چالشهاي اجراي تئاتر اجتماعي در گفتوگو با دو كارگردان جوان تئاتر
ديالكتيك پنهان جامعه و تئاتر
سيدحسين رسولي
اين روزها دو نمايش «مينيماليستهايي براي كودكي» به نويسندگي و كارگرداني نيلوفر تاجيك در عمارت نوفللوشاتو و «اضطراري» به كارگرداني محمدرضا ستاري در تالار حافظ روي صحنه رفته است. هر دو نمايش هم با سبكهاي اجرايي متفاوت خاص خود به آسيبهاي اجتماعي (در اينجا مساله سقط جنين) ميپردازند.
سوژههاي اجتماعي و امر دراماتيك
مدتهاست كه در محافل سينمايي حرف و حديثهاي فراواني درباره ضعف فيلمنامهنويسي به گوش ميرسد. گروهي هم اين فرضيه را نقد ميكنند و كليت سينماي ايران را دچار ضعفهاي اساسي ميدانند. به نظر ميرسد كه نمايشنامهنويسي ايراني هم با بحرانهاي فراواني دست به گريبان شده است. در چند سال گذشته سالنهاي خصوصي رشد چشمگيري داشتهاند و توليد تئاترهاي ايراني افزايش داشته است. در بيشتر اين سالنها اغلب شاهد اجراي نمايشنامههاي غربي هستيم كه هيچ سنخيتي با جامعه و مردم اين روزهاي ايران ندارند. كيفيت اجرايي بيشتر اين آثار هم بهشدت پايين است. البته نمايشنامههاي ايراني هم رشد قابل توجهي داشته است؛ با اين حال پرسش اساسي اين است كه آيا آنها كيفيت و ماندگاري دارند؟ پاسخ به اين پرسش پژوهش طولاني را ميطلبد ولي در اين مجال كوتاه بايد اشاره كنيم كه بيشتر اين آثار كيفيت مطلوبي ندارند و اين موضوع كمكم تبديل به يك بحران جدي شده است. مشكلات را ميتوان به چند دسته تقسيم كرد. در ابتدا، كارگردانها علاقه دارند كه نويسنده هم باشند. اين امر لطمات جدي به حرفه نويسندگي زده است بنابراين ديگر شاهد نويسندگاني مانند محمد چرمشير- افرادي كه تنها در زمينه نمايشنامهنويسي فعاليت ميكنند- نيستيم. جريانسازي و توجه به اصول تكنيكي درام نيز به محاق فراموشي سپرده شده است؛ گويا ديگر شاهد نويسندگاني مانند بهرام بيضايي و غلامحسين ساعدي نخواهيم بود. اگر با اين نظرگاه، سري به اجراهاي سالنهاي دولتي و خصوصي بزنيد به اين موضوع پي خواهيد برد. تعداد نمايشهايي هم كه با توجه به موضوعات اجتماعي روي صحنه ميروند به اندازه انگشتان يك دست هم نميرسد. اكثر آثار اجتماعي نيز با كيفيت بسيار پايين نمايشنامههايشان دست به گريبان هستند؛ البته آثار با كيفيتي مانند «روز عقيم» به نويسندگي و كارگرداني حسين كياني و «مانوس» به نويسندگي ليلا حكمتنيا و كيوان سررشته و كارگرداني نازنين سهاميزاده را هم شاهد بودهايم. اولي درباره كشته شدن برخي از زنان و دومي هم درباره مهاجران غير قانوني استراليا بود. با اين تفاسير، در اين روزها دو نمايش «مينيماليستهايي براي كودكي» و «اضطراري» روي صحنه رفتهاند كه به موضوع سقط جنين ميپردازند؛ ولي نمايشنامههاي هر دو اثر بسيار ضعيف و كمجان هستند. نقطه قوت آنها توجه به يك تابوي پرچالش اجتماعي است. شايد براي اينكه ديالكتيك جامعه و تئاتر را به كمال مطلوب برسانيم بايد بيشتر در حوزه نمايشنامهنويسي تمركز كنيم. بايد تاكيد شود كه شناخت اصول نمايشنامههاي دراماتيك از شناخت تماشاگر معاصر دور نيست. هنر تئاتر در رابطه مستقيم با تماشاگر شكل ميگيرد.
