه پيش روي شماست.
خاطرم هست چند سال پيش در مصاحبهاي گفته بوديد كه منتظر يك نقش چالشبرانگيز در سينما هستيد و دلتان براي شخصيتي كه با آن كشمكش داشته باشيد تنگ شده؛ آيا سوده در فيلم «گوركن» از همان جنس كاراكتر و زنهايي بود كه دوست داشتيد، بازي كنيد؟
سوده يكي از آن جنس زنهايي است كه دلم ميخواست آن را بازي كنم . در ذهنم شخصيتهاي زيادي هست كه ميتوانم و علاقهمندم آنها را خلق كنم، در واقع نقشهايي كه شخصيت ديگري باشند و فرصت متفاوت بودن را به من بدهند.سوده از همان جنس كاراكترها بود كه برايم چالش و مبارزه به همراه داشت و با تمام سختي كه با خود داشت خوشبختانه آن اتفاقي كه ميخواستم را براي من رقم زد.
از همان زمان نگارش فيلمنامه با كاظم ملايي همراه بوديد؟ يا اينكه چگونه اين همكاري شكل گرفت؟
خير، براي حضور در اين فيلم با من تماس گرفته شد و وقتي من فيلمنامه را خواندم تعجب هم كردم.
چطور؟
وقتي كارگردانهاي فيلم اول يا دوم در ژانري موفق ميشوند براي نقشهاي خوب فيلمشان بيشتر با بازيگراني كار ميكنند كه در قالب آن نقشها امتحانشان را پس داده باشند و كمتر ريسك ميكنند تا از بازيگران متفاوت استفاده كنند. پيش از فيلم «گوركن» اكثر شخصيتهايي كه به من پيشنهاد ميشد، كمدي بود ولي وقتي نقش سوده را خواندم به آلاله هاشمي (دستيار كارگردان) به شوخي گفتم شما مطمئن هستيد كه من بايد اين نقش را بازي كنم؟ وقتي هم با آقاي ملايي قرار ملاقات گذاشتيم درباره چگونگي ايفاي نقش سوده ساعتها صحبت و بحث ميكرديم، جلسات دورخواني زيادي داشتيم و فيلمبرداري هم نزديك به دو ماه طول كشيد.
اگر اشتباه نكنم فيلمبرداري فيلم به قبل از شيوع كرونا مربوط ميشد؟
خيلي قبلتر، شهريور 98 فيلمبرداري گوركن انجام شد.
چقدر با جهانبيني كاظم ملايي آشنا بوديد؟ از اين حيث كه او در زمره كارگردانان هنري- تجربي قرار ميگيرد كه شايد كار كردن با اين دست افراد، ساده و راحت نباشد. ضمن اينكه دو فيلم كوپال (اولين ساخته او) و «گوركن» كاملا متفاوت هستند و در دو دنياي مجزا روايت ميشوند.
تا آن زمان فيلم «كوپال» را نديده بودم. ولي وقتي در فيلم «دراكولا»ي رضا عطاران بازي ميكردم، لووان هفتوان آنجا با من همبازي بود، او به من گفته بود كه در فيلمي با كارگردان جوان فيلم اولي بازي ميكند. براي همين اسم كاظم ملايي از آنجا در خاطرم بود و وقتي قرار شد با او همكاري كنم، گفتم كه اول بايد كوپال را ببينم.
به عبارتي ميتوانيم بگوييم اين فيلم همكاري پرريسكي به شمار ميرفت.
بله هم براي كاظم ريسك داشت كه چهره من را بايد در قالب يك مادر متفاوت نشان ميداد و هم براي من ريسك بود البته بازي در چنين نقشي خواسته من بود و تمايل داشتم در كار جديد با شخصيت متمايز از ديگر نقشهايي كه بازي كرده بودم، حضور داشته باشم.ولي براي كاظم ريسك بيشتري داشت چون كه بايد شكل هميشگي مرا براي مخاطب ميشكست.
