نسبت ما و عاشورا
سيدعلي ميرفتاح
ما مديون عزاداريهاي محرم هستيم. مراسم عزاداري خدمتهاي بزرگي به فرهنگ و هنر اين سرزمين كرده است. حتي آنها كه مسلمان و شيعه نيستند و به هر دليلي دل در گرو خاندان پيامبر ندارند، از محرم و صفر بهرههاي فراوان بردهاند و ميبرند. به اختصار تعدادي از اين بهرهها را برميشمرم. مراسم سوگواري سيدالشهدا بستر مناسبي بوده است تا موسيقي دستگاهي و مقامي ايران حفظ و حراست شود و به نسلهاي بعدي انتقال يابد. در زمان قديم موسيقي منحصر به دربارها و محافل اعيان و اشراف بوده اما مراسم محرم اين موقعيت حيرتانگيز را ايجاد كرد تا موسيقي به ميان مردم بيايد و با وجود تاكيدي كه متشرعين بر حرمتش داشتند، حفظ و حراست شود. بلكه رونق بگيرد و بارورتر شود. همين الان هم اگر اسم گوشهها و پردهها را نگاه كنيد، ميبينيد كه اسمهاي مرتبط با واقعه عاشورا در آن زياد است. دراينباره بسياري از اهل فن مقالات پژوهشي نوشتهاند و اهميت عزاداري را در حفظ و حراست و غناي موسيقي يادآور شدهاند. صرفا اشارهوار ميگويم و رد ميشوم تا به حرف اصليام برسم. در هنر نمايش هم تعزيه نقش پررنگي داشته است. در واقع اگر محرم و صفر نبود ما نميتوانستيم سنت نمايشي ايراني را براي قرنها تداوم بخشيم و آن را به روزگار معاصر برسانيم. به عبارتي، عزاداريها كالبد مناسبي بودند تا روح و فرهنگ ملي/بومي را به نسلهاي بعد منتقل كنند. حتي در نگهداري از فرم نمايش هم ما ممنون و مديون تعزيهايم. همچنين عزاداريها به ادبيات هم خدمت بزرگي كردند. بهجهت همين بياضهاي كهنهاي كه عزاداران در دست گرفتند هم سواد خود را بالا بردند، هم ظرفيتهاي زبان را گسترش دادند. بعيد است فرهنگ و زباني پيدا كنيد كه به اندازه فرهنگ و زبان فارسي در برانگيختن يا حتي ساكن كردن احساسات و عواطف و هيجانات توانايي داشته باشد. به انتقادهاي سطحي گروهي تازه بهدورانرسيده اعتنا نكنيد كه ميگويند ما ملت عزاييم و نافمان را با سوگ بريدهاند. آنها نميدانند كه ظرفيتهاي زباني درخصوص پديده مرگ چه غنايي به كليت زبان بلكه فرهنگ ميبخشد. هيچ شاعري به اندازه سعدي از مرگ نميگويد. او حتي ريزههاي عظامش را پس از مرگ به ميان ميآورد تا بر عاشقياش گواهي دهند. معذلك هيچ شاعري هم به اندازه سعدي شاد و سرخوش و شنگول نيست و قدر زندگي را نميداند. اتفاقا سوگ و سوگواري در فرهنگ ايران متفاوت است با سوگواري در مثلا يونان و روم. ما به جهت باورهاي عميقي كه به عالم غيب و حيات پس از مرگ داريم، مواجههمان با اين مقوله و توابعش مواجهه متفاوتي است. اين مواجهه متفاوت به جهت نگاه توحيدي و عقيده به غيب است. پيش از اسلام هم ايرانيها به آخرت باور داشتند و مرگ را مرحلهاي در حد عوض كردن مركب ميدانستند. نشنيدهايد كه ميگويند «سوار اسب چوبي شدن حق»؟ چون از بحثم بازميمانم خيلي در اين باب متوقف نميشوم. همينقدر بگويم كه ما به بركت همين تاسوعا و عاشورا و اربعين توانستيم ادبيات سوگواري را با شور زندگي درهم آميزيم و حيات را تداوم بخشيم. گريه ميكنيم، سينه ميزنيم، دريغ ميخوريم معذلك شور زندگي را نيز در خود تقويت ميكنيم. خوب است به تقليد از استاد مطهري كه خدمات متقابل اسلام و ايران را نوشت ما هم كار پژوهشي كنيم و كتابي بنويسيم تحت عنوان خدمات متقابل ايران و عاشورا.
