غزاله صدرمنوچهري
آلن بديو فيلسوف، نمايشنامهنويس، رماننويس، فعال سياسي و استاد افتخاري بازنشسته در اكول نرمال سوپريور پاريس است. از او آثار فلسفي فراواني منتشر شده است و در ايران به ويژه از سوي روشنفكران، مترجمان و نويسندگان چپگرا معرفي شده است. او نمايشنامههايي نيز دارد كه از ميان آنها، افزون بر احمدِ زيرك، احمدِ فيلسوف، احمد عصباني ميشود و كدوتنبلها كه همگي حول شخصيتي به نام احمد شكل گرفتهاند، ميتوان به تصادف در انطاكيه: تراژدياي در سه پرده اشاره كرد. بديو آثاري در تحليل پديده نمايش و اجراي صحنهاي هم به رشته تحرير درآورده است. بديو در نمايشنامههاي اين كتاب دست به ابتكاري چندجانبه زده است. براي نشان دادن اعتراض خود به آنچه در فرانسه عليه مهاجران رخ ميدهد سنت نمايشنامهنويسي كساني چون مولير را ادامه داده و با خلق قهرماني متعلق به طبقات فرودست جامعه از زبان او ثروتمندان و سياستمداران و قدرتمندان را به سخره گرفته است. در انجام اين كار، بديو تجربهاي زباني نيز عرضه كرده است: ساخت زباني كه در آن ناسزاها و اصطلاحات عاميانه در كنار اصطلاحات فلسفي نشستهاند. شگفت اينكه تركيب اعتراض اجتماعي و تجربه زباني در بستر طرح مفاهيم فلسفي براي عموم، از كودكان تا بزرگسالان، رخ داده است. نشر كرگدن بهتازگي نمايشنامه «احمدِ فيلسوف» آلن بديو را با ترجمه فرحناز عطاريان منتشر كرده است. نشست هفتگي شهر كتاب در روز سهشنبه هفدهم مهر به نقد و بررسي اين كتاب اختصاص داشت و با حضور حسين شيخرضايي، استاد فلسفه، افسر مومونديكاظمي، رضا عبدي، روزنامهنگار، داستاننويس و منتقد ادبي و فرحناز عطاريان برگزار شد.
مفاهيم بديويي در احمدِ فيلسوف
حسين شيخرضايي، استاد فلسفه تحليلي، اظهار داشت: آلن بديو (۱۹۳۷، مراكش)، متفكر و فيلسوف شناختهشده فرانسوي، از نظر گرايش سياسي، در طيف چپ قرار دارد. او متفكري راديكال است كه نه فقط سوسياليزم كه نوعي كمونيزم را طرفداري ميكند. پدر بديو رياضيدان، شخصيتي سياسي و در جنگ جهاني دوم جزو نهضت مقاومت فرانسه بوده است. خود بديو نيز در دوره جواني عضو احزاب سياسي متعددي بود و در ماجراي مه ۶۸ همراه دوستانش گروه دانشجويي چپگراي مائوئيستياي تاسيس كرد. از ديگر كارهاي مهم وي، ميتوان به تاسيس دپارتمان يا دانشكده فلسفه در پاريس هشت به همراهي فوكو، دلوز، ليوتار و ديگران اشاره كرد كه يكي از كانونهاي اصلي رشد متفكران پساساختگرا بوده است؛ گرچه بديو هيچگاه خودش را پستمدرن نميدانست.
او افزود: اولين رمان بديو در ۱۹۶۴ منتشر شد و بعد از آن، مرتب درباره هنر نوشت و آثاري هنري توليد كرد. در تعدادي از نمايشنامههاي او شخصيت مطرح احمد است. همچنين، تركيب امر سياسي و امر ابزورد يا پوچ در اين نمايشنامهها بسيار برجسته است. احمد فرانسوي الجزايري تباري از حاشيه فرانسه مدرن است كه در اين نمايشنامهها اتفاقات با محوريت او رخ ميدهد. در اين كتاب، تعدادي شخصيت ثابت حضور دارند، كه بديو براي نامگذاريشان اسامي ويژهاي بهكار ميبرد. او از يك تكنيك كمدي كلاسيك استفاده ميكند و به شخصيتهايي كه دوست نميدارد نام بد ميدهد. مثلا شخصيت «سيبيلو» نژادپرست است. «مادام افاده» نماينده مجلس بورژوا و «ريواس» روشنفكري لافزن و متظاهر است. در اين كتاب دو شخصيت براي اولين بار وارد ميشوند. يكي پيرزني عرب به اسم فاطيما كه مادر احمد است و ديگري شخصيتي با نام اهريمن شهر كه در دو نمايشنامه ظاهر ميشود و حرفهاش خبرچيني است.