چقدر فاصله گرفتن از نقشهاي كمدي كه سالها برعهده ميگرفتيد و حتي به نوعي در اين مدل تثبيت شديد، از شما زمان گرفت؟
خيلي كار سختي بود از اين نظر كه بايد كاملا از قالب هميشگي خارج ميشدم. يعني روي نوع راه رفتنم بايد دقت ميكردم، لحن صحبت كردنم بايد متفاوت ميشد ميميك صورت بايد تغيير ميكرد همه حركات بدنم بايد عوض ميشد و نكته مهم دقت عجيب كاظم ملايي بود و شناخت عجيبي كه از من داشت، كاملا به نحوه بيان و نوع بازي من آگاه بود و جنس بازي مرا ميشناخت. لحظه به لحظه بازي مرا كنترل ميكرد. حين فيلمبرداري دورخواني و تمرينهاي مكرر مدام مراقب من بود كه از شخصيت سوده جدا نشوم.
در اين فيلم ويشكا آسايش مادري را خلق كرده كه جهان پرقدرتي دارد و همينطور زني كه صاحب شخصيت منحصربهفردي است، يعني با قدرت تمام روي احساسات خود غلبه ميكند و كنترل خوبي روي كوچكترين رفتار خود دارد . ميتوانيم بگوييم شخصيت زن در اين فيلم بسيار توانمند نشان داده شده است برخلاف بعضي فيلمها كه تصوير ضعيف و شكنندهاي از زن ارايه ميدهند.
بياغراق بگويم كه واقعا ميخواستم سوده چنين توانايي داشته باشد. خلق و خوي سوده در فيلم «گوركن» مرا ياد اخلاق مادرم ميانداخت. مادر من زن سردي نيست اما هميشه جذبهاي در نگاهش هست كه تاثير خودش را ميگذارد. از همان دوران كودكي نگاه جدي او براي ما كافي بود. يادم نميآيد در طول دوران بچگي حتي يكبار دست روي من بلند كرده باشد و هرگز در زندگيام صداي بلند مادرم را نشنيدم. اما وقتي شيطنت ميكرديم كافي بود چشم غره به ما برود همان چشم غره برايمان كافي بود تا آرام بگيريم و ساكت شويم. خيلي دوست داشتم در فيلم «گوركن» هم من نقش مادري را بازي كنم كه چنين قدرتمند و در عين حال متفاوت باشد. به اين نكته توجه داشته باشيد كه هيچوقت عشق مادر به فرزندش كم نميشود آنچه مهم است چگونگي ابراز عشق است و رياكشنهايي است كه بسيار اهميت دارد.
بعضي آدمها روحيه دروني بسيار بالايي دارند و سوده در اين فيلم از اين جنس زنها بود.او با گم شدن فرزندش بلافاصله دست و پايش را گم نميكند و به خود مسلط است و حتي به اطرافيان خود هم گوشزد ميكند كه خودشان را كنترل كنند.
همينطور است، سوده از آن جنس مادرهاي تودار است كه از درون رنج ميبرند. نكتهاي كه با كاظم تصميم گرفتيم مادر فيلم از اين جنس باشد و بيرونگرا نباشد و خب طبيعتا همين شخصيت درونگرا كار را بسيار سختتر ميكرد و از آنجايي كه من حين كار به كارگردان وابستگي زيادي دارم دوست داشتم كاظم همه چيز را درنظر بگيرد.
حين دورخواني و تمرين چه برنامهريزي براي دستيابي به تفاوت و تكامل اين شخصيت داشتيد؟
براي اينكه به آنچه ميخواستيم نزديك شويم تمام خصوصيات و حسهاي سوده را به صورت نمودار ترسيم كرديم و از آنجايي كه كل اتفاقات اصلي اين فيلم در يك روز ميگذشت ولي فيلمبرداري از نظر توالي صحنهها جابهجايي زيادي داشت و سكانسها را عقب و جلو ميگرفتيم به عبارتي تداوم سكانس نداشتيم ما در اين نمودار حس سوده (مادر) را كنترل ميكرديم. يعني درجه ميزان حس اين مادر را اندازه ميگرفتيم كه در سكانسها ميزان بروز احساساتي كه از خودشان نشان دهد چقدر بايد باشد كه در عين حال اين توالي كاملا حفظ شود و اوج واكنش مادر كجا بايد باشد.
و آنجايي كه لباس بچه (ماتيار) جلوي در خانه پيدا ميشود اين مادر خونسرد به يكباره منفجر ميشود.
