موزه، تمركززدايي و توسعه متوازن
سارا كريمان
از جمله اهداف بنيادي كشورها در توسعه زيرساختهاي اقتصادي، تقويت و بهرهبرداري از امكانات مرتبط با گردشگري است. اقتصاد واژهاي كه فراگيرتر از اتمسفر و تاثيرگذارتر از آفتاب، نور و سايهاش تمامي بشريت را احاطه كرده و مبناي هر تعريف و توصيفي شده از تفريح و تفنن انسانها نيز صنعت ميسازد. بدين وجه امروزه از گشت و گذار به عنوان صنعت گردشگري نام برده ميشود. موزهها علاوه بر تمامي تعاريفي كه به عنوان كاركرد براي آنها ذكر ميشود، يكي از حلقههاي مهم و كليدي در صنعت گردشگري محسوب ميشوند. شايد به ظاهر در برههاي از زمان نقش اقتصادي موزهها كمتر مورد توجه و اهميت واقع ميشد و برخي كنشگران اين حوزه چنان بر جايگاه تقدس و معبدگون موزه متمركز ميشدند كه در تعريف جامع موزه، غيرانتفاعي و غيراقتصادي بودن، از جمله شروط اطلاق عنوان موزه بوده و كماكان ميباشد. در بند آخر آخرين تعريف شوراي جهاني موزهها ايكوم چنين آمده است: موزهها به دنبال انتفاع نيستند. آنها مكانهايي مشاركتي و شفافند كه با همكاري فعال با جوامع مختلف به جمعآوري، حفظ، پژوهش، تفسير، نمايش و بهبود ادراك دريافتي از جهان هستي با هدف سهم داشتن در كرامت انساني، عدالت اجتماعي، برابري جهاني و سعادت دنيوي ميپردازند. از آنجا كه صنعت در خدمت اقتصاد است و گردشگري امروزه يك صنعت است و موزهها بخش مهمي از اين صنعت را شكل ميدهند، به هر روي به صورت مستقيم يا غيرمستقيم با مساله انتفاع مواجه هستند. نتيجه ثانويه اينكه نقش آنها را در چرخههاي اقتصادي نميتوان ناديده گرفت يا به ديگر سخن جوامع هوشمند از نقش اقتصادي موزهها غفلت نميكنند. تمركززدايي (decentralization) مفهومي سياسي-اجتماعي است كه عمدتا بر توزيع امكانات تاكيد ميكند. تمركززدايي فرآيند توزيع كردن اداره تصميمگيري بهطور نزديكتر به مردم است. توزيع ساختارهاي اجرايي يا دولت كه بخشهايي مثل مهندسي، مديريت، علوم سياسي، اقتصاد سياسي، جامعهشناسي، تكنولوژي و اقتصاد را شامل ميشود. در بسياري از كشورهاي اروپايي، جنبش وسيع تمركززدايي از دهه هفتادِ قرن بيستم آغاز شد. تمركز بيش از حد اين كشورها، سبب بيعلاقگي مردم نسبت به جامعههاي محلي خود شد كه به صورت عدم مشاركت در انتخابات محلي يا مشاركت بسيار كم مردم بروز ميكرد. مهاجرت از روستاها نيز كه پيش از آن هسته اصلي جوامع پويا بودند، اين بيعلاقگي را تشديد مينمود. (1) توسعه پايدار و توسعه متوازن از جمله پركاربردترين واژگان ادبيات سياسي و اجرايي كشورها ميباشند. چنين به نظر ميرسد كه تمركززدايي نه يك روش بلكه الزام توسعه پايدار باشد. بر اين مبنا از دولتها و ساير ساختارها تاثيرگذار و پرقدرت گرفته تا افراد محلي با بضاعت شخصي قاعدتا نبايد از موضوع موزه نيز غافل شوند. نگاهي به بخش اول تعريف ايكوم از موزه نيز موكد اين امر است: موزهها فضاهايي مردمسالارانه، فراگير و چندصدايي براي گفتوگويي منتقدانه پيرامون گذشتهها و آيندهها هستند. موزهها ضمن بهرسميت شناختن و حل كردن تضادها و چالشهاي زمان حال، نگهدارنده اشيا و نمونههاي تاريخي ارزشمند به نفع جامعه، حفظكننده خاطرات متنوع گذشته براي نسلهاي آيندهاند و تضمينكننده برابري حقوق و دسترسي به ميراث براي همگان هستند. براساس اين تعريف دموكراسي و توزيع عادلانه نقش محوري در تعريف موزه دارد كه خود گوياي ارتباط آن با تمركززدايي است. نمونههاي قابل تامل از نقشآفريني در چرخهها و تقويت شهرهاي مختلف را ميتوان در موزه منطقهاي ووهان چين و گوگنهايم بيلبائو مشاهده كرد. همچنين موزه لوور شهر لانس فرانسه نمونهاي از نقشآفريني يك موزه در رونق فرهنگي و اقتصادي يك شهر است. در ايران عمده موزههاي مهم در تهران واقع شدهاند. شهرهايي با ظرفيت بالا و بالفعل گردشگري مانند اصفهان، شيراز، مشهد و تبريز نيز از تعداد قابلتوجهي موزه و سايت موزه برخوردارند. نكته حائز اهميت اينكه سرزميني با وسعت ايران با سرمايهگذاري بر تاسيس موزههاي بزرگ در ساير مناطق ميتواند علاوه بر بهرهبرداري از مزاياي مستقيم تاسيس موزه شامل توسعه فرهنگي و اجتماعي، در تكميل چرخههاي اقتصادي نيز گامهاي بلندي بردارد. موزهها عامل توسعه هستند و نه نتيجه آن.
(1) خوبروي پاك، محمدرضا (۱۳۸۴). تمركززدايي و خودمديري. نشر چشمه.