وي ادامه داد: در نظام فكري بديو مفاهيمي چون رويداد، حقيقت يا صدق، واقعيت، موقعيت و وجود معرفي شده است كه بعضي از آنها در تاروپود اين نمايشنامهها هست و برخي از زبان شخصيتها گفته ميشود. يكي از نكاتي كه بديو نظريهپردازياش را از آن شروع ميكند، مفهوم «كثرت» است. سنت بسيار قديمياي كه به يونان باستان برميگردد و در آن انديشمندان به برگرداندن منشأ عالم به نوعي وحدت يا آغاز شدن عالم از چيزي- آب، آتش يا هوا - متمايلند كه كثرت از آن ناشي ميشود، به عنوان چارچوب ذهني در دوران مدرن حفظ ميشود. بر خلاف آن، بديو در سنت فكري كساني قرار ميگيرد كه بنا را بر كثرت ميگذارند و معتقد است كه اتفاقا وحدت امري عارضي و ساختگي است. اين موضوع در نمايشنامه «كثرت» بهصورت هجو تهوعآوري بيان ميشود. بديو بيان ميكند كه اين ماييم كه با در كنار هم گذاشتن كثرتها به آنها وحدت ميبخشيم، چيزي به نام «وضعيت» يا «موقعيت» ميسازيم و ميپنداريم كه اين «وضعيت» يكي است. مثلا در ابتداي اين نمايشنامه گفته ميشود كه من يكيام. به تعبير بديو، اين يك «موقعيت» است. «موقعيت» يعني چيزي كه فكر ميكنيم يكي است و در بافت خاصي يك چيز در نظرش ميگيريم، ولي متشكل از خيلي چيزهاي ديگر است. وقتي در اين موقعيتها بهسرميبريم، چيز پيشبينيناپذير يا شگفتانگيزي برايمان وجود ندارد. به يك معنا، در «موقعيت» عادت ميكنيم، با واقعيتها سروكار داريم و چيزي بهمنزله حقيقتي كه كشف ميكنيم برايمان وجود ندارد. كشف حقيقت زماني صورت ميگيرد كه چيزي كه به آن عادت كردهايم يا «وضعيت» پاره يا سوراخ ميشود يا به هر دليلي از هم ميگسلد و ما دوباره متوجه ميشويم كه آنچه واحد، بدونمساله و بههمپيوسته ميپنداشتيم، در واقع متشكل از خيلي عناصر است و اين برايمان مسالهساز ميشود. بدينترتيب، در موقعيت «رويداد» قرار خواهيم داشت. بنابراين، «رويداد» كه مهمترين مفهوم در نظام بديو است؛ يعني مسالهساز و قابلتوجهشدن چيزهايي كه برايمان پيشبينيپذير و به چشم نيامدني بودند.
شيخرضايي توضيح داد: در نمايشنامه «رخداد» احمد روي صحنه ميآيد، ميگويد خسته شده و منتظر اتفاقي است. به اين طرف و آن طرف سرك ميكشد و مونولوگي طولاني ميگويد. سر آخر خسته ميشود و ميگويد ظاهرا قرار نيست اتفاقي بيفتد. بابت اينكه اتفاقي نيفتاده عذرخواهي ميكند. در همين زمان، در توضيح صحنه نوشته شده است كه احمد صحنه را ترك ميكند و انفجاري عظيم رخ ميدهد كه بايد همه تماشاچيان را از وحشت از جاي بپراند. پس از انفجار پر قرمز و بزرگي آرامآرام از بالا به پايين ميآيد. گويي نسيمي آن را هدايت ميكند. پر شناور در نهايت كف صحنه مينشيند و... سپس احمد روي صحنه برميگردد و ديالوگي بيان ميكند كه در آن رخداد بهمعناي تكنيكي مورد نظر بديو بهكار نميرود، ولي مفهوم رخداد بديويي را ميرساند؛ يعني شكستهشدن توالي عادتشده رويدادها، هنگامي كه پيشبينياش نميكنيد.
