• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4973 -
  • ۱۴۰۰ شنبه ۱۹ تير

گفت‌وگو با عباس بهارلو، محقق و پژوهشگر سينما به مناسبت هشتادسالگي تقوايي

خوشا هنرمندي كه مطابق با ميلش اثر بيافريند

تينا جلالي

امروز 19 تير، ناصر تقوايي‌ يكي از مشهورترين فيلمسازان سينماي ايران‌ هشتاد ساله مي‌شود. كارگردان دغدغه‌مند، بلندپايه و نام‌آوري كه بيست سال از آخرين ساخته‌اش (كاغذ بي‌خط) مي‌گذرد ولي با چهل سال تجربه جدي در ادبيات، عكاسي، نويسندگي و فيلمسازي از محبوب‌ترين كارگردان‌ها و چهره‌هاي ادبي ايران محسوب مي‌شود. كارنامه فعاليت هنري او از لحاظ كمي، شايد حجيم نباشد، اما همان تعداد اندك آثارش گنجينه‌اي غبطه‌برانگيز براي دوستداران هنر است. عباس بهارلو، پژوهشگر، نويسنده و منتقد سينماي ايران از دوستان قديمي ناصر تقوايي است كه اتفاقا دو كتاب با نام‌هاي «معرفي و نقد آثار ناصر تقوايي» و «معرفي و شناخت ناصر تقوايي» تاليف كرده است. به مناسبت هشتادسالگي اين فيلمساز شهير با بهارلو گفت‌وگويي انجام داده‌ايم كه نقطه‌نظراتش را با ما درباره زندگي و آثار تقوايي در ميان گذاشته است.

 

در آغاز بحث بد نيست از چگونگي آشنايي شما با ناصر تقوايي صحبت كنيم.

آشنايي من با خودش يا آثارش؟

هم خودش و هم آثارش؟

با فيلم‌هايش از آغاز دهه 1350. تقوايي نخستين فيلمش «آرامش در حضور ديگران» را در سال 1349 ساخت، اما اين فيلم همان سال توقيف شد و ما اول دومين فيلمش، «صادق كرده» را ديديم و بعد «آرامش...» را كه خاطرم هست چند روزي در «سينما ركس» آبادان نمايش داده شد. گمان مي‌كنم ناصر در همان ايام به آبادان آمده بود تا فيلم «نفرين» را در جزيره مينو بسازد و من كه چهارده، پانزده سال داشتم، يكي، دو باري به آن جزيره كه بين آبادان و خرمشهر است، رفتم تا شاهد لحظه‌هايي از فيلمبرداري اين فيلم باشم. چند تا از مستندهاي تقوايي مثل «نخل»، «باد جن» و «اربعين» در همين سال‌ها از تلويزيون نمايش داده شد كه براي ما جوان‌هاي اهل جنوب جذابيت زيادي داشتند.

البته راجع به كيفيت و موضوع اين مستندها بارها و بارها توضيح داده شده و خود شما هم در مقاله‌هاي مفصلي به اين فيلم‌ها پرداخته‌ايد. جمع‌بندي كلي شما از اهميت و ويژگي‌هاي اين فيلم‌ها چيست؟

در وهله اول فضا و جغرافياي شهرهاي جنوبي. به نظر من در اين فيلم‌ها تصاويري از فضا و موقعيت جغرافيايي به دست داده مي‌شود كه به دريافت كمابيش روشن بيننده از گوشه‌هاي فرهنگ و زندگي مردم جنوب منجر مي‌شود. به عنوان نمونه امتياز فيلم «نخل» آن است كه تقوايي گزارش خود را با لحظه‌هاي موثري از زندگي مردم يكي از روستاهاي اطراف آبادان درآميخته است. صلابت و نيروي ‌مردان، صبر و همت زنان و زايش و مرگ آنها در پيوند با مراحل نمو، گرده‌افشاني و بارآوريِ نخل نشان داده شده است. تمثيل‌ها گاه مانند نمايي كه پس از قطع‌كردن نخل ‌كودكي نيمه‌برهنه بر سرِ گوري در بيرون از قدم‌گاه خضر نشان داده مي‌شود ابتدايي و روان ‌است و گاه مانند موقعي كه تصوير از تاركِ سوخته نخل «كات» مي‌شود و به صورت چروكيده‌ پيرزني عرب بُرِش زده و صداي گوينده شنيده مي‌شود كه «امسال در صدسالگي ديگر ثمر نمي‌دهد» بسيار طبيعي‌ است‌ و گاه كاملا متعرض و شعاري است؛ مثل لحظه‌اي كه تصوير از دودكش پالايشگاه نفت آبادان به تصوير زني عرب بُرش مي‌خورد كه‌ بشكه محتواي آب را با نشانِ معروفِ IRANOL رويِ‌ سر حمل مي‌كند؛ نمايي استعاري كه‌ مدت‌ها نقلِ محافل ما در آن زمان بود: بشكه‌هاي انباشته از نفت سهم «ديگران» است‌ و «پيت‌»هاي خالي يا آبِ شور سهم بوميانِ جنوب.

