نقش مرغ، اساطيري در خيال يك نقاش
مهرو پيرحياتي
سيمرغ، مرغ افسانهها دير زماني است سمبلي در اساطير ماست، با ديدن فرمت نقاشي خطهاي محمد پيرحياتي به وضوح اساطيري بودن آن را حس ميكنيم. با اولين نگاه، نماي كلي سيمرغ را ميبينيم. مرغي با چهرهاي اسطورهاي- افسانهاي كه در شاهنامه كنامش در كوه قاف است. نمادي از خرد، خردي رمزآلود، شايد بعد مادي آن باورپذير باشد اما بعد معنوي آن را فقط عده معدودي كه خواهان باورهاي اسطورهاي هستند ميپذيرند، همانطور كه ميدانيم پيشينه اين مرغ افسانهاي به دوران باستان برميگردد، آنچه ما در آثار اوستا و پهلوي ميبينيم، سيمرغ مرغي است فراخ بال كه بر درختي درمانگر به نام (ويسپوبيش) يا (هرويسپ)(1) كه دربردارنده تخمه همه گياهان است آشيان دارد، نقاش اين آشيان را به طور سوررئال در نقاشي نشان داده، گويي سيمرغ نشسته بر آشيان خرد خويش است. لازم به ذكر است سيمرغ تنها در شاهنامه به تصوير كشيده نشده بلكه در كتب منظوم و منثور پارسيگويان ديگر هم آورده شده است، مانند: رسالهالطير ابن سينا، نزهتنامه علايي، بحرالفوايد، منطقالطير، رساله الطير احمد غزالي و هر كس به نوعي او را تشبيه كرده است:
هر كسي از ظن خود شد يار من
از درون من نجست اسرار من
بيشتر مردمان سيمرغ را همان مرغي ميدانند كه در كتاب منطق الطير عطار آمده است اما همانطور كه نقاش نشان داده سيمرغ ميتواند چيزي فراي آن تصوير باشد، كلمه سيمرغ در اوستا به صورت (سين) و در فارسي دري (سي) خوانده شده است و به هيچوجه نماينده عدد 30 نيست بلكه معناي آن همان (شاهين) است البته معناي عددي 30 را نميتوان ناديده گرفت، ميتوانيم رمزگشايي آن را صفت روحانيت در سيمرغ برداشت كنيم. فكر ميكنم نقاش توانسته در هر دو ساحت معنايي و بصري آن را به خوبي ترسيم كند. اين تصوير به كمك ماهيهاي ريز و درشت شكل گرفته، نمادي از جريان زندگي، روندگي و سادگي است. البته براي فهم معناي نمادين ماهي، ابتدا بايد فهم صحيحي از زيستگاه آن يعني آب داشته باشيم، همانطور كه ميدانيم آب در دل خود معناي باستاني پررمز و رازي دارد كه در ارتباط با دو متضاد يعني ناآگاهي و دانش است، آب مانند معناي نهفته در سيمرغ داراي رازهاي نهفته در خودش است. اين سخن در كنكاش آدميان در اعماق دريا خودش را بيشتر نشان ميدهد. ماهيها در تصوير چيزي را به ما القا ميكنند كه قابل ديدن نيستند نقاش در تصوير آنها را با سياهيهاي ريز و درشت نشان ميدهد، دو موجود اسرار آميز در كنار هم كه يكي همچون ماهي نماد زندگي است، ديگري نماد خرد است، هر دو براي انسان لازم و ملزوم است، شايد نقاش خواسته اين هماهنگي را نشانمان بدهد. خواننده فرهيخته ميداند كه چشمه آب حيات، اسطورهاي براي تمام ملل است. خودش داستانهاي بيشماري در مورد خدايگان آب و دريا در خود نهفته دارد، هنوز كه هنوزاست در مورد آن افسانههاي بيشماري نوشته ميشود. مانند سفر خضر و اسكندر كه يكي از اساطير ابتدايي در شاهنامه فردوسي است. البته خوراك ماهي و زيستگاه او، مقوله وسيعي است. ماهي در آب زندگي ميكند، ماواي خالص نشان از پاكي، روشني، شفافيت در اوست. هر كس هر خوراكي به تن و روحش بدهد همان خوراك در ظاهر و باطنش نمود پيدا ميكند. شايد اين، نماد انديشه و تن سيمرغ باشد. كلامي از بودن و هستن، گويا انديشههاي والاي سيمرغ را نشان ميدهد، اين گرهگشايي به وسيله نقطهها كه از سويي به معناي يگانگي مي باشد و از سويي دگر به معناي مقصد مي باشد، به خوبي نشان داده شده است. نقاش به سهولت ميخواهد يكي بودن مقصد آفرينش را نشان دهد، البته ميتواند مفهوم چشم سوم نيز باشد، سيمرغي كه ميتواند ماهي، انسان يا هر موجود ديگري باشد .