نوشتاري به بهانه انتشار مجموعه كامل اشعار شاپور بنياد
حذف معشوق از شعر عاشقانه
بهنود بهادري
1- غالب شاعران و يا مخاطبان ادبيات فارسي، امروزه كمتر نامي از ناصر وثوقي، اسماعيل نوريعلا و شاپور بنياد را در سامانبخشي و ريلگذاري ادبيات معاصر به ميان ميآورند. نام نوريعلا را بعضا در تحليلها و نامي در سايه بررسي شعر آوانگارد دهه ۴۰ ميشنويم و بنياد را هم شاعري نه چندان مورد استقبال عموم اهالي ادبيات خوانده و شنيدهايم. ادبيات معاصر فارسي به جز اندك نامهايي، نتوانسته است وجوه مختلف شخصيتهاي چندوجهي خود را حفظ كند و با شناخت اهميتشان، آنها را در حافظه خود دقيق به خاطر بسپارد. اگر نيما يوشيج و سويه شاعرانه و نظريهپردازانهاش، ابراهيم گلستان در داستاننويسي و مستندسازي، رضا براهني شاعر، منتقد و نظريهپرداز و يدالله روياي شاعر و نظريهپرداز را از اين نقصان فاكتور بگيريم، نامهاي بسياري باقي ميماند. فريدون رهنما سينماگر، شاعر و يكي از اركان اصلي جريانسازي ادبيات مدرن در ايران، محمدرضا اصلاني شاعر و سينماگر، هوشنگ آزاديور شاعر و سينماگر و مترجم كتب مهم تئاتر، شاپور بنياد شاعر و مدير نشري كه داراي گاردي مشخص و هدفمند بوده، گوياي اين مدعاست كه يا يكي از وجوه هنري نامهاي بالا برجسته شده يا اتفاقا همعرضي وجوه مختلف وضعيت بلاتكليفي را براي صاحب نام ايجاد كرده است. مثلا نوريعلا وجه شاعرش زير سايه شكل دادن به «جزوه شعر» و «جنگ طرفه» حذف شده است. وضعيت شاپور بنياد اندكي بغرنجتر است. دركار شاعري ميتوان او را شاعر شاعران خطاب كرد و نه شاعر مخاطب عام و در حوزه نشر و مديريت نوعي از ادبيات كه با پسند روز متفاوت است از سوي اهالي كم دقت ادبيات معاصر جهت بررسي چندان مورد توجه قرار نميگيرد. هر چند كه «حلقه نيلوفري» به عنوان كتابهايي كه با يك يونيفورم مشخص در نشر «نويد شيراز» چاپ شده است، سابقههاي اندكي در حوزه اينگونه رفتار را پشتسر خود داشته است. مثلا سلسله كتابهاي «نشر ۵۱» در دهه 50 يا سلسله كتابهاي «لوح» كه توسط كاظم رضا سامان بخشي ميشد. البته حلقه نيلوفري تفاوتهايي با نشر ۵۱ و يا كتابهايش داشت.گارد شاپور بنياد نسبت به شكل دادن يك رفتار منسجم و سمبوليك محدود به چاپ دفتر شعر نبود و به چاپ رمان و مجموعه قصه در حلقه نيلوفري اقدام ميكرد. در ۱۱ جلد كتاب لوح، همگي آثار داستان بودند و مجموعه شعري چاپ نشد. تفاوت ديگر، باز كردن دريچهها و سلايق مختلف البته با حفظ چارچوبهاي مدنظر بنياد در نويسش بود. در كنار كتاب عاشقانه بسيار زيباي دكتر براهني «گل بر گستره ماه»، «نرگس فردا» از هرمز عليپور يا «هوش سبز» از شاپور جوركش در دوره حلقه نيلوفري قرار دارند.
2- در بن شعر شاپور بنياد تغزل و مرگ جريان پرقدرتي دارند. عاشقانهنويسيهاي بنياد اما چون لزوما نه در ستايش معشوق و يا بروز هيجان وصال است در وضعيت فراق يك اتفاق دراماتيك خودش را قرار ميدهد. عاشقانههاي او بيشتر حول مفهوم عشق است و نه معشوق. ذهن تغزليپسند مخاطب چند هزار ساله شعر فارسي نشان داده كه تك تصاوير عاشقانه را در ذهن خود خوب ثبت ميكند اما چرا شعر شاعري كه عشق و مرگ بسامد بسيار بالايي در او دارند، نتوانسته بخشي از حافظه مخاطبان شعر شود؟ دليل آن را ميتوان در همين حذف معشوق در شعر دانست. او بيش از آنكه ميل را به سمت ابژهاي انساني بكشاند، چون مفهوم مرگ كه امري انتزاعي است، عشق را در سطح همان مفهوم انتزاعي قرار ميدهد. اين ديدگاه و اجرا نسبت به مفاهيم است كه او را شاعر شاعران قرار داده است. بيش از آنكه شعرش را در وضعيت زيبايي قرار دهد. زيبايي را به نفع يك امر والا حذف ميكند تا مفاهيم از وضعيت درخشش، خود را در يك وضعيت سياه عظيم قرار داده باشند. فراق هم همين است. تاريكي عظيمي است كه نور وصال را پوشش داده است:«فراق بالاي وصال است به درجهاي. زيرا تا وصال نبود فراق نبود.» (سوانح- احمد غزالي).
