اين روزها نمايش «خدايگان» به نويسندگي «وودي آلن» و كارگرداني رحمت اميني در تالار مولوي روي صحنه رفته است. اين نمايش كمدي است و توجه بسيار زيادي به فرآيند اجراي يك تئاتر در شهر نيويورك را دارد. خود وودي آلن هم در اين نمايش يكي از شخصيتهاي اصلي است. كمديهاي ووديآلن در سينما مورد توجه بسياري بوده است ولي كمديهاي او اجراهاي كمدي در ايران داشته است. به مناسبت اجراي نمايش «خدايگان» پاي حرفهاي رحمت اميني نشستهايم.
مدتها بود سالن مولوي را تا اين ميزان شلوغ نديده بوديم. آخرين باري كه در صف خريد بليت در اين سالن ايستادم مربوط به نمايش «مفيستو» به كارگرداني مسعود دلخواه بود. نمايش «خدايگان» هم مانند اثر دلخواه به صورت تعاملي اجرا ميشود. وضعيت تالار مولوي و تماشاگر اين سالن را چگونه ميبينيد؟ شما كه هزينه ميلياردي تبليغات نداشتيد؛ درست است؟
تالار مولوي بسيار قديمي است و هويت دانشگاهي هم دارد. پري صابري سنگ بناي اين سالن را گذاشت و امثال علي رفيعي و كارگردانهاي شاخص ديگري مانند حميد سمندريان در آنجا كار كردند. اين سالن در دوران پس از انقلاب دچار اوج و فرود بوده است. قاعدتا اين اوج و فرود به خاطر اوج و فرود خود تئاتر دانشگاهي بوده است. با توجه به اينكه تجربههاي خوب و درخشاني در تالار مولوي اجرا شده است به راحتي ميتوان آنها را الگو قرار داد. يك معلم اگر شرايط تئاتر دانشگاهي و تالار مولوي را بشناسد به خوبي ميتواند نمايش موفقي را در اينجا اجرا كند. من از سالهاي ۱۳۷۳، ۱۳۷۲ در تالار مولوي بودم. حالا چگونه؟ من روابط عمومي اين سالن بودم. در جشنواره تئاتر دانشگاهي آن زمان هم كه جهاد دانشگاهي برگزار ميكرد در كسوت بازخوان، داور و حرفههاي ديگر هم بودم. هر نمايشي را كه در اين سالها روي صحنه بردم به گروه اجرايي بينابين توجه ميكنم- يعني گروهي كه متشكل از هنرمندان حرفهاي و آماتور است- و اين كار باعث شده است تا از تماشاگران هم جواب بگيريم. البته شرطش اين است كه متن درستي را انتخاب كنيد و روحيه علمي را فراموش نكنيد. تئاتر تعاملي فقط به معناي اين نيست كه گروهي از تركيب دانشجويان و استاد تشكيل شود؛ بلكه تعامل و مشاركت در تئاتر به اين معناست كه همه اجزاي كار در پيشرفت به يك ميزان سهيم باشند. از تكتك بچههاي نمايش «خدايگان» هم سوال كنيد و متوجه خواهيد شد كه چه بازيگرهاي باسابقه و چه بازيگرهايي كه تنها يك ديالوگ كوتاه داشتند درباره كليت كار نظر ميدادند. گاهي اوقات اين نظرات براي برخي پيچيده ميشد. برخي سر تمرين ميگفتند كه آقاي اميني با اين حجم بالاي پيشنهادات و نظرات ميخواهيد چه كاري كنيد؟ و اين نظرات پراكنده باعث مشكلات عديدهاي خواهد شد. من هم هميشه جواب دادهام كه اين نظرات پراكنده مشكي ايجاد نميكند به شرط اينكه توسط يك نفر هدايت شود و نظرات به يك اجماع و تصوير واحد برسد. با اين تفاسير اين شيوه اجرايي را با گروهي پر بازيگر پيش بردم. حاصل كار اين است كه روح واحد و هماهنگي به كار دميده شد. به نظرم شاكله نهايي نمايش «خدايگان» با ضربآهنگ درست پيش ميرود و تماشاگر عام و خاص خودش را راضي ميكند. بايد تأكيد كنم كه انتخاب درست متن «خدا» به نويسندگي «وودي آلن» خيلي تأثيرگذار بوده است.
