درسهاي شرقي يك نوازنده غربي
امير بهاري
رنو گارسيا فونس حداقل براي ما ايرانيها موسيقيدان بسيار مهمي است. نه به خاطر شهرتش و نه فقط به خاطر اعتبارش و نه حتي به خاطر وجه آهنگسازياش؛ او براي ما اهميت دارد به واسطه كشف، ابداع يا حتي اختراع ابعاد و اصوات شرقي بر ساز كهني از موسيقي غرب.
كنترباس ساز مهمي است كه به واسطه موسيقي جز در قرن بيستم نمود بيشتري پيدا كرد و شخصيتي فراتر از جايگاهش در اركسترهاي موسيقي كلاسيك پيدا كرد. جنس صداي باس آن بسياري از هنرمندان شرقي را هم وسوسه ميكرد تا از اين ساز در موسيقيشان استفاده كنند، در ايران هم اين اتفاق رخ داده است، هر چند كه جريان فيوژن و جز ايران مشخصا خلأ يك كنترباس نواز توانا را دارد. در اين خلأ اجراي يك نوازنده قدرتمند كه چشمانداز متفاوتي با كنترباس ترسيم ميكند، اهميتي دو چندان پيدا ميكند. فونس با موسيقي ايراني بيگانه نيست، سالها پيش نغمههاي تنبور استاد الهي را شنيده و سعي كرده نواختن تنبور را هم بياموزد. انتقال و اجراي لحن و ادبيات موسيقي ايران با ساز كنترباس و بداههنوازي استادانه در اين فضا، نكته بسيار مهي در اجراي گارسيا فونس در ايران بود.
البته كه او موسيقي فلامنكو را هم با همين قدرت اجرا كرد. زمان بسياري از آزمون خطاهاي موسيقدانان ايراني با اركستر غربي، فرمهاي غربي، سازهاي غربي و ... ميگذرد. نمونههاي موفقي چه در جريان موسيقي كلاسيك ايراني و چه در جريانهاي عامتر رخ داده است. اما در اين ميان به جز اندك نوازندگاني مثل پويا محمودي (نوازنده گيتار الكتريك)، نوازندهاي به بيان شرقي- ايراني روي سازهاي اينچنيني دست پيدا نكرد. منظور صرفا نواختن فواصل ايراني يا ملوديهايي ملهم از موسيقي ايراني با اين نوع سازها نيست، منظورم مال خود كردن يك ساز بينالمللي است كه ميتواند در ساخته شدن و درست اجرا شدن آثاري با شيوه بياني موسيقي ايراني نقش مهمي داشته باشد. اتفاقي كه به شكلي بطئي در يكي دو سده اخير براي سازي مثل كلارينت (حتي نام ايراني خودش را هم دارد؛ قره ني) رخ داد، براي سازهاي مهمي مثل كنترباس رخ نداده است و موسيقي گارسيا فونس براي ما جداي از لذتبخشي ميتواند راهگشاي مسيرهاي اينچنيني باشد.