ايدههاي اجرايي و پديده سقط جنين
محمدرضا ستاري، كارگردان نمايش «اضطراري» درباره ايده نمايش خود به «اعتماد» ميگويد: «وقتي كتاب «نامه به كودكي كه هرگززاده نشد» اوريانا فالاچي را خواندم به موضوع سقط جنين علاقهمند شدم. از طرف ديگر هم اين نمايش را با سبك ابزورد اجرا كردهام؛ البته در كنارش از شيوه جريان سيال ذهن هم استفاده كردهام.» اين نمايش يك موضوع اجتماعي را برگزيده است ولي سراغ سبك ابزورد (پوچنما) رفته است. ستاري ادامه ميدهد: «بيشتر مفاهيم مهم نمايش «اضطراري» وامدار آثار فالاچي است. به اين نكته توجه كنيد كه نميخواستم با اسم فالاچي فروش داشته باشم. هر جا باشد هم ميگويم كه نمايش «اضطراري» از روي انديشههاي فالاچي اقتباس شده است.» از سوي ديگر، نيلوفر تاجيك كارگردان نمايش «مينيماليستهايي براي كودكي» به «اعتماد» ميگويد: «ايده اين نمايش يك چيز كاملا شخصي است. در يك سال گذشته مشكلات مربوط به سقط جنين حادتر شده است. زنها درباره اين موضوع خيلي زياد صحبت نميكنند حتي با نزديكان خودشان هم حرف نميزنند.» او درباره چرايي توجه به موضوعات اجتماعي ادامه ميدهد: «به نظرم رسالت تئاتر اين است كه باعث بشود تا ديگران موضوعات روز زندگي انسانهاي ديگر را هم درك كنند. تئاتر بايد به تماشاگر بگويد كه فارغ از زندگي روزمرهاي كه داريد، بايد به اتفاقاتي كه در اطرافتان هم شكل ميگيرد، توجه كنيد! شايد بسياري از مردم ندانند كه در گوشه و كنار ما پديده سقط جنين تبديل به يك معضل جدي شده است. فكر ميكنم سرگرمكردن و اجراي شو چيزي جدا از تئاتر باشد. تئاتر بايد با چيزهاي ديگر فرق داشته باشد. شايد تماشاگرها اين روزها اين چيزها را دوست نداشته باشند. به نظرم، مساله سقط جنين و چگونگي برخورد با آن تبديل به يك معضل جدي شده است. خيليها با اين قضيه آشنا نيستند ولي پديده پرچالشي در كنار ما است. شايد براي خيليها هم مهم نباشد.» نمايش تاجيك تركيبي از درام موقعيت و مونولوگ (تكگويي) است. در اين نمايش شاهد زنهايي هستيم كه سراغ يك ماما ميروند و بيشتر آنها هم خواهان سقط جنين هستند. تمام اين زنها روبهروي تماشاگر- به شيوه مونولوگ- از زندگي خود ميگويند. محمدرضا ستاري درباره موضوع سقط جنين اشاره ميكند: «آنقدر دغدغه سقط جنين در جامعه ما مد شده است كه كسي ديگر به آن فكر نميكند. ۱۰۰ درصد ميگويم كه من هم چنين دغدغدهاي ندارم ولي علاقهمند بودم كه نمايشي را در اين باره روي صحنه ببرم.» اين نمايش در يك سالن خصوصي روي صحنه رفته است و ستاري در اين رابطه ميگويد: «در حال حاضر ۱۰۰ عدد سالن خصوصي داريم. در هر جايي هم بخواهيد يك سالن اجرا با بهترين امكانات موجود است. ولي يك كارگردان بايد اول دستياري كند و بعد در اين سالنها اجرا برود. سالن خصوصي هم از كارگردانها پول درميآورد كه مجبور به اين كار هستند.» در اين ميان بايد اشاره كنيم، به نظر ميرسد كه ايدهها و دغدغدههاي تعداد محدودي از تئاترهاي سالنهاي خصوصي ناظر به مسائل اجتماعي است و بازخورد خوبي هم از سوي تماشاگران دريافت نميكنند. اغلب اين اجراها با سالنهاي كم جمعيت مواجه ميشوند. دليل اصلي اين اتفاق به جز كيفيت پاين نمايشنامهها به مسائل ديگري هم برميگردد. اغلب مخاطبان سالنهاي خصوصي بيشتر به دنبال سرگرمي و ديدن چهرهها و سلبريتيها هستند. گويا جيب اين تيپ از بازيگرها هم پر پول شده است. برخي از كارگردانها هم به سراغ كمديهاي سرگرمكننده سطحي رفتهاند و اين كار باعث تنزل سطح سليقه برخي از تماشاگرها شده است. در پايان بايد به دو نمايشنامه «پلكان» اكبر رادي و «خاطرات هنرپيشه نقش دوم» بهرام بيضايي اشاره كنيم. هر دو نمايش با توجه به مسائل اجتماعي زمان خود به رشته تحرير درآمدهاند و همچنان هم كيفيت بالايي در بين اين نوع از نمايشنامهها دارند. ضعف نمايشنامههاي امروز، صداي زنگ خطر در نمايشنامهنويسي ايران را بلند ميكند. بايد از خود بپرسيم كه چرا توليد آثار با كيفيت تا اين ميزان تقليل يافته است؟