در حال حاضر شاهد نمايشهاي كمدي بسيار سطحي، خنثي و بيخاصيتي هستيم. خيلي كم پيش ميآيد كه كارگردانها سراغ «كمدي فلسفي» و «كمدي سياه» و كمديهاي سنگين بروند. براي اينكه تحليل و اجراي چنين متنهايي طاقتفرساست؛ ولي شما سراغ نمايشنامه سنگيني رفتهايد. از دلايل خود براي انتخاب نمايشنامه درجه يك «خدا» وودي آلن بگوييد و اينكه چه خصوصياتي در كمدي آلن ميبينيد؟
در چند سال اخير شاهد نمايشهاي كمدي سطحي در ايران هستيم. كمدي در كشورهاي مختلف شباهتها و خويشاونديهايي دارد. ژانرهايي مانند درام و تراژدي بيشتر متمركز بر زبان هستند. ولي كمدي داراي موقعيتها، رفتارها و ديالوگهاي كميك مشابهي در كشورهاي مختلف است. يك كارگردان با كمي اشراف بر ژانر كمدي ميتواند لحظات مشترك كمدي در فرهنگها و كشورهاي مختلف را كشف كند. در واقع، در ابتدا، عزم خودم را جزم كرده بودم تا نمايش «تئاتر كمدي» به نويسندگي «كارلو گلدوني» ايتاليايي و ترجمه علي شمس را اجرا كنم؛ اما وقتي نمايشنامه «خدا» به نويسندگي ووديآلن را خواندم به سرعت متن «تئاتر كمدي» كارلو گلدوني را كنار گذاشتم و به خودم گفتم: «اين همان متني است كه بايد اجرا كني!» نكته اساسي اين بود كه نمايشنامه «خدا» در جامعه ايران جواب ميدهد. نكته بعدي هم اين بود كه شرايط اجراي تئاتر تجربي را هم فراهم ميكرد. در اين متن ارجاعات فراواني به موضوعات مختلف تئاتري و غيرتئاتر ميشود و بازيگرهايي در بين تماشاگران مينشينند و حتي نام وودي آلن هم به ميان ميآيد. تالار مولوي تماشاگر متفاوتي دارد و همه انتظار دارند تئاتر متفاوتي نسبت به سالنهاي ديگر در اينجا تماشا كنند.
در شيوه كارگرداني خودتان از رئاليسم دوري كردهايد و به سوي نوعي سبكپردازي رفتهايد. بيان و رفتار بازيگرها واقعگرا نيست ولي در عين حال به خوبي با كاراكترهاي نمايش «خدا» وودي آلن عجين شده است. درباره شيوه هدايت بازيگران و شيوه كارگرداني خودتان بگوييد.
