برخيز و اول بكش (51)
فصل ششم
مجموعهاي از مخاطرات – كشتن مخالف پادشاه مراكش
نويسنده: رونن برگمن / ترجمه: منصور بيطرف
بلاي بعدي كه نازل شد، به بهاي از دست دادن نخستوزير اشكول و شغلهاي رييس موساد، آميت، تمام شد. در 30 سپتامبر سال 1965، يك روز پس از آنكه موساد نوارهاي مكالمه مهم و حياتي از نشست سران عرب (در مراكش) را دريافت كرد، يكي از فرماندهان سرويس اطلاعاتي مراكش به نام احمد دليمي با موساد تماس گرفت و به طور واضح براي ارايه اين اطلاعات با ارزش خواستار پرداخت هرچه سريعتر اين بدهي شد. در دنياي اطلاعاتي هيچ هديهاي مجاني نيست. آميت به اشكول گزارش داد، «از يك طرف آنها به ما اين نوارهاي مكالمه را دادهاند و از طرف ديگر آنها ميگويند كه «اقدام متقابل انجام دهيد.» آنها چيز خيلي سادهاي ميخواهند. يك فردي هست به نام بن باركا كه مخالف پادشاه است و پادشاه دستور داده كه او را از صحنه روزگار حذف كنند. آنها سراغ ما آمدهاند و ميگويند، «شما قاتلان حرفهاي هستيد... آن را انجام دهيد!»
مهدي بن باركا، رهبر مخالفان در ابتداي دهه 1960 از مراكش تبعيد شده بود و بعدا بهطور غيابي به مرگ محكوم شده بود. اطلاعات مراكش خيلي تلاش كرده بود تا مكان او را پيدا كند اما بن باركا در پنهان كردن جا و مكانش خيلي محتاط بود و با استفاده از نام مستعار از مكاني به مكان ديگر ميرفت. رييسان سرويس مخفي مراكش از موساد خواسته بودند تا در پيدا كردن، به تله انداختن و كشتن او كمك كنند.
آميت به ياد ميآورد، «ما سر يك دو راهي قرار گرفته بوديم. يا كمك ميكرديم و كار را انجام ميداديم يا رد ميكرديم و بالاترين دستاوردهاي ملي را به خطر ميانداختيم.»
سالها بعد آميت تلاش كرد تا تصوير دردناكي از خودش را بدهد، «زير قطرات باران قدم ميزدم» تا به طور مستقيم در كشتن دخالت نكنيم بلكه «در چارچوب فعاليتهاي مشتركمان با آنها كار كنيم.» اما با نگاهي دقيق به ارسال اخبار دروني موساد و ثبت آنها نشان ميدهد كه سازمان بهطور كامل در اين كار فرو رفته بود.
قيصريه و كلوسوز به مراكشيها كمك كردند تا در ژنو، كيوسكي را كه بن باركا مجلههايش را از طريق پست دريافت ميكند زير نظر بگيرند، اين كار آنها را قادر ميساخت تا بن باركا را تحت مراقبت قرار دهند. بعدا آنها طرحي را ريختند كه بن باركا به پاريس جذب شود بدين طريق كه يك مردي در نقش فيلمساز علاقهمند شده است تا داستان زندگي تبعيدي مراكشي را بهطور مستند تهيه كند. موساد براي مراكشيها خانه امن در پاريس، وسايل نقليه، پاسپورت و دو نوع سم مهلك كه او را بكشد و علاوه بر اينها بيل و «چيزهايي كه بتواند رد را از بين ببرد» تامين كردند. در 29 اكتبر سال 1965، بن باركا وارد پاريس شد و مراكشيها او را با كمك افسران فاسد پليس فرانسه ربودند. او را به خانه امن خالي موساد بردند و در آنجا مراكشيها شروع به بازجويي وحشيانه از او كردند. او بعد از آنكه به طور مكرر در آب كثيف حمام غرقاب ميشد دچار آسيبديدگي شد و درگذشت. عوامل موساد در زماني كه بن باركا كشته ميشد حضور نداشتند و بهطور مستقيم دخيل نبودند اما تيم مشتركي از قيصريه و كلوسوز جسد را برداشتند و آن را در نزديكي جنگل سنژرمن منتقل كردند. آنها يك گودال عميق در زمين حفر كردند و جسد را پس از آنكه با پودرهاي شيميايي روي آن ريختند، دفن كردند. باران سنگيني كه پس از اين باريد، باعث شد كه تقريبا چيزي از جسد بن باركا باقي نماند. براساس گفتههاي برخي از اسراييليهايي كه در اين كار دخيل بودند، آنچه را كه باقي مانده بود دوباره منتقل كردند و مابقي آن در زير جادهاي كه امروزه به بناي فوق مدرن بنياد لويي ويتون ميرسد، مدفون شده يا حتي شايد در زير خود ساختمان باشد.
آميت به اشكول وعده داده بود كه من هيچ قدمي را بدون اطلاع شما برنميدارم، اما بعدا به او فقط بخشي از حقيقت را گفته بود و آن هم فقط پس از افشا شدن واقعيتها بود. در 25 نوامبر سال 1965، آميت به اشكول گفته بود، «همهچيز عالي است.» هر چند در حقيقت هيچ چيز عالي نبود. واقعيت اين بود كه بن باركا در پاريس ناپديد شده بود و اينكه از سران اطلاعات مراكش و مزدوران فرانسوي با سروصداي زياد در رسانههاي فرانسوي ياد ميشد و همين موضوع براي مدت زمان طولاني در صدر اخبار فرانسه باقي مانده بود. چارلز دوگل، رييسجمهوري فرانسه، سرويس اطلاعاتي خودش را منحل كرد و برخي از افراد آن را كه درگير اين ماجرا بودند تحت تعقيب قرار داد. زماني هم كه ملك حسن از تحويل سران آژانس جاسوسي خود براي حضور در دادگاه خودداري كرد، دوگل با عصبانيت روابط ديپلماتيك با مراكش را قطع كرد.