ظاهر تغيير يافته سيمرغ در تصوير حاصل سير و سلوك او است، رفتن در راه است كه شكل او را تغيير داده. اوج و فرودها، مسير راه و ناهمواريها را نشان ميدهد، به نوعي نحيف شدن تن سيمرغ نشان از بزرگ شدن فكر و قلب اوست، راه باعث اين تغييرات و اتفاقها شده است. نقاش توانسته با تفكري انتزاعي تصويري زيبا براي ما تجسم كند وقتي بالاي سر سيمرغ را انبوه نشان ميدهد، ميخواهد آگاهي را براي مخاطبش به تصوير بكشاند، به همين دليل آگاهي را مهمتر و بزرگتر نشان داده، در انتهاي آگاهي تن و جسم مادي سيمرغ را به تصوير كشانده. دايره بزرگ همان وحدانيت است و دايرههاي ريز نشان از وحدت در كثرت و كثرت در وحدت است. به نوعي ميتواند رحم مادر براي انسان باشد همان آب رمزآلود و تيره رنگ. گلهاي ريز ميتواند نشان خوراك مادي و انديشه سيمرغ باشد، خوراكي معنوي كه باعث شده راه را درست برود، درست ببيند. انديشههاي روحي و فكري ناب .دايره بزرگ ميتواند مصداقي از تيرگي باشد، يعني هر خوراكي كه به تن و ذهنت بدهي، در بيرون تو و در آگاهي هايت نمود پيدا ميكند. اكثر محققان ادبيات مانند: شفيعي كدكني بر اين باورند كه در داستان سيمرغ، سيمرغ رمزي از وجود حق تعالي است، سيمرغ رمز آن مفهومي است كه نام دارد ونشان ندارد ادراك انسان نسبت به او ادراكي است (بيچگونه) سيمرغ در ادبيات ما گاهي رمزي از وجود آفتاب است كه همان ذات حق تعالي است و باز مولوي چه زيبا سروده است كه:
زهي خورشيد بيپايان كه ذراتت سخنگويان
تو نور ذات الهي، تو الهي، نميدانم
سه ماهي در حال رفت و برگشت نشان داده شده فكر ميكنم نقاش ميخواهد بيرون و درون در هم آميخته را القا نمايد، ميخواهد بگويد: نميتواني نور به درونت بدهي اما سياهي بيرون بزند، اين مفهوم زماني جلوهگر ميشود كه با قرمزي بستر كار رو به رو ميشويم، اينجاست كه نشاط راه را دريافت ميكنيم همان بسط مومن، يا آرامش سالك بعد از پيمودن راه، همزمان رنگهاي تيره سختي اين راه يعني قبضها را يادآور ميشود. مخاطب محترم خوب ميداند، ماهي هم مانند سيمرغ در تمام ملل سمبلي خاص است، چون او مانند مادرش دريا، معاني نمادين را در خود حمل ميكند اصليترين نمادها، باروري، ابديت، خلاقيت، زنانگي، اقبال خوش، دانش و دگر ديسي است كه تمامي در اسطورههاي ديگر ملل به نوعي ذكر شده است. ماهي در اساطير يوناني- رومي موجود مقدسي تلقي ميشود كه واسطه تبديل و رهايي است، اين اسطوره در داستان (افروديت و پهلوانان) به خوبي قابل مشاهده است، در قسمتي از اين داستان آنها براي فرار از ديوي وحشي به نام (تايفون) خود را تبديل به ماهي ميكنندو نقاش توانسته تبديل اين ماهي را در سه ماهي در حال رفت و برگشت نشان بدهد .تغيير مداوم از ماهي به سيمرغ و بالعكس، رفت و برگشتي كه موجب تغيير باطني ميشود كه همان راه نام دارد.خود راه بگويدت كه چون بايد كرد.