او افزود: مفهوم بعدي سوژه است. از نظر بديو سوژه چيزي غنيتر از انسان است. انسان كسي است كه در حوزه وضعيت و موقعيت است؛ يعني به امور بهشكل عادتشده نگاه ميكند. سوژه كسي است كه در متن و بطن يك رخداد ناگهان شروع ميكند به ديدن چيزهايي كه حالا برايش ناآشنا است. فقط كسي به مقام سوژه بودن نائل ميشود كه در بطن يك رخداد ملموس و انضمامي شروع كند به نگاه كردن متفاوت به چيزي كه تا كنون برايش مساله نبوده است. بنابراين، به اين معنا شايد حيوان سوژه نيست و انسان سوژه است. افزون بر اين، «حقيقت» از نظر بديو در بطن يك رخداد و توسط يك سوژه كشف ميشود. در نمايشنامه «حقيقت»، ريواس با زبان پرطمطراقي توضيح ميدهد كه در جلسه شهري راجع به حقوق كارگران صحبت ميكرده، اما يكي از مهاجران ترك ايستاده در گوشه سالن هيچ حركت تاييدكنندهاي انجام نميدهد. در اينجا ريواس حرفهايي در دفاع از حقوق كارگر ميزند كه در باطن ظلم به كارگر است. مواجهه با كارگر، در اينجا موقعيت «رخداد» است. چرا كه مغاير به عادت ريواس به تاييد شدن و سرتكاندادن همگي است. يك چيزي در حال عوض شدن است. احمد به او ميگويد: «آن ترك حقيقت تو است.» اين در واقع، به تصويركشيدن دراماتيك در موقعيت قرار گرفتن در آن رخداد و حقيقت است.
وي توضيح داد: بديو نظر جالب و خاصي راجع به فلسفه دارد. در نمايشنامه «فلسفه» تمام شخصيتها در آن حضور دارند. احمد آنها را نشانده و ميخواهد كه يكييكي تعريفشان از فلسفه را بگويند. هر شخصيتي تعريفي از فلسفه ارايه ميكند. در اين تعريفها، اشارهها و طعنهزني به يكديگر به چشم ميخورد. در نهايت، احمد تعريفي ارايه ميكند كه مطابق تعريف بديو است. او ميگويد: «فلسفه شاگردان عزيز من دقيقا اين است؛ تفكري كه محتواي واقعياش خود انديشه است يا بهتر اينكه محتوايش انديشهها است. چراكه انواع مختلف انديشيدن داريم: تفكر رياضي، تفكر شعري، تفكر عشقي و تفكر سياسي. البته وقتي سياستي وجود داشته باشد كه اغلب وجود ندارد و فلسفه وقتي رخ ميدهد كه تفكر توانايي روبهرو شدن با همه انواع اين انديشه را داشته باشد؛ رودررويي انديشه با انديشههاي متعدد. اين است فلسفه. در تفكر چيزهايي هست كه ناگهان رخ ميدهد. چيزهايي كه از گذشته تا به حال مانده و چيزهايي كه بايد رويش كار كرد.» بديو هنر، سياست، عشق و علم را چهار رويه، عرصه يا نظام درستكردن حقيقت معرفي ميكند و كار فلسفه را پرداختن به اين چهار حوزه ميداند. در نظر او، فلسفه تفكري انتزاعي نيست و مسالهاش را از خودش نميآورد. بلكه، مسالهاش را از نظامهاي حقيقتساز ميآورد و نشان ميدهد كه اين نظامها چگونه حقيقت را ميسازند.
اين استاد فلسفه اظهار داشت: بديو هميشه خودش را مخالف متفكران پستمدرن ميداند؛ يعني مخالف كساني كه عمدتا وزن را به زبان و گفتمان ميدهند و ادعا ميكنند كه چيزي جز زبان، نظامهاي نشانهاي و دال وجود ندارد. هر چه هست نظامهاي نشانهاي، زبان و بازيهاي زباني مختلف است. ما هيچ دسترسياي به جهان نداريم و فقط در اين چارچوبهاي مفهومي يا نظامهاي نشانهاي حركت ميكنيم. بديو با اين رويكرد مخالف است. بخشي از نظام فلسفي بديو انتولوژي (هستيشناسي) است؛ يعني ميخواهد درباره جهان حرف بزند. بديوي رياضيدان براي ساختن هستيشناسياش از نظريه مجموعهها و رياضيات استفاده ميكند. منتقدان و شارحان او اينها را بخشهاي دير و دشوار فهم نظر او ميدانند. اينكه ما فقط در زبان حركت نميكنيم و فقط زبان نيست كه ما را از لفظي به لفظ ديگر، از نظامي به نظام ديگر ميرساند، در نمايشنامه «زبان» منعكس شده است. در اينجا، ريواس ميخواهد انجمني تاسيس كند و براي نامگذاري آن از احمد كمك ميخواهد. احمد ريواس را دست مياندازد و نتيجه همفكري اسمي بسيار طولاني ميشود. از چند حرف ربط سرنامي ميسازند و احمد به ريواس توصيه ميكند چيزي از ابعاد اسم جا نيندازد. ريواس بارها سرنام را تكرار ميكند و اينقدر جا مياندازد كه بالاخره به عبارت «طبع عاج شدم» ميرسد. احمد از همين اسم تعريف ميكند. در ادامه ريواس درحاليكه وانمود به دانستن ميكند، ميگويد: «گاهي اين كلمه است كه چيزي را خلق ميكند. از پشت صحنه صداي آواز شنيدن ريواس را ميشنويم كه دور و دورتر ميشود: طبع عاج شدم. طبع عاج شدم. احمد ميگويد: بين كلمه و شيء چيزي نيست. اگر هم باشد يك الاغ درازگوش است. صداي ريواس ميآيد كه: طبع عاج شدم. احمد ميگويد: من فكر ميكنم نه كلمهاي هست نه شيئي، فقط يك الاغ هست.»
بديو در تله كانولار
رضا عبدي روزنامهنگار، داستاننويس و منتقد ادبي ديگر سخنران اين نشست، اظهار داشت: ميتوان گفت، در اين كتاب موضوعي نيست كه بديو در مقابلش موضع نداشته باشد. بديو در اين كتاب، در مقابل راستترين تا چپترين موضوعات سياسي و اجتماعي موضع تندي گرفته است، چنانكه منتقدان هر دو طيف را سركيف ميآورد. همانطور كه ليبرالها و منتقدان چپ ميتوانند آن را سندي بر رسوايي چپ بگيرند و ادعا كنند انديشمندان چپ به همين بيآبرويي، فحاشي و بيادبياند، منتقدان ليبرال و متمايلان به نحلههاي فكري چپ نيز ميتوانند بگويند اين جهانِ ساخته سرمايهداري و ليبراليسم است و ما در اين جهان برساخته حضرات چارهاي نداريم جز آنكه اعتراض و خشممان را با سخنان هجوآميز و فحاشي بيان كنيم. نويسنده در اين طيف فكري طرف چپها ايستاده است، ولي بهخوبي اين درس را ميدهد كه ميشود فحاشي را هم به شكل هنرمندانه و بسيار زيبا انجام داد.
او ادامه داد: به نظرم به جز يكي دو مورد، فلاسفه تاكنون نشان دادهاند كه داستاننويس يا نمايشنامهنويسان خوبي نيستند و تلاشهايشان براي انتقال مفاهيم فلسفي توسط رسانهاي مثل ادبيات يا نمايشنامه چندان موفقيتآميز نبوده است. بديوي نمايشنامهنويس دچار اطناب، پرگويي، زيادهگويي و هذيانگويي ميشود و هذيان در يك متن ناخودآگاه آن را نشان ميدهد. مساله عمده اين نمايشنامه به زعم من زبان است. هذيان رفتارياي كه بديو در اين متن دچارش شده است- به فرض اينكه مترجمان با موفقيت آن را منتقل كرده باشند- نشان ميدهد كه نويسندهمان معترض نيست، عصباني است. اينقدر عصباني كه آن را به شكل بمباران مخاطب در متن ارايه ميكند و جايي براي تامل و تفكر مخاطب نميگذارد. اينقدر پرگو و شديد فرياد ميزند كه مخاطب راهي جز سكوت و گوش دادن به فرياد او ندارد. اين امر، به انتقاد مكتب لكاني يا مكتب فكري فرانسه برميگردد كه از دهه هشتاد به شكل راديكال در مجامع فلسفي و دانشگاهي مطرح شد. بديو هم به عنوان يكي از صاحبنظران اين مكتب خودش را مخاطب اين انتقادها ميدانست. واكنش او در مقابل اين انتقادها عصبي و توام با هذيان و عصبيت در اين متن است.
وي افزود: براي روشن شدن چيستي فرنچ تئوري (French theory، نظريه فرانسوي)، اتفاقي كه با انتقاد از فرنچ تئوري ميافتد، نگاه مترجمان و متفكران ايراني به آن و اهميت حساس شدن به اين مساله به مقدمه كتاب «آلن بديو: فلسفه، سياست، هنر، عشق» ارجاعتان ميدهم. مترجمان و ويراستاران ايراني در مقدمه اين كتاب با لحني بهشدت ستايشآميز درباره اهميت بديو مينويسند. پس از چند صفحه قلم زدن در وصف عظمت بديو و انديشه و نحله انديشهورزي او، يگانه رقيب جدي دلوز و دريدا قلمدادش ميكنند. اين متن ستايشآميز خود بررسي بيشتري ميطلبد. اما در مقابل اين حجم از ستايشهاي اينچنيني تا سال ۲۰۰۱ در جامعه فلسفي انگليسيزبان مطلقا نامي از بديو برده نشده است. پس، طبيعي است كه بديو در مواجهه با اين بيتفاوتي و نقد لحني عصبي و اعتراضي به خود بگيرد و اين اعتراض را با متن و رسانههاي مختلف بيان كند. در اين ميان، بديوي متفكر تبديل به چهره رسانهاي معروف و مشهور ميشود كه حولوحوش آن مدام جنجالهاي فكري است. از سال ۲۰۱۰ يا ۲۰۱۱ كه بديو با تلاشهاي همراه و همفكرش اسلاوي ژيژك تبديل به چهره و متفكري رسانهاي ميشود، ديگر جامعه انگليسيزبان و متفكران جهاني او را جدي ميگيرند و در ميان نقد او درمييابند كه تفكر بديويي كه به چپترين طيف چپهاي موجود دلبستگي دارد، از كجا ميآيد و چه ضعف و نارساييهايي در آن وجود دارد.
عبدي اظهار كرد: بديو در ميان بداههگويي احمد درباره عشق به نقاب در متن «سوژه» لكان را نقابداري مدرن ميخواند. در مقابل، روانكاوان پستمدرن يا وابستگان به مكتب فكري لكان با بديو بازي معناداري ترتيب ميدهند. در فرهنگ غرب، متفكر يا نويسنده را به دو صورت هجو ميكنند: كيكمالي و كانولار. در كانولار، هجوكننده نقابي به صورت، انديشه يا قلم خود ميزند و انديشمند يا نويسنده را به بازي ميگيرد. يكي از معروفترين كانولارها «چرنديات پستمدرن» است كه ياوههايي در مورد پژوهش پستمدرن است كه آلن سوكال در سال ۹۶ در نشريه امريكايي مطالعات فرهنگي منتشر ميكند. در پي آن سروصداي بزرگي به راه ميافتد. در اوايل آوريل ۲۰۱۶ نيز انوك باربروس، استاد دانشگاه پاريس و فيليپ هونمان، پژوهشگر مركز ملي مطالعات اجتماعي، در برنامهاي راديويي فاش ميكنند كه با امضاي فيلسوفي قلابي، بنهدتا تريپودي، در پاي متني بسيار قلنبهسلنبه و توخالي- به سبك آلن بديو- توانستهاند مقالهاي را در نشريه مطالعات بديويي چاپ كنند و به اين ترتيب بديو را رسوا كنند. بعد از اين افشاگري، بديو آنها را مورد شديدترين انتقاد و اعتراضها قرار ميدهد و دونپايه فلسفي آكادميك مينامدشان. ژيژك نيز ميگويد اين دستانداختن و اقدام به كانولا ناپذيرفتني است. در مقابل سوكال و اين دو در سال ۲۰۱۶ مقالهاي در روزنامه ليبراسيون مينويسند و در آن با ارجاع به هجويه جاناتان سويفت با عنوان «پيشنهاد متواضعانه» چنين تلهگذاريهاي هجوآميزي را يگانه راه باز نگهداشتن راه گفتوگو ميدانند. اين تحقيقات روزنامهنگاري را برايتان گفتم تا كنجكاو شويد بدانيد حق با كيست، با آلن بديوي معترض و پرخاشگر در اين متن يا منتقداني كه او را به عنوان يك فيلسوف جدي نگرفتهاند و وقتي بهمنزله نظريهپرداز مطرح شد چنين دستش انداختند.
خنديدن به نگاه قدرت
در ادامه افسر مومونديكاظمي، روزنامهنگار و كارشناس مطالعات راهبردي در فرهنگ و هنر، سخنراني كرد. وي اظهار داشت: فكر ميكنم در تمام صحنههاي اين كتاب، خود بديو است كه روي صحنه نمايش قدم ميزند، با خودش گفتوگو ميكند و ذهنيتش را به خواننده منتقل ميكند. گويي او اميدوار است كارگردان اين نمايشنامهها بتواند ذهنيت او را به مخاطبش منتقل و هجويه او عليه مدرنيزاسيون را بهصورت اثري خندهآور بازنمايي كند؛ البته شايد وقتي كتاب فارسي را ميخوانيد خيلي شما را نخنداند و دايما در ذهنتان تصويرهايي از اتفاقات پيراموني تداعي شود. در حين خواندن كتاب با خبري مواجه شدم. اينديپندنت در سوم اكتبر نوشت: «چند جوان آلماني به يك خبرنگار چاقو زدند و سپس سلام هيتلري دادند. در همين حال، مقامات آلماني نگران تندرويهاي گروههاي دست راستي در شرق اين كشور شدند.» گمان ميكنم شخصيتهايي كه از زمان جنگ جهاني دوم به بعد پاي به جهان گذاشتهاند، در حال خلق اين اثر بديو بودهاند. تفكرات فلاسفه آلماني و دگرگونيها در حوزه سياست آلمان، جنگي جهاني را رقم زد كه ميليونها نفر در آن كشته و آواره شدند و مرزهاي سياسي و جغرافيايي كره زمين جابهجا شد. اين انديشه پررنگ بود كه تفكر و قدرت ميتواند ماندگاري هر گروه يا فردي را در جامعه امروزي رقم بزند. اما اين اتفاقات و داعيه مدرنيزاسيون و توسعه خطي در جوامع درراهمانده صنعتي داشت، چندان موفق نشد و بحرانهاي اجتماعي را حتي در كشورهاي امريكايي و اروپايي رقم زد.
او افزود: اين كتاب زماني نوشته شده است كه بعد از تجارب فاجعهبار جنگ جهاني دوم، مجامع جهاني به تنوع خلاق «ما» و به تنوع فرهنگي فكر ميكردند. اما خبري كه در ابتداي سخن خواندم نشان ميدهد كه بازنماييهاي تعارضات نژادي، طبقاتي و شهروندي در تمام جهان قابل مشاهده است و ما هنوز نتوانستهايم آن ديگري را از ذهنمان حذف كنيم. هميشه در ذهنمان ديگرياي وجود دارد كه منافعش با ما در تضاد است. اين، آن بيگانگياي است كه انسان در دنياي مدرن هم به آن دچار شده است. آلن بديو معتقد است كه دموكراسي و حق راي عمومي برآمده از قوانين و سياستهاي ليبراليستي و سرمايهداري هم نتوانسته اين بيگانگي و ديگري استيزي را در انسان حل كند و او را به آرامش همزيستي بر مبناي تنوع فرهنگي برساند. آلن بديو، سرمايهداري و تمام دستاوردهاي نگرش و انگارههاي ليبراليستي را در اين نمايشنامه به تمسخر ميگيرد. او تمام كنشهاي سياسي و حتي كنشهاي اجتماعي را بهمانند صنعتي مينگرد كه فقط ميتواند منافع كنشگران آن صنعت را رقم بزند؛ صنعتي به نام خيريه يا صنعتي به نام دموكراسي كه از دل آنها فقط توجيه وضع موجود بيرون ميآيد و براي مشكل انساني كه در اين صحنه نمايش جايي ندارد فكري نميكند. او معتقد است كه انسان در جمع مفهوم پيدا ميكند؛ در حاليكه نظام سلطه ميگويد كه من مشخص ميكنم يك انسان بايد در كجا قرار بگيرد و فقط از آن منظر و مكاني كه من به او نگاه ميكنم، ميتواند وجود داشته باشد. اگر آن انسان در جماعتي هم حضور داشته باشد، آن نگاه سلطه و برتريطلبي نظامهاي حاكم بر جهان او را ناديده ميگيرند و سمتوسوي نگاه قدرتمند است كه هستي و بودن را تعيين ميكند. اينكه آلن بديو ژانر كمدي را در هنر تئاتر انتخاب ميكند، به باور او به همنشيني طولاني مدت تئاتر و فلسفه برميگردد. او معتقد است كه افلاطون هم با ديالوگهايش بهنوعي تفكرات و انديشههاي خود را در قالب نمايشنامه و تئاتر ارايه ميكرد. معتقد است كه كمدي ميتواند همانطور كه فلسفه و فيلسوف را به تمسخر ميگيرد، كليه دستاوردهاي نظام ليبرالي را هم مسخره كند و اين خنداندن مخاطب خودش مفاهيم را منتقل و آن بودهها و امر واقع را بر صحنه تئاتر بازنمايي كند.
برگردان خنده اعتراضي
فرحناز عطاريان، مترجم كتاب نيز در اين نشست صحبت كرد. وي اظهار داشت: با شروع مطالعه نمايشنامهها، شوكه و سپس گيج شدم. متني سهل و ممتنع پيش رويم بود. متني ساده كه به زعم من ترجمهناپذير بود. اگر تقسيمبندي زبان به دو جنبه زيباشناختي و ارتباطي را قبول داشته باشيم، از نظر من آلن بديو تمامي ظرفيت زبان فرانسه را براي نوشتن اين كتاب بهكار گرفته است. او از ظرفيتهاي نحوي، صرفي، جملات بينامتني، جناسهاي دشوار، ايهام و ... استفاده كرده است و متني بسيار زيبا و در اوج سختي خلق كرده است. در جاهايي از متن با ترجمهناپذيري برخورد ميكردم. علت اين بود كه ظرفيتهاي زبانهاي گوناگون با هم فرق ميكنند. بهخصوص در حوزه فلسفه زبان فرانسه بسيار غني است و زبان فارسي چنين نيست. بديو پيشگفتاري 10 صفحهاي بر برگردان انگليسي اثر نوشته است. همچنين جو ليتواك، مترجم انگليسي، مقدمهاي بيست و چند صفحهاي بر كتاب نوشته است. اين دو كوشيدهاند بافت موقعيت ايجاد كنند و هدف از انتخاب اين زبان را براي خواننده روشن كنند.
او تصريح كرد: اگر در صحبتهايم به متن فرانسه استناد ميكنم، به پشتوانه تاكيد بديو بر نزديك بودن ترجمه انگليسي به متن اصيل كتاب اوست. افزون بر اين، سه نمايشنامه بديو با همكاري ليتواك اجرا شده است كه احتمال ترجمه تنگاتنگ را تقويت ميكند. دشواري كار در اين بود كه در ترجمه بايد چند جنبه را رعايت ميكردم: يكي جنبه كميك و ديگري زبان سخت اثر. بديو خنده را ابزاري براي نشان دادن شورش و طغيان و اعتراض ميداند. پس متن ترجمه بايد بهخوبي متن اصلي ميخنداند.
هجويه اي عليه مدرنيزاسيون
كاظمي:در تمام صحنههاي اين كتاب، خود بديو است كه روي صحنه نمايش قدم ميزند، با خودش گفتوگو ميكند و ذهنيتش را به خواننده منتقل ميكند. گويي او اميدوار است كارگردان اين نمايشنامهها بتواند ذهنيت او را به مخاطبش منتقل و هجويه او عليه مدرنيزاسيون را بهصورت اثري خندهآور بازنمايي كند.