كارگرداني اصول مشتركي دارد كه همه آن را رعايت ميكنند و در عين حال ويژگيهاي ديگري هم وجود دارد كه يك كارگردان در خلال تجربياتش به آنها ميرسد و ويژگيهاي فردي است. نحوه ارايه ميزانسنها و زيباييشناسي تئاتر در بين اغلب كارگردانها مشترك است. اما درباره شيوه كارگرداني فردي بايد بگويم كه: ۱- بايد از بين گزينههاي موجود بهترين بازيگر را انتخاب كنيد كه به نقشها بخورند؛ ۲- در طول دورخواني بازيگرها و كارگردان بايد نقطههاي مشترك برسند. يعني لحن كلي شخصيت بايد پيدا شود. هرگاه اين اتفاق بيفتد به عنوان يك كارگردان كنار ميكشم و اجازه ميدهم كه بازيگرها هر چيزي كه ميخواهند، اتود بزنند؛ ۳- در شيوه تعليم و تربيت تعاملي (پداگوژي) از روش ديگري استفاده ميشود. در اينجا ديگر معلم به دانشآموز اطلاعات را ارايه نميدهد بلكه معلم دانشآموز را راهنمايي ميكند تا او خودش اطلاعات را پيدا كند. اين كار باعث ميشود تا اطلاعات براي خود دانشآموز- در اينجا بازيگر- شود. بنابراين بازيها براي خود بازيگر ميشود. در شيوه هدايت بازيگري دست آنها را باز ميگذارم. بازيگرها بايد اتودهاي فراواني بزنند و از ميان آنها انتخاب ميشود. در نمايش «خدايگان» بازيگرهاي با تجربهاي مانند سام كبودوند اين بود كه كميت و كيفيت اتودهايشان بسيار فراوان بود و بچههاي كمتجربه هم تشويق ميشدند تا كار بهتري ارايه كنند. اين شيوهاي بود كه بهطور خلاصه در نمايش «خدايگان» استفاده كردم. به نظرم شيوه تعاملي يا پداگوژيك از كارگرداني قراردادي بسيار بهتر است و حسن اساسياش اين است كه بازيگر مجبور نيست كه فقط قراردادهاي كارگردان را رعايت كند.
بسياري عقيده دارند كه نمايشهاي وودي آلن تحت تأثير تئاتر حماسي وودي آلن است. نظرتان چيست؟
وودي آلن آدم تكبعدي نيست. او آثار فراواني را به ويژه در نوشتن «خدا» مطالعه كرده است. اطلاعات فراواني در اين نمايش درباره يونان مانند «دئوس اكس ماشينا» (deus ex machine) و سقراط وجود دارد. از سوي ديگر به فلسفه نيچه و نمايشنامه «در انتظار گودو» ساموئل بكت و شخصيت « بلانش دوبوا» در نمايشنامه «اتوبوسي به نام هوس» تنسي ويليامز هم ميپردازد. كاراكتر «پستچي» در پايان نمايش «خدا» مانند همان بچهاي است كه در پايان نمايشنامه «در انتظار گودو» ميآيد. نبوغ ووديآلن در دو چيز است: اول، شناخت و دوم، پنهان كردن شناخت است. اين كار را هم من در شيوه اجرايي و كارگرداني پيش گرفتم. به هيچ عنوان ميزانسنهاي گلدرشت در اجراي نمايش «خدايگان» نميبينيد. بسياري از ميزانسنها به صورت استحالهاي در طول تمرينات شكل گرفته است. جزييات ميزانسنها در تماشاي بار اول رخنمايي نميكند. يكي از تماشاگران ميگفت كه چرا از رمپ عقب صحنه آنقدر كم استفاده كرديد؟ ولي واقعيت اين است كه بالاي ۹ بار از آن رمپ استفاده كرديم. تماشاگر بايد دو بار اين نمايش را نگاه كند. در طول تمرينات داشتيم فكر ميكرديم كه چرا تا اين ميزان از رمپ عقب صحنه استفاده كرديم و در طول اجراها تماشاگري ميآيد ميپرسد كه چرا آنقدر كم از رمپ استفاده كرديد! يك موضوع جالب را عرض كنم. اجراي نمايش «خدايگان» بهشدت هولناك بود. واقعيت اين است كه در طول تمرينات دل تو دلم نبود كه آيا اتفاقاتي كه در نمايش «خدايگان» وجود دارد به مزاق تماشاگر خوش ميآيد يا نه؟!
يعني «افق انتظار» و نوع و شكل واكنش تماشاگر را نميشود پيشبيني كرد و به قول معروف دچار عدم قطعيت است؟
قطعا! با تمام اين تفاسير وقتي نمايش «خدايگان» را روي صحنه بردم و با اقبال مواجه شد براي خودم هم مساله شده است. براي همين در حال تحليل و بررسي اين شرايط هستم.
اجراي نمايش «خدايگان» بهشدت برايم هولناك بود. واقعيت اين است كه در طول تمرينات دل تو دلم نبود كه آيا اتفاقاتي كه در نمايش «خدايگان» وجود دارد به مذاق تماشاگر خوش ميآيد يا نه؟!