كتابي كه خواندني نيست
سامان موحديراد
خيلي اتفاقي كتاب پرسروصدا و حاشيهاي صابر ابر در كافهاي به دستم رسيد. اجازه دهيد همين اول تكليفم را با اين موضوع مشخص كنم كه از نظر من، ايرادي ندارد بازيگر كتاب بنويسد يا كارگردان نقاشي كند يا هر كسي از هر حوزه تخصصي وارد حوزه تخصصي ديگري شود و فقط مهم است كه اين اثر قابل دفاع باشد. اما درباره اين كتاب تازه ابر با نام «تا هفت خانه آنورتر» بيشتر انتقاداتي كه اين روزها در شبكههاي اجتماعي به اين كتاب شده در دو محور كلي قابل دستهبندي است.
نخست بحث قيمت كتاب است كه به نظرم با توجه به جنس كاغذ، حجم كار، كيفيت چاپ و قيمتهاي عجيب و غريب مواد اوليه در اين روزها، چندان عجيب نيست.
در دسته دوم انتقادات نوك پيكان انتقادات مخالفان ابر اين است كه مطالب كتاب را در حد پستهاي اينستاگرامي تقليل ميدهند. كاري كه ابر پيشتر انجام داده بود و با شروع موج روي آوردن به اينستاگرام در ايران، كتابي از پستهاي اينستاگرامش منتشر كرده بود.
اما ماجراي اين كتاب كمي فراتر از فعاليتهاي يك اينستاگرامر است. براي نوشتن اين كتاب يك كار گسترده صورت گرفته و صابر ابر حداقل به ديدن صد زن در جاي جاي ايران رفته، پاي صحبتهايشان نشسته و داستان زندگي و آشپزيشان را ثبت و ضبط كرده است. گويا از همه صد زن كتاب، فيلم هم تهيه شده. بعيد ميدانم يك سلبريتي براي صفحه اينستاگرامش از جزيره هرمز تا لاهيجان را زير پا بگذارد و با حداقل صد نفر آدم مصاحبه كند و شيوه آشپزيشان را ضبط كند.
پس لازم است در نگاه اول اين انگاره را كه ابر براي نوشتن اين كتاب هم كاري نكرده، از ذهن بيرون كنيم. اما آيا صرف سفر رفتن و مصاحبه با صد زن آشپز، متضمن خوب و خواندني بودن كتابي است؟ پاسخ قطعا يك «نه» بزرگ است.
در واقع آنچه كتاب ابر را از مدار راستي و درستي كار خارج كرده، كممايه بودن نويسنده آن است. البته اينكه نويسنده كتاب كيست، خود سوال بزرگي است كه در مشخصات كتاب پاسخي براي آن نمييابيم. چيزي كه به پروژهاي به اين بزرگي با هزينه ظاهرا زياد آسيب رسانده، نبود سواد لازم براي پژوهش در گردآورندگان آن است.
شهروز ناظري در مقدمه كتاب توضيح داده كه آشپزها در خلال اين پروژه در موقعيت عمل-گفتاري قرار گرفتهاند تا از طريق آشپزي خود اصلي فرهنگيشان را بشناسيم و متعاقبا اين مستندات به يك راهحل عملي براي ثبت فرهنگ خانواده ايراني، خارج از گفتمانهاي مسلط، نيز منتهي شود. بر خلاف اين ادعا، به نظر خروجي كتاب چندان كمكي به اين موضوع نكرده است.
من 10 روايت اول كتاب را خواندم و دريافتم همه از يك الگوي نوشتن پيروي ميكنند و بعد به صورت اتفاقي 20 روايت ديگر از صفحات ديگر را و باز هم همه از يك الگو ديگر پيروي ميكنند.
يك داستان با اسلوب مشخص از زندگي زن داستان، احيانا اندكي پرداختن به يك نقل قول درباره آشپزي در قديم و در پايان توضيح غذايي كه پخته شده به صورت خيلي فوري و بيهيچ تمركز و دقت خاصي. در واقع نگاه سطحي ابر به مقوله آشپزي و خرد و كوچك دانستن آن منجر به اين شده كه كتابي كه قرار است بيشتر درباره آشپزي باشد، كمترين توجه را به ريزهكاريهاي مهم آشپزي دارد. بخشهاي پاياني هر روايت هم شبيه نامه اداري است كه كارمندان مجبور به نوشتن آنها هستند.
بنابراين حمايتهاي برخي كه كتاب ابر را «منبع مهم تاريخ اجتماعي ايران» دانسته بودند به نظر پرگويي بيمعنايي ميآيد.
در مجموع كتابي كه كمتر از نصف آن خواندني است (در كنار هر داستان ترجمه انگليسي آن موجود است) براي علاقهمندان به آشپزي كتاب جذابي نيست. كتابي كه ميتوانست با نويسندهاي دانشمند، واقعا به «يك منبع مهم تاريخ اجتماعي ايران» بدل شود. البته آن وقت احتمالا براي انتشارات نميصرفيد كه قيمت ۳۰۰هزار توماني رويش بگذارد و از فروشش مطمئن باشد.