آن صحنه براي من بسيار دردناك بود. به اين معني كه وقتي مادري با لباس بچهاش مواجه ميشود، فكرهاي منفي گوناگوني ذهنش را در بر ميگيرد چون كودك او را لخت كردهاند و لباس او را برايش فرستادهاند از تجاوز تا كشته شدن كودك در ذهن مادر عبور ميكند و اين مساله بسيار تلخ است و نقطه اوج و از هم پاشيدن مادر در همين صحنه متجلي ميشود. اما ما در اين صحنه چه كرديم وقتي مادر با اين صحنه مواجه ميشود به يكباره بياختيار ميشود و فرياد ميكشد و به مرز فروپاشي ميرسد، ولي بعد از آن به خود ميآيد زانوي غم بغل نميگيرد و با خود فكر ميكند چه كند تا شانس از دست ندادن فرزندش را حفظ كند. از اين منظر تمام اين صحنهها به لحاظ حسي در نمودار درجهبندي شده بود. به اين خاطر است كه ميگويم نقش سوده براي من سخت اما بسيار جذاب بود.
از آنجايي كه خودتان فرزند در همين سن و سال داريد به نظر ميرسد درك چنين موقعيتهايي براي شما راحتتر هم ميبود و اجازه نميداد رياكشنهاي شما مصنوعي جلوه كند، موافقيد؟
به هر حال مادر بودن به درك موقعيت كمك ميكند هر چند صحنهها بسيار تلخ است.
نكته مهمي كه در فيلم «گوركن» بسيار مشهود است وجه قصهگويي آن است، آيا جنبه اجتماعي و داستانگوي فيلم گوركن هم براي شما حايز اهميت بود؟ اينكه مخاطب را براي لحظاتي سرگرم ميكرد.
اتفاقا فيلمهاي قصهگو را خيلي دوست دارم اينكه بخواهي بداني ادامه ماجرا چه ميشود و شخصيتها را كشف كني، از آن فيلمهايي است كه دوست داري يكبار ديگر ببيني. بله سواي از نقش متفاوتي كه برعهده من بود از اين لحاظ هم قصه «گوركن» را خيلي دوست دارم.
اما نكتهاي كه اين وسط وجود دارد عدم پرداخت بعضي شخصيتهاست كه به نظر ميرسد مهمترين دليل اين مساله، تمركز زياد روي بخش مشكلات خانه و گم شدن فرزند باشد.البته اشارههايي به ابعاد تمام شخصيتها ميشود ولي معرفي كوچكي از آنها ميشود، مثلا دليل اختلاف پدر و دختر و اينكه چرا دختر فاميلي خود را تغيير ميدهد هيچ توضيحي داده نميشود. نظر شما چيست؟
نظر من اين است كه همين اندازه پرداخت كفايت ميكرد، چون قصه اصلي مربوط به گم شدن ماتيار و تلاش مادر براي پيدا كردن بچه است. به عبارت ديگر شخصيتهاي ديگر براي پيش بردن داستان به قصه اضافه ميشوند و به اندازه لازم هم با سوده در ارتباط هستند و مخاطب هم شناخت خوبي از آنها كسب ميكند. اگر به همه شخصيتها به يك اندازه پرداخت ميشد قصه شكل ديگري ميگرفت ضمن اينكه در ادامه داستان، بايد همه آنها به سرانجام ميرسيدند و مدام ماجرا باز و بازتر ميشد و در آخر آنها بلاتكليف ميماندند.به نظرم هر كدام به اندازه جرقه و نياز داستان حضورشان بسيار تاثيرگذار و در عين حال منطقي هم بود.
ولي انصافا كودك قصه (ماتيار) هم از لحاظ ظاهري (زال) و هم از نظر كيفي خوب از پس نقش برآمد. ارتباط با او چطور بود؟
ماتيار بينظير بود. انتخاب به شدت متفاوت و خوبي هم بود. روز اول كار خيلي خجالت ميكشيد. ساعتها با او حرف ميزدم و بازي ميكردم، يك بازي بود به اسم بازي دست كه من و خواهرم در بچگي با هم ميكرديم كه در فيلم هم من و ماتيار از اين بازي استفاده كرديم.به او گفتم كه من الان مادر تو هستم و تمام تلاشم را كردم تا فضاي سنگين او را بشكنم و او هم خيلي خوب همراهي ميكرد.
