فوروارد ميكنم، پس هستم
غلامرضا طريقي
من دارم اين متن را در روز حافظ مينويسم. روز بيستم مهر ماه. اما شما آن را در بيست و يكم مهر ماه خواهيد خواند كه احتمالا آبها از آسياب افتاده است. چون روز ديگري از راه رسيده است و صاحبان صفحههاي مجازي به ناچار رفتهاند سراغ موضوع ديگري و تا اطلاع ثانوي از خير حافظ گذشتهاند.
امروز صبح كه روز تعطيل بود، داشتم در اينستاگرام ميچرخيدم كه ديدم يا خدا چه خبر است! بخش اعظمي از كساني كه در اينستاگرام صفحه دارند نفري يك پوستري، بيتي يا عكسي از حافظ پيدا كردهاند و اضافه كردهاند كه روز حافظ گرامي باد. خيلي از آنها بلافاصله در پست بعدي مثلا عكسي از لازانيايي، ماشين بيامدبليويي چيزي هم گذاشتهاند و رفتهاند دنبال علاقه اصليشان.
ممكن است شما كه اين متن را ميخوانيد با اين صحنه مواجه شده باشيد و بدانيد دارم چه ميگويم اما احتمالش هم هست كه الان ته دلتان از من شاكي شويد و بگوييد دارم الكي غر ميزنم. بگوييد كه اتفاقا باعث خوشحالي است اينكه اغلب مردم تا اين حد علاقهمند مسائل فرهنگي باشند. مناسبتهاي فرهنگي را به ياد داشته باشند. راستش من هم قبلا همينطور فكر ميكردم. خوشحال هم ميشدم. اما امروز كه ديروز شما باشد ديدم اوضاع زيادي قاراشميش است.
از كساني كه بيتي شعري يا پوستري از عكس جناب حافظ گذاشته بودند تعدادي را از نزديك ميشناختم چون اقوام من بودند و من به اقتضاي قوم و خويشي صفحهشان را دنبال ميكردم. بدون هيچ تعارفي و به جرات ميگويم كه هيچ كدام از آنها حتي يك شعر كامل از حافظ نخواندهاند. بارها به من گفتهاند كاش ديوان حافظتان را ميآورديد و براي ما فال ميگرفتيد. يعني حتي براي رفع نياز فال گرفتنشان هم حاضر نشدهاند ديوان حافظ بخرند. حالا قبل از اينكه من چشمم را از خواب باز كنم آنها نفري يك پوستر پيدا كردهاند و روز حافظ را گرامي داشتهاند.
اصلا اجازه بدهيد بگويم عمق فاجعه تا چه حد است. به جاي اينكه تفسير و تاويل كنم متن همين يك پوستر را برايتان بنويسم و بروم دنبال كارهاي ديگرم.
«حاجي تا صبح قرآن به سرگرفت و گناهانش بخشيده شد/ اما كارگر خسته بعد از افطار خوابش برد و گناهانش افزوده شد/ اين است اعتقادات مردم سرزمين من/ حافظ/ روز حافظ بر شما گرامي باد»،
همين .