فيلم كوتاه «رهايي» را هم همان سال‌ها ساخته بود؟

بله و ما در «كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان» (واحد آبادان) اين فيلم را ديديم. كانون معمولا نسخه‌هايي از فيلم‌هاي توليدي‌اش را به شهرستان‌ها مي‌فرستاد و با آپارات‌هاي پُرتابل در سالن كتابخانه نمايش مي‌دادند.

طبعا اين فيلم را هم دوست داشتيد؟ در جشنواره‌هاي داخلي و خارجي هم اين فيلم با استقبال مواجه شده بود و جوايزي از جشنواره‌هايي در اسپانيا، ايتاليا، سانفرانسيسكو و پاريس به اين فيلم اهدا شده بود.

در كتابم «معرفي و نقد آثار ناصر تقوايي» كه سال 1369 توسط «انتشارات به‌نگار» منتشر و در سال 1382 با نام «معرفي و شناخت ناصر تقوايي» توسط «نشر قطره» تجديد چاپ شد، نوشته‌ام: نخستين و مهم‌ترين امتياز «رهايي» اين است كه تقوايي داستان فيلم را راحت و با ايجاز تصوير كرده و مخاطبش را در پستوي ملال‌آورِ داستاني كه بي‌دليل كش داده شده گرفتار نمي‌كند. درواقع اگر تقوايي «رهايي» را به شكلي مستقيم و نافذ روايت مي‌كند مسلما اين را مديون دوره‌اي است كه متاثر از همينگوي و سبك داستان‌نويسي او به نگارش داستان‌هايي نظير «تابستان همان‌سال» و «آقا جولو» مي‌پرداخت و فيلم‌هاي مستندش را مي‌ساخت.

كتاب «تابستان همان سال» اگرچه فقط يك‌بار در سال 1348 (ضميمه كتاب «لوح») منتشر شد، به خوبي نشان مي‌دهد كه خواننده با نويسنده‌اي باقريحه و بااستعداد مواجه است.

همين‌طور است. تقوايي تجربه‌هاي ادبي و هنري‌اش را در زادگاهش آبادان آغاز كرد و نخستين و تنها مجموعه داستانش را با نام «تابستان همان‌سال» با توصيف محله‌هاي شناخته‌شده‌اي از اين شهر و در فضاي صنعتي آن نوشته است؛ مجموعه‌اي كم‌حجم كه‌‌ جزو نخستين‌ داستان‌هاي ‌«كارگري-صنعتي‌» ادبيات‌ ايران‌ محسوب‌ مي‌شود و وصفِ‌ زندگي‌ آدم‌هاي‌ سرگردان‌ و بي‌پناه در روزهاي‌ گرمِ‌ كار و بيچارگيِ ايامِ بيكاري است‌. آدم‌هايي كه تقوايي در «تابستان همان‌سال» توصيف كرده كمابيش به محيط خود، زمينه‌اي كه نويسنده در متن داستان‌ها فراهم آورده است، متصل هستند؛ اگرچه با آن احساس بيگانگي مي‌كنند. اين دوگانگي- وابستگي و بيگانگي آدم‌ها نسبت به پيرامون خود- دقيقا از رابطه‌اي كه آنها با محيط كار و محل زندگي‌شان دارند ناشي مي‌شود. آنها مي‌بينند يا احساس مي‌كنند كه فضاي طبيعي اطراف‌شان ناگهان دستخوش تغييرات تندي شده است و اين تغييرات هر دم وضع جديدي براي آنها پيش مي‌آورد كه همگي قادر به هماهنگ درآوردن خود با آن نيستند. بنابراين، از اينكه خود را وصله ناجوري ببينند برمي‌آشوبند و هركدام به مقتضاي موقعيت خود واكنش نشان مي‌دهند. آنچه اهميت دارد اين است كه نمي‌توان ماده، يا محتواي اغلب داستان‌هاي فشرده و «طرح»وار اين مجموعه را در قالب ديگري بيان كرد و اين موضوع، به مقدار فراوان، به تناسب ميان «زمينه» (مكان) با نحوه آدم‌پردازي داستان‌ها مربوط مي‌شود.

