رنو گارسيا فونس نوازنده فرانسوي در قالب اجراهاي فستيوال Show of hands شهريور ماه امسال به ايران آمد تا براي دومين بار در اين كشور به اجراي برنامه بپردازد. او در اجرايش نشان داد به عنوان يك نوازنده ويرتئوز مسلح به تمامي ابزارهاي موسيقي (از تكنيك گرفته تا ملوديپردازيهاي متنوع، تغييرات فرمي و ايجاد ريتمهاي تازه) است تا جايي كه حتي به نظر ميرسيد نتها را روي ساز به راحتي رنده ميكند. او گاهي از ملوديهاي موسيقي فولكلور ايراني و موسيقي رديف دستگاهي نيز بهره ميگرفت كه چنانكه خودش ميگويد برآمده از آشنايي او با آثار تنبورنوازي نور علي الهي است. گارسيا فونس برخلاف ديگر نوازندههاي اين فستيوال از سمپلهاي ريتميك از پيش ضبط شده استفاده و موتيفهاي پرتنوع و پرتكنيكاش را روي آنها به صورت بداهه اجرا كرد. شايد اجراي او از حيث بداهه نسبت به سايرين كمرونقتر بود اما يك تنه تمامي تكنيكهاي قابل تصور براي كنترباس را به نمايش گذاشت. با او پيش از آنكه روي صحنه برود گفتوگويي كوتاه انجام دادهايم كه در ادامه ميخوانيد.
موسيقي شما آميخته با سبكها و موسيقيهاي نقاط مختلف دنياست. گاهي اوقات حتي از ساز شما صداي موسيقي رديف دستگاهي ايران هم شنيده ميشود. آيا واقعا رديف ميدانيد؟
خيلي كم. نميتوانم بهطور قطع بگويم موسيقياي كه اجرا ميكنم موسيقي رديف دستگاهي شما است اما شايد بعضي لحظهها آنچه شنيده ميشود، گريزي به رديف داشته باشد. من موسيقي اصيل ايراني را دوست دارم و طبيعتا آن را شنيدهام؛ خصوصا سازهايي مثل تار و سهتار اما موسيقياي كه مينوازم تركيبي از همه فرهنگهاي موسيقايي است كه در ذهن من جاي گرفتهاند. اين طبيعي است كه گاهي اوقات مخاطبانم تأثيرات متنوعي را از آن دريافت يا احساس كنند. قطعا ذائقه من پيرامون موسيقي شرقي (بطور كل) و موسيقي ايراني (بطور خاص) خودش را در بداههنوازيهايم نشان ميدهد.
اما در بداههنوازيهايتان معمولا برخي تمها را انتخاب ميكنيد تا با آنها فضاي موسيقايي تازهاي را ايجاد كنيد. موسيقي شما فقط تكنيك نيست، هرچند تكنيكهاي نوازندگي در آن پررنگ است اما اغلب به نظر ميرسد درصدد هستيد تا قواعد و قوانين موسيقي را بشكنيد تا تعريف تازهاي از اين هنر را به گوش مخاطب برسانيد. خودتان تا چه حد با اين برداشت موافق هستيد؟
بله، ممكن است. وقتي كه من شروع به نوازندگي ميكنم در تلاشم تا با مخاطبانم ارتباط برقرار كنم. ما نياز داريم كه وراي كلمات با هم تبادل احساسي داشته باشيم. اين چيزي است كه بين مخاطب و موسيقيدان مدام اتفاق ميافتد. من فكر ميكنم اين نكته بسيار مهمي براي من، به خصوص در بداههنوازيهايم است. در لحظه رخداد بداهه اين ارتباط ميتواند قويتر هم باشد.
و زماني كه روي صحنه هستيد چطور اين ارتباط را با مخاطبانتان برقرار ميكنيد؟ چطور تصميم ميگيريد كه با چه تم يا فضاي موسيقايي كارتان را آغاز كنيد؟
اغلب من يك برنامه مشخص براي اجرا دارم. برنامهاي كه كاملا از پيش طراحي شده است و قطعا به توالي تمها بستگي دارد. البته گاهي اوقات برخي تغييرات يا اصلاحات در اين برنامه اتفاق ميافتد اما معمولا رپرتواري كه اجرا ميكنم كاملا از پيش طراحي و فكر شده است.
و قرار است بر همين اساس در اين كنسرت روي صحنه برويد؟
بله اما قرار است بعضي دقايق اين اجرا را نسبت به برنامهاي كه براي آن تدارك ديدهام، آزاد بگذارم. اما در كل ايدههاي خوبي براي اين اجرا خواهم داشت.
