ادامه از صفحه اول
مسكّن امريكايي براي افغانستان
تلاش براي برگزاري انتخابات در آرامش بيشتر تلاش كنند . آنچه مسلم است، هنوز اراده و انگيزه كافي نه در طالبان و نه در واشنگتن براي مصالحه و عقبنشيني از مواضع گذشته وجود ندارد و بعيد است كه مذاكرات مستقيم اخير منجر به نتيجهاي قطعي و بلندمدت درباره صلح شود، اما امريكاييها اميدوارند با استفاده از فرصت مذاكره و دست كم نمايش آمادگي براي امتياز دادن به طالبان استفاده كنند تا بتوانند آنها را به صورت مقطعي در آستانه انتخابات تحت تاثير قرار دهند و از ميزان درگيريها كم كنند. در واقع هدف امريكاييها ايجاد يك فضاي رواني در ميان گروههاي مسلح مخالف است كه باعث توقف در عمليات مسلحانه شود.
دونالد ترامپ، رييسجمهور امريكا تاكنون در مسائل سياست خارجي تلاش كرده است تا در هر پروندهاي اندكي دخالت كند و تلاش كند تا از همه پروندههاي سياست خارجي امريكا يك دستاورد سياسي و موفقيت براي خودش به ارمغان بياورد. در آستانه انتخابات كنگره، كه ترامپ نگران از دست دادن كرسيهاي جمهوريخواهان هوادار خود به دموكراتها مخالف است، علاقهمندي او به ايجاد يك موفقيت قابل بهرهبرداري تبليغاتي در افغانستان بيشتر شده است.
در نهايت من بعيد ميدانم كه استراتژي جديد دولت ترامپ دورنما و چشمانداز جديدي براي صلح در افغانستان بعد از 17 سال درگيري ايجاد كردهباشد. ترامپ شعارهاي زيادي در كارزار انتخاباتي خود داده بود، از جمله اينكه ادعا كردهبود كه حضور نظاميان امريكايي در افغانستان هيچ منفعتي براي دولت امريكا ندارد. اين وعده ترامپ از جمله وعدههايي بود كه تاكنون عملي نشده است، او راههاي مختلفي را براي پايان دادن به جنگ افغانستان در يك سال و نيم گذشته امتحان كرده است. وعده خروج فوري نيروهاي امريكايي، وعده افزايش فشار نظامي براي رسيدن به صلح، وعده مذاكره با طالبان به عنوان يك شريك سياسي و تلاشهاي ديگر تاكنون ناموفق بودهاند و بعيد است كه دورنمايي براي موفقيت آن وجود داشته باشد. به اضافه اينكه اطرافيان ترامپ به خصوص در بين مقامهاي نظامي نظر واحدي در مورد افغانستان وجود نداشت. بر خلاف ترامپ بسياري از نظاميان و مقامهاي ارشد امريكا چه به دليل نگاه استراتژيك و چه به انگيزههاي شخصي و مالي، به خروج نظاميان امريكايي از افغانستان علاقهمند نيستند. شخص ترامپ هم استراتژي واحد و منسجمي در پرونده افغانستان در پيش نگرفته و هر بار حرفهاي خود را تغيير ميدهد. بازگشت زلماي خليلزاد به تيم سياست خارجي امريكا در پرونده افغانستان، ممكن است اندكي به واقعگرايي در سياستهاي امريكا كمك كند، اما در شرايط سردرگم داخلي واشنگتن، باز هم مشخص نيست كه شخص خليلزاد در اين مقام از اختيار كافي و ثبات برخوردار باشد و بسيار محتمل است كه در آينده شامل جابهجاييهاي ديگر، انتصابهاي جديد، بركناري خليلزاد و تغيير سياستها باشيم.
پرونده افغانستان، يك پرونده پيچيده با قطعات موثر متنوع چه در داخل، چه در منطقه است كه بازيگران زيادي در آن نقش دارند و تغيير يك فرد يا آغاز يك دور گفتوگو ميان دو بازيگر نميتواند اثر قطعي و نهايي بر شرايط داشتهباشد. آنچه ميتواند باعث صلح نهايي در افغانستان شود، يك اراده جمعي و تلاش مشترك ميان همه بازيگران داخلي، منطقهاي و بينالمللي است. درون امريكا هم نمايندگان دموكرات كنگره اين انتقاد را به سياست ترامپ وارد كردهاند كه تمام تمركز خود را بر كشورهايي مانند عربستان سعودي، امارات و قطر و گروه طالبان قرار داده است، در شرايطي كه ديدگاهي وسيعتر و جامعتر براي حل و فصل مسائل افغانستان مورد نياز است. عاقبت اين راهبرد، صلح در افغانستان نخواهد بود، بلكه بايد راهكاري با مشاركت همه بازيگران فعال در افغانستان، همسايگان و قدرتهاي موثر در اين كشور در پيش گرفته شود.
توصيف نادرست از موفقيت
مشكل از آنجا ناشي شد كه به درستي دقت نكردند كه «زهرا زاويه» موفق شده است ولي در المپياد جهاني رياضي موفق نشده است. بنابراين قياس موفقيت او در مسابقه بينالمللي با المپياد جهاني رياضي به اين دختر هم ميتواند آسيببرساند. از سوي ديگر «زهرا زاويه» و بسياري از هموطنانمان ميتوانند با موفقيتهايشان الگويي جديد از اميد را براي جامعه خلق كنند. از سوي ديگر وقتي رويدادي را به درستي مورد سنجش قرار دهيم به همان اندازه در اخبار برايش وزن و انتظار ايجاد ميكنيم. در نتيجه لازم نخواهد بود قياسي بين يك موفقيت با موفقيتي كنيم كه نابهجا انتظارات را بالا ميبرد و حاصلش سرخوردگي و نااميدي در جامعه خواهد بود. به نظر ميرسد در مورد «زهرا زاويه» و نحوه پرداختن به موفقيتش اين خطر را به وجود آوردهايم كه با قياس نابهجا انتظاري را در جامعه بسترسازي كردهايم كه نادرست بوده است و از سوي ديگر فرصتهاي اين فرد با استعداد را محدود به موفقيت «مريم ميرزاخاني» كردهايم. اگر با دقت بيشتري به رويدادي كه اين دختر و ديگر همسنوسالانش در آن موفق شدهاند توجه ميكرديم و توصيفي واقعي از آن ميداديم، انتظاراتي متناسب در جامعه شكل ميگرفت و از انتشار بيتوجهي و نااميدي هم در شبكههاي اجتماعي جلوگيري ميشد.
يارانه ارزي عقلاني نيست
به گونهاي كه با هر شايعهاي نرخ ارز دچار تغيير و راه براي اثرگذاري سياستهاي بانك مركزي بسته ميشده است. با اين همه، اعلام «ميانگين نرخ ارز روز گذشته» در واقع نوعي سياستگذاري براي كاهش يا كنترل اثرات رواني بر بازار نرخ ارز است و با سركوب نرخ ارز شناور مديريت شده، متفاوت است. سياستهاي ارزي بانك مركزي براي اثرگذاري نياز به زمان دارند. هر قدر جو رواني بازار مديريت شود، زمينه و بستر براي تعديل نرخ ارز در بازه زماني به تناسب كوتاهتري فراهم ميشود. اقدام فوق، دستكاري در نرخ ارز يا دخالت و سركوب قيمتها نيست بلكه به منزله جلوگيري از جو رواني در صورت نوسان در منابع عرضه يا تقاضا ارز است.