قبل از آنكه بحث را پي بگيريم و به فيلم‌هاي سينمايي ناصر تقوايي بپردازيم، از آشنايي حضوري خودتان هم با تقوايي بگوييد.

آشنايي حضوري از نيمه دوم دهه شصت شروع شد؛ از روزهايي كه مشغول تاليف كتاب «معرفي و نقد آثار ناصر تقوايي» شدم. نخستين ديدارها با اين هدف بود كه اگر آرشيوي از مصاحبه‌هاي قديمي و عكس و فيلم‌هايش دارد دراختيارم بگذارد. عكس‌هاي زيادي نداشت، اما بريده جرايد قابل‌‌توجهي داشت كه پاره‌اي از آنها را انتخاب و در كتابم بازچاپ كردم. دوستي‌مان از همان روزها شكل گرفت و بعدها گاهي، به مناسبت‌هايي كه اغلب ضرورت‌هاي كار فرهنگي بود، همديگر را مي‌ديديم. يادم هست سال 1371 كه من مسوول انتخاب فيلم و جلسه‌هاي نمايش «كانون فيلم» فيلمخانه ملي ايران بودم، از ناصر دعوت كردم كه درباره سينماي مستند و تجربه‌هايش با مخاطبان «كانون» سخن بگويد.

يادتان هست از چه تجربه‌هايي گفت؟

به يك نكته خيلي خوب اشاره كرد كه هنوز كليات آن را به خاطر دارم. گفت: ايران در طول تاريخ معاصر خود تحت‌تاثير سياست‌هاي خارجي بوده است. شايد در خيلي از شهرهاي ايران مردم طعم تلخ استعمار را نچشيده بودند، اما سياست‌هاي عمومي كشور تابع سياست‌هاي استعماري بود و خوزستان منطقه‌اي بود كه به دليل وجود نفت بيش از مناطق ديگر مورد توجه استعمارگران بود و اين رابطه استعماري مناسبات اجتماعي و فضايي ساخته بود كه در شهرهاي ديگر ايران به اين وضوح مشاهده نمي‌شد. بعد هم از تجربه نوجواني خود در آبادان و محله‌هايي گفت كه انگليسي‌ها و كارمندان عالي‌رتبه شركت نفت مي‌نشستند و ورود به آنجا براي امثال او ممنوع بود و سينماهايي كه او و دوستانش حق ورود به آنها را نداشتند و مخصوص امريكايي‌ها و انگليسي‌ها و اروپايي‌هايي بود كه در تاسيسات نفتي جنوب كار مي‌كردند.

به‌نظر نمي‌رسد امكانات فيلمسازي در آن سال‌ها در آبادان بوده باشد، بنابراين تقوايي در آن سال‌ها چه مي‌كرد و با چه كساني محشور بود؟

در آن سال‌ها در آبادان تنوع كانون‌ها و فعاليت‌هاي فرهنگي و هنري بستر مناسبي بود كه جوان‌ها با هر سليقه و مشربي بتوانند به سراغ يكديگر بروند و ذوق و قريحه خود را بيازمايند و بپرورند. در گوشه و كنار شهر هركس كه مشغول فعاليتي بود اين امكان را داشت كه با گروه‌هاي فعال ديگر در تماس باشد. تبادل تجربه كه گاه با شور و هيجان همراه بود، زمينه را براي هر تازه‌واردِ علاقه‌مندي فراهم مي‌ساخت. اين سنتي بود كه شالوده آن چند دهه قبل ريخته شده بود. در اواسط دهه 1340 گروهي از جوانان خوزستان كه در هنر و ادبيات و فعاليت‌هاي اجتماعي و سياسي دستي داشتند، با تشكيل محفل كوچكي اقدام به انتشار گاهنامه‌اي كردند با نام «هنر و ادبيات جنوب» كه در نوع خود شايان‌توجه بود. از فعالان اين محفل كه نوشته‌هاي آن در آبادان جمع‌وجور و براي انتشار به تهران فرستاده مي‌شد، بايد از منصور خاكسار، عدنان غريفي، نظام ركني، نسيم خاكسار، ناصر موذن، محمدعلي صفريان، صفدر تقي‌زاده، م. آزاد، حمزه موسوي‌پور، محمد ايوبي، پرويز زاهدي، درويش و منوچهر طياب نام برد كه تقوايي هم با آنها حشر و نشر داشت و در كنارشان حضور داشت. اغلب شعرا و داستان‌نويس‌هاي جنوب، از جمله تقوايي، نخستين آثارشان را در اين گاهنامه منتشر كردند.