در اين بين تا چه حد با مخاطبان ايراني آشنايي داريد. چون اغلب طرفداران تكنوازي در ايران با بداههنوازي هم موافق هستند...
من دوستان ايراني فراواني در سراسر دنيا و نيز در پاريس دارم. علاوه بر اين شعرهاي جسته و گريختهاي از شاعران شما مثل حافظ و خيام شنيدهام. قطعا به فرهنگ شما بسيار علاقهمندم و فكر ميكنم كه بسيار غني است و ويژگيهاي متعددي دارد. همين المانها باعث ميشوند كه پيشينه خاص و عميقي از ايران در ذهن من شكل بگيرد تا بتوانم به اين سرزمين و فرهنگش توجه نشان دهم.
در اين فستيوال اغلب هنرمندان شركتكننده، با كمپاني «ايسيام» همكاري داشتهاند اما من ديسكوگرافي شما را چك كردهام و ديدم كه شما هيچ همكارياي با اين كمپاني نداشتهايد. سبك موسيقي اغلب هنرمنداني كه با «ايسيام» كار ميكنند، بداههنوازي است. اما شما راه متفاوتي در بداههنوازي را پيش گرفتهايد كه برمبناي يك ايده از پيش آهنگسازي شده شكل ميگيرد؛ در واقع اين بداههنوازي تمام و كمال نيست. شما چطور بين اين دو شيوه از نوازندگي مرزي را در نظر ميگيريد؟
اين كاملا طبيعي است. من بداههنوازي را در تمرينهايم درك كردم؛ درست از زماني كه پسربچهاي 5 ساله بودم. پس رفتن از موسيقي آهنگسازي شده به بداهه نوازي يا بالعكس، بطور كاملا طبيعي رخ ميدهد. من وقتي شروع به ساختن يك رپرتوار ميكنم، اغلب اوقات ملوديهايي در ذهنم دارم و پيش از آن به بخشهايي از بداههنوازي هم فكر ميكنم. من دوست دارم خودم با موسيقيام همخواني داشته باشم حتي براي مثال وقتي كه بداههنوازي ميكنم، ترجيح ميدهم از نقطهاي به نقطه ديگر بروم. بنابراين آهنگسازي فضاهايي را در هنگام نوازندگي براي شما به وجود ميآوردكه ميتوانيد لحظات بداهه را در خلال آن مود (داستان) حس كنيد. اين موسيقي بيشترِ اوقات، بداههنوازيِ تمام و كمال نيست. من دوست دارم از «الف تا ي» موسيقيام را به صورت بداهه اجرا كنم اما براي مثال در كنسرت امشب كه قرار است تكنوازي كنم، قطعا كه بخش مهم اجرا بداهه است اما در ضمن من تمها و ملوديهايي در ذهن دارم كه از پيش نوشته شدهاند.
نظر شما درباره اين فستيوال و گردهمايي هنرمندان آن چيست؟ من تا به امروز نشنيدهام كه در جايي قبلا فستيوالي با اين سبك و سياق (كه تاكيد بر بداههنوازي آن هم براي يك ساز دارد) برگزار شده باشد.
حق با شماست اين فستيوال كاملا غيرمتداول است. فكر ميكنم ايده آن كاملا بكر و مبتكرانه بوده و من هم آن را بسيار دوست دارم. تا آنجايي كه ميدانم هر شب سالن اجرا پر از مخاطب ميشود و فكر ميكنم براي آنها هم شنيدن اين نوع موسيقي جذاب است. در اجراي بيورن مهير آنچه شنيدم ملوديهاي زيبايي داشت و گاهي اوقات هم فضاهاي انتزاعي در موسيقياش ايجاد ميكرد. در كل فكر ميكنم مردمي كه طرفدار موسيقي كلاسيك، جز يا حتي سنتي كشورشان هستند، ميتوانند در اين اجراها نقاط مشتركي را پيدا كنند. فكر نميكنم اين نوع موسيقي محدود به يك نوع مخاطب خاص باشد و معتقدم افراد زيادي ميتوانند با آن ارتباط برقرار كنند. قطعا ما نوع زايد و ديگري از موسيقي را هم داريم كه از طريق رسانهها به مردم معرفي ميشوند اما فكر ميكنم هنوز براي اين نوع موسيقيِ با كيفيت، مخاطباني در دنيا وجود دارد. مطمئنم كه كشور شما هم چنين مخاطباني دارد.
شما موسيقيداني هستيد كه تا امروز اجراهاي زيادي در سرتاسر دنيا داشته است. از آنجا كه نوازندگي شما بهشدت تحت تأثير احساس مخاطبان است، چطور با آنها ارتباط برقرار ميكنيد؟آيا دغدغهها و احساسات خاصي را با آنها در ميان ميگذاريد؟
من با كلمات به مردم چيزي نميگويم. اگر قرار باشد نكتهاي را بگويم از طريق موسيقيام آن را بيان ميكنم. در غير اين صورت موزيسين نخواهم بود اما من نويسندهها و روزنامهنگارهاي زيادي را در سراسر دنيا ميشناسم كه ميتوانند از طريق كارشان با مردم بهتر صحبت كنند. كار من نوازندگي براي مردم است و نواختن براي آنها به معني استفاده از زباني غير از كلام و بيان رايج است. براي من به عنوان نوازندهاي كه به صورت لايو روي صحنه ساز ميزنم، مهم است كه با موسيقي زندگي كنم بنابراين روي حرف يا عقيده خاصي تاكيد ندارم. من به عنوان يك انسان منحصر به فرد ايدههاي خودم را دارم اما اين ايدهها مختص من يا نهايتا دوستانم هستند چون موسيقيدانم و خودم را با كارم ارايه ميكنم. اگر ارزشگذاري انساني در موسيقي من باشد، اين پيام من است. فكر ميكنم مردم دنيا، كم و بيش مشكلات، شاديها و غمهايي شبيه به هم دارند و موسيقي ميتواند زباني جهاني داشته باشد كه فراتر از اين مرزها با آنها سخن بگويد. اين دقيقا كاري است كه من سعي ميكنم انجام دهم. اگر كسي با اين موسيقي حالش بهتر شود، خوشحال خواهم شد اما اصلا وانمود به انجام اين كار نميكنم. تمام تلاشم بر اين است كه به بهترين شكل و با جديت تمام براي آنها بنوازم.
براي اجراي چنين موسيقياي نوازنده و سازش بايد روي صحنه با هم ادغام شوند. اين به نظر من به چيزي وراي تكنيكهاي نوازندگي و المانهاي مادي بستگي دارد. اما ميخواهم درباره موضوعي ديگر با شما صحبت كنم و آن زيستن در قرن حاضر به عنوان يك موسيقيدان است. اغلب هنرمندان در اين زمانه از سرعت و شتاب دنياي امروزي تاثير فراوان گرفتهاند و اين مساله هويت اصلي هنر آنها را تحت تاثير قرار داده است. شما چطور با اين موضوع مواجه ميشويد؟ آيا شما هم تحت تاثير قرار ميگيريد يا براي متاثر نشدن شيوهاي خاص داريد؟
شخصا براي من اين طور نيست. من هم معتقدم كه در روزگار كنوني تكنولوژي مردم را تحت تاثير قرار داده و چيزي را در درون آنها عوض كرده است؛ اين مشكل امروز بشريت است اما براي من تكنولوژي تنها در خدمت كاري است كه ميخواهم انجام دهم. هر چند ممكن است من در اشتباه باشم اما اين مسيري است كه انتخاب كردهام. من موسيقيام را ادامه ميدهم حتي ممكن است موسيقي من نيز از اين اوضاع تاثير بگيرد اما طبيعي است چون من هم در اين دنيا زندگي ميكنم. ولي آنچه براي من اهميت دارد اين است كه يك عنصر طبيعي به موسيقيام اضافه كنم. من نميخواهم درباره چيزي تصميم بگيرم بلكه ترجيح ميدهم تا براساس غرايز كارم را ارتقا دهم. ولي قطعا در اين دنيا زندگي ميكنم و اطلاعات متفاوتي را دريافت ميكنم اما در مجموع تصور نميكنم اين اتفاقات روح موسيقي من را عميقا تحت تاثير قرار دهد.
شما در مسير زندگي هنريتان همواره سراغ سبكهاي تازه و نگرشهاي متنوع در نوازندگي رفتهايد. مدتي گيتار كلاسيك نواختهايد، مدتي بعد پيانو وسپس سازتان را به كنترباس تغيير داديد و امروز به عنوان يكي از مطرحترين نوازندههاي كنترباس در اين فستيوال حضور داريد كه تجربههاي اجرايي زيادي هم دارد. به نظر ميرسد گارسيا فونس هميشه در حال تجربه كردن است. آيا هنوز هم در حال تجربه كردن هستيد؟ مقصد بعدي يا تجربه بعدي شما چيست؟
همانطور كه در پاسخ سوال قبلي گفتم يك عنصر كاملا طبيعي در اين ميان وجود دارد. من تلاش ميكنم كه اين حس طبيعي به حال خودش رها باشد تا موسيقي من را بهبود ببخشد چنان كه زندگي نيز برايم همينطور است. من الان 55 سال دارم و تفاوتهاي زيادي با 45 سالگيام كردهام اين نكته بسيار مهمي است. بطور كل تفكرات من با گذشتهام فرق كرده اما واقعيت اين است همانطور كه گفتم من درباره هيچكدام از اين مراحل تصميمي نگرفته و نميگيرم. از نظر من كار روشنفكري در خدمت الهامها و غرايز من است و نه برخلاف آنها. حركت من از تاملات روشنفكرانه نشات نميگيرد بلكه اين تاملات به من كمك ميكند كه چطور پديدهها را درك كنم وكارم را به بهترين شكل انجام دهم. من فكر ميكنم درون هر انساني منبع الهام، زندگي و زيبايي وجود دارد، من هم تلاش ميكنم تا با اين منبع الهام در ارتباط باشم و ببينم مرا به كجا خواهد برد.
رنو گارسيا فونس در سال 1962 در حومه شهر پاريس در دامان پدر و مادري كه اهل منطقه كاتالونيا (شمالشرقي اسپانيا) بودند،زاده شد. او در پنجسالگي با موسيقي آشنا و به پيانو و گيتار كلاسيك علاقهمند شد. در جواني در كنسرواتوار پاريس به يادگيري كنترباس مشغول شد و در اركسترهاي اين هنرستان نواخت و دانش خود از نظريات و اجراي موسيقي را ارتقا داد. شاگرد خصوصي فرانسوا رباث شد و در كنار مطرحترين درامرهاي جز از جمله كني كلارك و سم ووديارد به نوازندگي پرداخت. در 21سالگي وزارت فرهنگ فرانسه با اعطاي ديپلمي كه در آن گارسيا فونس را پروفسور كنترباس معرفي ميكرد، از او تقدير شد. از اين زمان به بعد او مستقلا راهش را در موسيقي پيش گرفت و دريچهاي براي آزاد كردن روح ماجراجويانهاش از محدوديتهاي تكنيكي سازش گشود تا به بداههنوازي خدمتي كرده باشد؛ همچنين موسيقي را در شاهراه جز، موسيقي سنتي و معاصر كشف كند. گارسيا فونس 10 سال پس از طي اين مسير تصميم گرفت سيم پنجمي را به كنترباس خود بيفزايد؛ چرا كه قصد داشت ظرفيتهايي فراتر از اين ايده كه كنترباس،سازي همراهيكننده است فراهم و آن را گزينهاي براي بداههنوازي آنسامبل معرفي كند. روي صحنه بردن اين ابتكار همراه با تكنيكهاي پيتزيكاتو و آرشهكشي او، اجراهاي بيسابقهاي از او ثبت كرده است. برخي او را «پاگانيني كنترباس» ناميدهاند. دانش گارسيا فونس از موسيقي جز و بداههنوازي او با عضويت در «اركستر كنترباس» و «اركستر ملي جز» به سرپرستي كلود بارتلمي، به اوج خود رسيد. هنر بداههنوازي عنصر مركزي بينش هنري او شد. او تحت تاثير نوازندهها و موزيسينهاي بسياري قرار گرفته است؛ از موسيقي سنتي فلامنكو تا موسيقي مديترانهاي و شرقي.
گارسيا فونس نخستين آلبوم تكنوازياش را دهه 1990 با نام «Legendes» منتشر كرد. سپس آلبوم «Alborea» را روانه بازار موسيقي كرد كه اجرايي چهارنفره بود؛ ژان لويي مارتينيه (آكاردئون)، ژاك ماهيوز (درام) و ايوز تورشينكي (باس) نواختند. سومين آلبوم گارسيا فونس «Oriental Bass»كه آهنگسازي آن بر عهده خودش بود در سال 1998 منتشر شد. پس از آن در آلبوم «Fuera»، استعدادهايش را با مارتينيه، آكاردئوننواز، ادغام كرد. موسيقي گارسيا فونس غني از سبك كوليها است كه عصارهاي از موسيقي هندي، يوناني، آفريقايي، فلامنكو، امريكاي لاتين، تانگو و... در آن به گوش ميرسد.