ماهي در اساطير مسيحيت نمادي از وفور و فراواني است و همچنين وفاي به عهد، معناي اول در 5 قرص نان و 2 ماهي كه در انجيل آمده ديده ميشود، در جايي كه مسيح براي اطعام 5000 زن و كودك و مرد از 5 قرص نان استفاده ميكند. و همه سير ميشوند. همچنين در انجيل ماخذهاي زيادي وجود دارد كه مسيح و حواريونش را ماهيگيران آدمي معرفي ميكند. در تركيب ماهيگيران آدمي- آدمي مترادف ماهيهايي كه تبديل به انسان شدهاند و اقيانوس به معناي درياي بيكران گنهكاري است كه هر كسي خودش را در آن پيدا ميكند ماهي در اساطير شرق هند: نماد تغيير شكل و خلاقيت است، در داستان سيل بزرگ و ويشنو، ويشنو براي نجات جهان از سيلي خانمانسوز خود را تبديل به ماهي ميكند، ماهي به نام ماتيسا كشتي شاه مانو كه حاوي همه موجودات زنده و باقي مانده جهان بوده است را از خطر غرق شدن نجات ميدهد. نقاش در اين تصوير اينطور نشان داده كه سيمرغ براي رسيدن به رهايي و آزادگي به ماهي تبديل شده و شايد هم از ماهي كمك گرفته است .ماهي در اساطير چيني: نماد اتحاد و يكدلي است احتمالا اين تمثيل برگرفته از ماهيهايي است كه دستهجمعي در رودخانهها حركت ميكنند، جالب است بدانيد از ماهي براي هديه ازدواج استفاده ميشود تا زوج هميشه همدل و متحد باشند. ماهي نماد پشتكار و كوشش است در آيين بودا ماهي نماد خوشحالي و آزادگي است، ماهي يكي از 8 صورت مقدس و روحاني آيين بوداست .بعد از اسلام ما متن اساطيري به معناي حقيقي كلمه نداريم به همين سبب است كه سيمرغ تنها با شخصيت و ظرفيت بالقوه تاويلپذيري اسطورههايش كه در شاهنامه ظاهر ميشود، به آثار منظوم و منثور عرفاني فارسي راه يافته است و از طريق شخصيت رمزي خود در عنصرهاي فرهنگ اسلامي جذب ميشود. اما روشن نيست كه دقيقا از چه زماني و به دست چه كساني سيمرغ صبغه عرفاني گرفته است. البته برخي از مفسران در تفسيرآيه (ق و القرآن المجيد) منظور از (ق) را كوه قاف نيز شمردهاند و در وصف آن نوشتهاند كه اين كوه گرداگرد عالم را فراگرفته است، عالم را در ميان گرفتن صفت كوه (هرهيزريني) اوستايي، (هربرز) پهلوي، و (البرز) دري است.(2) البته تشبيه سيمرغ با جبرئيل در (آيه يك در سوره فاطر)، فرشتهها بال دارند، تمام صفات سيمرغ در جبرئيل جمع است. زال سيماي پيامبرگونه دارد كه بيارتباط به جبرئيل و پيامبر نيست، جبرئيل نگه دارنده كودكان بني اسراييل است كه از دست فرعون مادرانشان آنها را در غارها رها ميكردند. التيام زخمهاي زال توسط سيمرغ و در مقابل شفاي سينه پيامبر در معراج توسط جبرئيل است. سيمرغ بر درخت هوسيپ آشيان دارد و جبرئيل ساكن درخت سدره التهي است.
همانطور كه ميدانيد بسياري از اسطورهها و باورها و داستانهاي مردمان باستان از پديدهاي راستين در طبيعت الهام گرفته است، پديدهاي كيهاني و زيستي بيگمان باور به پرندهاي به نام سيمرغ و كاركردهاي شگفت و گسترده آن داراي خاستگاهي در طبيعت و محيط پيراموني مراجع پيشين بوده است. مانند سيستان، يا زابلستان. كه سيمرغ شاهنامه را در خود آفريده است دايره درشت در تصوير كه در نوك سيمرغ قرار گرفته، نشان از مبدا و مقصد يكسان ميدهد. دايره خطي است كه از نقطهاي شروع ميشود و در همان نقطه به پايان ميرسد. يعني شروع راه سالك از درون و پيوستن به درون است، سير از درون (خود) شروع ميشود و به خود (درون) تمام ميشود، تصوير سيمرغ آن را براي ما عيني كرده است چون تصاوير يك خيالند (ذهني) براي اينكه من و تو ببينيم و سفرمان را آغاز كنيم. سيمرغ مصداقي است براي من انسان براي كشف درون كه اين سير براي هر كس متفاوت است، و متفاوت شروع ميشود، نقاش با تصوير سيمرغ، كه در اينجا نماد حركت، و سير سالك است، توانسته مقصودش را برساند، سير انفس كه فقط براي انسان اتفاق ميافتد، اما نقاش آن را به طور سوررئال بر دوش مرغ افسانهها افكنده است.
پينوشت:
1- سيمرغ در افسانهها، دکتر افروجیان ص 25
2- ارض ملکوت، هانری کربن، ص 55، 54