بهترين فيلم‌هاي تقوايي مثل «ناخدا خورشيد»، «كشتي يوناني»، «صادق كرده»، «نفرين» و تعدادي از مستندهايش مثل «نخل»، «اربعين»، «باد جن» و «پيش» در جغرافيا و فضاي شهري و روستاهاي جنوبي ايران مي‌گذرند. به نظر شما اين علاقه و شيفتگي به لوكيشن جنوب براي روايت داستان فيلم‌هايش ناشي از چيست؟

ناصر بارها گفته است كه بدون فضا هيچ هنري معنا نمي‌دهد و هر واقعه‌اي در فضايي اتفاق مي‌افتد و هر نسلي در فضايي زندگي مي‌كند كه نسل بعد ممكن است در آن زندگي نكند. اين عين عبارت خود اوست: «اگر جغرافيايي نباشد تاريخي وجود ندارد؛ تاريخ فقط در پهنه جغرافيا مي‌تواند اتفاق بيفتد. جنوب براي من يك منطقه جغرافيايي بسيار گسترده است.» زمينه‌اي كه تقوايي حوادث داستان‌هاي «تابستان همان ‌سال» را بر بستر آن پيش بُرده همان‌جايي نيست كه او تقريبا دو دهه بعد فيلم‌هاي «صادق كرده» و «نفرين» را ساخته است. هر دو فيلم اگرچه در خوزستان و عمدتا در شهر آبادان و حوالي آن ساخته شده‌اند، بيشتر فضاي بومي و محلي دارند و حوادث فيلم‌ها در مكان‌هايي خارج از شهر مي‌گذرند. بستر اصلي «صادق كرده» كه با الهام از ماجرايي واقعي- انتقامي كور و خونين در پي جنايتي شناعت‌بار- ساخته شده، پاسگاه‌، جاده‌ها، بيابان‌ها و قهوه‌خانه‌هاي بين راه است. جابه‌جايي مكان در اين فيلم تابع توالي كنش‌ها و رويدادهايي است كه با شتابي مهارنشدني -تعقيب و گريزي مرگ‌بار- تا فصل پاياني فيلم ادامه پيدا مي‌كند؛ اما اين جابه‌جايي مكان و تحرك در فيلم «نفرين» جاي خود را به سكون و آرامشي نسبي داده است؛ به فضاي محدود خانه‌اي در جزيره‌اي نيمه متروك كه ساكنانش يك زوج ميانسال و بلاعقب هستند؛ زوجي كه رابطه آنها ديري است به بن‌بست رسيده و هر يك در اتاقي جداگانه سر مي‌كند. مايه فيلم الهام‌گرفته از داستان «باتلاق»، نوشته ميكا والتاري است. به‌رغم فضاي عيني و بومي فيلم، جزيره‌اي كوچك با نخلستان‌هاي انبوه در حاشيه شهر آبادان، اين‌طور به ‌نظر مي‌رسد كه «نفرين» موضوع و مرجعي بيرون از خود ندارد و بيننده حس موثري از پيوند آدم‌ها با يكديگر و همچنين با زمينه و فضاي فيلم پيدا نمي‌كند. در حقيقت آنچه در «نفرين» روايت مي‌شود -زندگي زوجِ تلخ‌كام و حضورِ كارگر نقاش در خانه آنها- جدا از زمينه و بستري است كه ماجراها در آن پيش مي‌رود.

و در «ناخدا خورشيد» كه يكي از بهترين فيلم‌هاي تاريخ سينماي ايران است...