شعر بنياد هم همين خصوصيت را پي ميگيرد:
«در را ببند/ كه در تهاجم اندوه/ ميخواهم با ثانيههاي تنهاييام/ فال بگيرم. (خطبهاي در هجرت و چند شعر ديگر - ص ۷)
اين شعر يادآور شعري از رنه شار شاعر فرانسوي است: «در باغ زيتون چه كسي اضافه بود؟ (كركرههاي كشيده چاك چاك، ترجمه: فيروز ناجي). تنهايي شاعر باغ اوست. نيكبختي را در اين تنهايي ميبيند. معجون انديشههاي تغزلي و تنها پسند خروجي جز مرگانديشي را به همراه ندارد. حل شدن در معناي مبهم و بنيادين انسان: مرگ. تن ندادن به روزمرگي و آگاهي از تلاش بيسرانجام زندگي كه منتهي به نيستي است. همان كه اليوت نوشت:«چرا عقاب سالخورده پر باز كند؟ (چهارشنبه خاكستر- گردانده: بيژن الهي).
بنياد هم اينگونه فكر ميكرد:
«ميدانستم/ عقاب رغبت به پرواز ندارد/ وقتي كه / بادبادك كاغذي در هواي نيرنگ/ قصد پريدن دارد» (خطبهاي در هجرت - ص۱۸).
راه پراندن عقاب تخيل بنياد يك مسير مشخص دارد: «گستردهترين كلام از آن عاشق است/ زيرا عشق/ رخنه ميكند در طول حرف معمول/ و/ جادو ميكند (چند شعر در وادي عشق و چشم - ص 36).
يا:
«بيحصول فراغت، پرچم شعر ميوزاند/ از دوردست دور/ و سفينه را گم ميپيمايد و عشق» (همان - ص ۶۱).
بنياد در اين ارجگذاري به مفهوم عشق و تنهايي، ابژه انساني را به نفع مفاهيم سوبژكتيو حذف ميكند و تمام جمال خود را شيفتهوار به زيبايي به رخ ميكشاند:
«اي مقدمِ گرامي نرگس!/ شيوه شاعري من مدح است/ بعد تز گياه و گل/ بنشين لبِ جوي/ اما من/ فقط/ مدّاح نرگسم» (سوئيت ايراني و سونات نيلوفر، ص 21-20)
شاپور بنياد در ساخت شعر، شاپور بنياد به دقت و تراش خورده، غافل از روايت و حتي جذابيتهاي زباني در شعرش نبوده است. نوع كاتكردنها و تركيبسازيهاي او داراي تشخص هستند:«با باري سنگين از خميازه» يا «رقدِ گيسو» يا: «پنجه مرغوب نخاع» يا: «اي ماه معطر».
3- اگر تلقي خودمان از شعر حجم را با فاصله از يدالله رويايي قرار دهيم و معيارهايمان نوع اجراي يدالله رويايي در شعر حجم نباشد، شاپور بنياد يكي از شاعران توانمند اينگونه شعري است: تركيبسازيها و بعيدسازي تصاوير، نگاهي پديدارشناسانه به پيرامون و ايجازي دقيق در بيان و معنا. در مجموعه شعر «مرگ- تابلو و مرثيههاي تازه» نمونههاي بسيار دقيق و زيبا در بررسي جريانشناسي شعر حجم قابل استناد است. شعرهاي كوتاه او را نميتوان در كناركوتاهنويسي مرسوم شعر فارسي قرار داد. اشعار كوتاه بنياد برشي انتزاعي از يك فضاست كه توسط چشم شاعر روشن شده است. ميتوان اجراهاي كوتاه او را برداشت چيزك مدنظر تندركيا يا قطعه شعر نزد يدالله روياي دانست.
4- شيراز اين شهر عجيب در تاريخ و فرهنگ ما، به نظر اين قلم در سپهر ادبيات دركنار سعدي و حافظ در ادبيات معاصر نامهاي عزيزي چون شاپور بنياد، مسعود توفان، ابوتراب خسروي، شاپور جوركش و... را دارد. نشر افراز با چاپ مجموعه آثار شاپور بنياد بيشك ميتواند به نسلهاي نه چندان پيگير در ادبيات معاصر گوشزد كند كه شاپور بنياد از شاعران به شدت دقيق و قدرتمندي است كه بايد مورد بررسي و تحليل قرار گيرد. شاعري تلخكام كه شعرش شيريني شعر فارسي و شيراز را سوغات دارد:«پرندهاي/ كه از دهانِ من/ مينوشد/ و ساز سايهاش نسيم ميشود/ طعمي سياه دارد/ سياه از ترانهاي كه در دهان من ميسوزد/ سياه از درختي كه در چشمهاي من ميسوزد» (قصيده آهو - ص ۵۴ و ۵۵).