ادامه از صفحه اول
عطار، پيرو مكتب اعتراض
و در مثنوي ديگري ميگويد: ياد كردي نفس را در هر نفس/ گوييا نام مِهين نان است و بس
همانگونه كه مشاهده ميشود، همه اعتراضات شوريدگان و بهلولصفتان و مجنونان در مصيبت نامه و منطقالطير و الهينامه به گرسنگي و فقر ناشي از بيمهري آسمان است و در مقابل، حاكمان دينمدار با همه توان و با قدرت سركوب ميكوشند به ثبوت رسانند كه اگر عامه مردم در فقر ميزييند، ثمره گناهاني است كه مرتكب ميشوند و نيز اگر آنان خود از لطف الهي بهرهمندند، به سبب نزديكيشان به درگاه اوست و فرياد عطار از زبان اعتراض بهلولصفتان و مجنونان بر فرهنگ ديني است كه حاكمان بر اريكه قدرت تكيه زده، آن را نمايندگي ميكنند.
در پندار آدمي است كه بيخويشتن خويش هجوم بيوقفه رنجها، دردها و بلايا را نه از سوي مناسبات ناسالم و ناعادلانه اجتماعي ـ اقتصادي كه نازل شده از آسمان ميداند. بارها شنيدهام و شنيدهايم كه به هزل و طنز گفتهاند: «روز خوشي ميداشتهايم، اما با آواي بلند نگوييد كه اگر آسمان بشنود، بلا نازل ميكند.» و شيخ نيشابور چه زيبا اين پندار را در مصيبتنامه به تصوير ميكشد:
گرسنهاي از مرد متمكني قرص ناني خواست، مرد گفت بماند تا برايش نان و حلوا بياورد و مرد بي مزده گفت:
گفت غلبه مي مكن اي ژاژخاي/ نرم گو تا نشنود يعني خداي/ كر نيام آهسته كن آواز را / زانكه گر حق بشنود اين راز را/ هيچ نگذارد كه نانم آوري/ ليك گويد تا به جانم آوري
در آثار عطار فرياد اعتراض بر بارگاه الهي اندك نيست كه بسيار است، اما بسيارتر، صريحتر و گستاخانهتر فرياد اعتراض او را نسبت به شاهان و مردان قدرت و حكمرانان مشاهده ميكنيم. عطار با ناتوان نشان دادن ديوانسالاران و قدرتمداران، آنان را تحقير ميكند؛ از زبان ديوانهاي به تمسخر به شاهي كه به او ميگويد از او چيزي بخواهد تا حاجتش را برآورده كند، ميگويد به مگسها فرمان بده كه تا اين حد او را نيازارند و شاه در پاسخ ميگويد: «مگسها به فرمان من نيستند.» و آنگاه ديوانه به شاه ميگويد: «اي بيچاره، تو صد بار از من بيچارهتر و ناتوانتري.»
در مصيبتنامه ميخوانيم كه بهلول (عقلالمجنانين) از هارون ميخواهد براي رفع خشكي مزاجش به او دنبه بدهد و شاه از باب تفنن و تفرح خاطر به خواليگر خود ميگويد به جاي دنبه به او شلغم بدهد و چون بهلول لقمه از آن خوراك ميچيند و درمييابد شلغم است، لقمه را از دهان درآورده، بر زمين ميزند:
اندكي چون نان و آن شلغم بخورد/ بر زمين افكند و لختي غم بخورد/ شاه را گفتا كه تا گشتي تو شاه / چربي از دنبه برفت اين جايگاه
بيحلاوت شد طعام از قهر تو / مي ببايد شد برون از شهر تو
نميدانم شايد شعر، موسيقي، نقاشي و در مجموع هنر با همه لطافت و زيبايياش، ثمره رنجها و دشواريها و كمبودهاست و شايد در آن بهشتي كه وعدهاش را ميدهند، چون هجراني نيست و همه وصال است و چون همه انسانها مستغنياند، نه شعري سروده ميشود و نه هنرمندي قلم بر بوم ميكشد و به قول رالف والدو امرسون در مقاله «شاعر»، شعر ثمره تضاد و تقابل است و زيبايي شعر عطار، جلوههايي است از رنجهايي كه در روزگار خويش ديده و تجربه كرده كه آخرين آنها هجمه مغول است كه بر زندگي او نقطه پايان گذارد.
نكتهاي مهم در طغيان كرونا
از سهلانگاريها، بيعمليها و بيبرنامگيها شانه خالي كرد. اما مشكل ايران در برخورد با بلاي جهاني كرونا محدود به سستيها و ناكارآمديها و برخوردهاي شعاري نيست؛ متاسفانه مثل بسياري از موارد ديگر اين سياست است كه در هر موضوعي چنبره ميزند و كار را از آنچه كه هست بدتر ميكند. كرونا هم به سياست گرفتار شده است و مخالفان دولت از زاويه نگاه خود براي گرفتن ماهي مقصود از طرفي خواستار رفع محدوديتها از برخي مراسم مذهبي ميشوند و از طرف ديگر به دولت حمله ميكنند كه چرا از خود قاطعيت بهخرج نميدهد؟ برخي ديگر از اكنون خرج سياسي خود را از دولت جدا ميكنند تا در آينده سرشان بيكلاه نماند و موافقان و حاميان دولت هم ميترسند كه با انتقاد از ستاد كرونا تنور افراطيون را گرم كنند، آنها هم كه قدرت دارند در مجاب ساختن مسوولان به اقدام و عمل ورود نميفرمايند... دراين ميان آنكه فرار ميكند كروناست، آنكه آسيب ميبيند كشور است، آنكه همچنان معلق ميماند اقتصاد است و درنهايت اين مردمند كه سردرگم ميمانند و گاهي بررنجها و مصائب خود ميافزايند.حملههاي بد و متناقض و سياسي، نقد كارشناسانه و صادقانه را مخدوش ميكند و مقصران احتمالي را به حياط خلوت مصونيت رهنمون ميسازد! و دست آخر مثل هميشه ما همهچيزمان بايد به همه چيزمان بيايد !