بي‌ترديد اوج توانايي تقوايي در ارايه تصويري بكر از جنوب و تناسب آن با زمينه و فضاي فيلم در «ناخدا خورشيد» است. با و جود آنكه داستان اين فيلم برداشتي آزاد از رمان «داشتن و نداشتن» نوشته همينگوي است، وحدت تاثير عناصر و عوامل فيلم و يكپارچگي و انسجام آن نظرگير است. تقوايي زمينه و فضاي رمان را، از يك شهرِ بندري بزرگ و مدرن در كرانه اقيانوس آرام به بندري كوچك و فقير در كنار خليج‌فارس تبديل كرده است؛ بندري «خُرد و خراب» و نيمه متروك كه تبعيدگاه مُشتي آدمِ لش و لات شده است. درواقع تقوايي نه فقط حدود قلمرو متنِ رمان را پشت‌سر مي‌گذارد و از آن فراتر مي‌رود، بلكه براي يافتن فضايي مناسب به گزينش و پرورشي دست مي‌زند كه در لحظه‌هايي به فراروي از واقعيت - آن‌گونه كه هست يا تصور مي‌شود كه هست- نيز مي‌انجامد. طبعا او براي آنكه دستش در ساختن فيلمي «اصيل» -فيلمي با رنگ و روش خود- باز باشد از داستانِ اصلي چيزهاي بسياري كاسته و به آن چيزهايي افزوده است، از همين رو آنچه سرانجام در فيلمِ او تصوير و روايت مي‌شود به گونه‌اي است كه گويي اولين‌بار است ديده مي‌شود.

آقاي بهارلو! ناصر تقوايي پروژه‌هاي ناتمامي مثل «زنگي و رومي» و «چاي تلخ» هم دارد كه احتمالا اگر ساخته مي‌شدند در ادامه كارهاي گذشته او مي‌توانستند فيلم‌هاي مهمي در تاريخ سينماي ايران باشند، موافقيد؟

تقوايي معتقد است كه در جريان ساختن دو فيلم «زنگي و رومي» و «چاي تلخ» و مجموعه تلويزيوني «كوچك جنگلي» نارو خورده است. مسلم است كه اگر او مي‌توانست آن دو فيلم و آن مجموعه را، آن‌طوركه خودش مي‌خواست بسازد، دست‌كم فيلم‌هاي قابل بحثي مي‌شدند؛ اما ناصر ويژگي‌هاي منحصربه‌فرد خودش را دارد. من اين نكته را درباره تقوايي بارها گفته‌ام و در اينجا هم به عنوان معترضه بگويم و بگذرم: خوشبختي هنرمند اين است كه مطابق ميل خودش اثر هنري‌اش را بيافريند. آن كاري كه تقوايي مي‌توانسته بكند، به‌ويژه در سه‌، چهار دهه اخير، آن كاري نبوده كه انجام داده است. استعداد او با كار نكردن، خانه‌نشين كردن او، معطل مانده است. البته كار نكردن، فيلم نساختن، همواره بهتر از كارِ بد كردن است. نبايد بنا به گردش فصول و مظنه ايام فيلم ساخت. تقوايي به انتظاري كه ديگران از فيلمساز دارند تن نداده، يعني درواقع وانداده است.

با تمام اين مباحث شما ناصر تقوايي را در اين سال‌ها چگونه به ياد مي‌آوريد؟آيا مي‌توانيم او را سينماگري قدرناديده تلقي كنيم؟

تقوايي بعد از «كاغذ بي‌خط» فيلمي نساخته است و قطعا بعد از اين هرگز نخواهد ساخت. او در مرداد 1381 همزمان با شرايط نااميدكننده‌اي كه براي نمايش فيلمش ايجاد شده بود، در نامه‌اي به معاون وقت امور سينمايي وزارت ارشاد (محمدحسن پزشك) نوشت: «اميدوارم كه شما خوب باشيد، من خوب نيستم. امروز صبح كه در آينه به‌ خودم نگاه مي‌كردم، ديدم كه از خودم هم لاغرتر شده‌ام، اما يك عده‌اي هستند كه در آينه خودشان را از خودشان هم گردن‌كلفت‌تر مي‌بينند. كار ما متاسفانه افتاده است به دست آنها. براي پايين كشيدن فيلم كاغذ بي‌خط از روي پرده، به هر چيزي متوسل مي‌شوند به‌جز اصل قضيه كه قرارداد ما باشد با سينماي عصر جديد و گروه سينمايي. من چون هيچ‌وقت فرهنگ را با تومن نسنجيده‌ام اصلا استدلال آنها را در مورد به كف رسيدن فيلم نمي‌فهمم، ولي اطمينان دارم كه حتي با معيارهاي خلق‌الساعه آنها اين فيلم به كف نرسيده. آيا تهيه‌كنندگان ما بايد از توليد اين نوع فيلم بترسند، يا من بايد دوازده سال ديگر خانه‌نشين بشوم، كه اين بار متاسفانه چنين فرصتي ندارم. تا قبر... آ... آ... آ...» (ناصر تقوايي، 1/5/81)

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها