روزنهاي به جهان يوسا
رسول آباديان
ماريو بارگاس يوسا، نويسنده اهل كشور پرو، يكي از نويسندگان نامآشنا در كشور ماست. نويسنده آثار بزرگي چون «گفتوگو در كاتدرال، زندگي واقعي آلخاندرو مايتا، سوربز، سالهاي سگي و...» را پيش از انتشار كتاب «سردستهها» به عنوان يك رماننويس ميشناختيم كه تمايلي به نوشتن داستان كوتاه ندارد اما علاقهمندان آثار اين نويسنده به همت آرش سركوهي با وجهديگري از جهان نويسندگي او آشنا شدند. نكته جالبتوجه در اين ميان، شجاعت يك مترجم در برگردان اين داستانها، آن هم پس از ترجمه اغلب آثار اين نويسنده توسط چند مترجم زبردست كشوربود. مجموعه داستان سردستهها ظاهرا اولين كتاب يوساست و آنگونه كه از حال و هواي آثار پيداست، او در تكتك كارهاي كوتاهش، سايه نويسندهاي چون«خوان رولفو» به خصوص در داستانهايي چون «كرجي، ملاقاتي و برادركوچك» را بالاي سر خود احساس ميكند.
مجموعه داستان سردستهها را ميتوان به عنوان يك معبر عبور به سوي جهان داستاني يوسا مورد ارزيابي قرار داد و رگههاي موثر از آثاري بزرگ كه بعدها آفريد را لابهلايشان جستوجو كرد؛ موضوعي كه ميتواند دستمايه تحقيقي مفصل پيرامون شناخت هرچه بيشتر نويسنده پرويي قرار گيرد. خوبي مجموعه داستان سردستهها اين است كه ترس مخاطب از آثار قطور و بعضا داراي ريشههاي سياسي نويسنده را از بين ميبرد و حتي خواننده مبتدي داستان را هم راضي نگه ميدارد و از سوي ديگر مويد اين نكته غير قابل انكار هم هست كه حتي نويسندهاي در حد و اندازه يوسا هم به هرحال از جايي شروع كرده و ممكن است مخاطب داستانشناس و سختگير را آنچنان كه بايد و شايد اقناع نكند زيرا اين اثر، اثري برآمده از ذهنيت يك نويسنده بيست و سهسالهاست كه هنوز راه و رسم اصلي خود درعالم نوشتن را آنگونه كه بايد و شايد پيدا نكرده. البته اين را هم بايد گفت كه توجه به ذهنيت نويسندگي يوسا، حتي درهمان دوران جواني هم توجهي ويژه محسوب ميشده زيرا نويسنده به خاطر نوشتن همين اثر موفق ميشود جايزهاي معتبر را در كشور خود دريافت كند.