متفاوت بودن چهره او در پذيرش داستان از جانب مخاطب هم تاثير بالايي دارد.
كاملا موافقم. متفاوت بودن چهره او و همچنين خاص بودن نگاهش كاملا گواه اين است كه ما با چه بچه باهوشي همراه هستيم و نكته مهمتر اينكه بچههاي امروز به خوبي در تكنولوژي وارد هستند.
اينكه بچههاي كوچك بيش از اندازه به تكنولوژي وابسته هستند در اين فيلم هم جنبه هشدار دارد و هم وجه مثبت.
وقتي بچه ده ساله بداند بيتكوين چيست شما بايد تا انتهاي ماجرا را بخوانيد. همانطور كه در فيلم هم نشان داده ميشود خيلي از ما با واژه بيتكوين آشنا نيستيم حتي مادر در اينترنت سرچ ميكند تا بداند بيتكوين اصلا چيست، ولي ماتيار اين موضوع را كاملا ميداند. بچههاي امروزي متاسفانه يا خوشبختانه از همه چيز سر در ميآوردند و همه چيز ميدانند و زياد ميدانند. من همسن اين بچهها بودم يا دوچرخهسواري ميكردم يا از درخت بالا ميرفتم يا روي ديوار بودم اطلاعاتم فقط در حد دانش مدرسه بود. اين چيزهايي كه بعضي وقتها پسر خودم ميداند باعث تعجبم ميشود.از علم ستارهشناسي بگير تا انيميشن و انواع و اقسام گيم و... مغزم هنگ ميكند از اين همه اطلاعات او. بعضي وقتها من از پسرم اطلاعات ميگيرم و از او ميخواهم بعضي نكات را براي من توضيح دهد. به جرات ميگويم خيلي از اين بچهها عقبتريم.
و پايانبندي فيلم هم دور از انتظار بود. خودتان موافق اين اتفاق بوديد؟
خيليها از من سوال كردند چرا اين پايانبندي؟ و چرا پايانبندي با ماتيار تمام ميشود؟ من در جواب به آنها گفتم كاملا مشخص است كه چرا بايد ماتيار انگيزهاي بر اين پايان باشد. اصلا بيس و اساس قصه ماتيار است. راجع به پايانبندي هم زياد با كاظم تلاش كرديم تا متفاوت باشد و به نكتهاي برسيم كه هيچكس انتظار آن را نداشته باشد. حتي روي رياكشن مادر و پدر هم بحث زياد داشتيم كه آنها در برخورد با اين ماجرا چه كنند، چون اين پايان با هزار رياكشن ميتوانست همراه باشد.
گوركن در اكران با بدشانسي مواجه شد كاملا مشخص بود سازندگان علاقه زيادي به اكران فيلم داشتند، نظر شما چيست؟
به نظر من فيلمي كه در شبكه نمايش خانگي اكران ميشود آسيب زيادي ميبيند، بعضي فيلمها روي پرده سينما جلوه زيباتري دارند و بيشتر با مخاطبان ارتباط برقرار ميكنند همچنين در سالن سينما جو و انرژي آدمهايي كه فيلم را نگاه ميكنند بسيار تاثيرگذار است ولي در شبكه نمايش خانگي در قاب تلويزيون كه كوچك است كيفيت كار بسيار پايين ميآيد. خيلي دوست داشتم و آرزوي من بود گوركن بر پرده سينماها اكران ميشد.
خانم آسايش با اين نقش سخت و پرچالشي كه برعهده گرفتيد به نظرتان نميآيد از اين پس بايد كمي محتاطتر دست به انتخاب نقشها بزنيد؟
چرا خيلي دلم ميخواهد چنين نقشهايي را بازي كنم. كاراكترهايي كه بايد برايشان انرژي بگذارم و يكجورهايي بعد از بازي خالي ميشوم. وقتي در تئاتري بازي ميكنم چنين احساسي دارم اينكه كيف ميكنم از نقشي كه برعهده گرفتم و كاملا خالي ميشود. سوده هم از همين دست بود فشار بسيار زيادي را تحمل كردم ولي سرشار از حس خوب بودم از اينكه يك چيزي خلق كردم خيلي خوشحال بودم.فكر ميكنم راه درازي دارم و ميتوانم نقشهاي خوبي بازي كنم.