اما بايد اعتراف كنيم كه ما يك از هزار هم نتوانستهايم و نميتوانيم حق عاشورا را بپردازيم. عاشورا خدمتها و لطفهاي بيشماري به ما كرده است كه ما حتي از عهده فهرستش برنميآييم. از جمله اينكه ما بسياري از آموزههاي عقيدتي و اخلاقي را از طريق مراسم نوحه و تعزيه منتشر كرديم و بر آنها صحه گذاشتيم. مفاهيمي چون عزت، مبارزه با ظلم، وفاداري، پافشاري بر حق، تلاش براي احقاق حق، اصلاح دين، گريز از ظاهرگرايي و از اين قبيل معاني، چيزهايي بودند كه عموم ايرانيها از مراسم عزاداري آموختند. نميگويم در كتابها و فرهنگهاي ديگر اين معاني را كسي نپرورانده و بر رويش تاكيد نكرده. حتما همه آزادگان جهان فارغ از دين و جغرافيايي كه در آن پرورش يافتهاند آزادگي و وفاي به عهد و برادري و راستي و ايثار را به عنوان اصول انساني تبليغ و ترويج كردهاند. به يك اعتبار تداوم حيات بسته به تداوم همين معاني است. اما در فرهنگ شيعه، از طريق بازخواني كربلا، اين معاني تكرار شدهاند و به همراه شير مادر وارد ذهن و ضمير ما شدهاند. از زمان آلبويه، حتي قبلش، هر حركت ضدظلمي كه در اين جغرافيا پا گرفته متصل به منبع لايزال كربلا بوده. پدران ما از سر هوشياري يك واقعه تاريخي را به تمام تاريخ و جغرافيا تعميم دادند و از آن يك مفهوم كلي يا صورت نوعي ساختند. هركجا ظالمي خودراي و بيرحم و گستاخ قدعلم كند، بهرهاي از يزيد دارد و هركجا مظلومي دست به قيام بزند زير چتر امامحسين است. اينكه در معارف ما آمده «ما اعظم مصيبتها» به اين معناست كه آن حادثه سال شصت هجري تبديل به صورت نوعي مصيبت و مبارزه شده است.حتي ما مرگهاي ساده عزيزانمان را به آن كانتكس فراتاريخي ميبريم تا قدري از صعوبت و جانكاهياش كم كنيم. هركس پسرش بميرد دلش را با ذكر مصيبت علياكبر آرام ميكند. هركس برادرش را از دست بدهد با يادآوري شهادت عباسبن علي به خودش تسليت ميگويد. هركس شيرخوارهاش را نتواند حفظ كند ياد آن ظهر عاشورا ميافتد كه علياصغر تشنه بود و امام او را سردست گرفت بلكه اشقيا او را آبي دهند. البته كه اشقيا شقيتر از آن بودند كه دلشان به رحم آيد اما امام در قامت پدري كه بايد فرزندش را نگه دارد رودرروي دشمن ايستاد و با ايشان اتمام حجت كرد كه اين بچه تشنه است... او آب خواست اما آنها نيزه زدند و... بيجهت كه آن روز را اعظم مصيبتها نام ننهادهاند. گفت چونكه صد آمد نود هم پيش ماست. كربلا از حيث مظلوميت و مصيبت و رشادت و شهادت و جوانمردي صد است و همه آنها كه مظلوم واقع ميشوند و مصيبت ميبينند و ميخواهند كه از خود رشادت نشان دهند و جوانمردي كنند و شهيد شوند در ذيل اين صد آسماني قرار ميگيرند. جالب اينكه جنس كربلا جور است و نمونه از هر طيفي دارد. پيرمرد دارد چون حبيب، تواب دارد چون حر، جوان رشيد دارد چون علياكبر، خواهر ستمديده شجاع دارد چون زينب، بيمار دارد چون زينالعابدين، غلام آزاده دارد چون جون، خواجه بلندمرتبه دارد چون زهير، تازهداماد دارد چون قاسم... وفادار باعاطفه و دريادل دارد چون عباس.. بيجهت نبوده كه ما هر بار كه خواستهايم با ظلم دربيفتيم به حسين تاسي كردهايم. ولكم في رسول الله اسوه حسنه. اين اسوه تداوم يافته و ائمه هدي را نيز شامل ميشود. همين تاسي به حسين مانند نيروي محركهاي است كه امت محمد را و شيعيان علي را جلو ميبرد.آيا فكر ميكنيد اگر ما حسين نداشتيم ميتوانستيم جنگ هشت ساله را تاب بياوريم؟ كدام تشييع شهيدي بود كه در آن داستان حسين و يارانش بازخواني نشود؟ انقلاب هم همينطور. ما انقلاب را در سايه كربلا به پيروزي رسانديم. يكباره مفاهيم چهارده قرن پيش بازتوليد شد و شاه كه دستش به خون بيگناهان آلوده بود برجاي يزيد نشست و شهداي انقلاب ملحق شدند به شهداي كربلا. قبلتر هم در مشروطه باز همين اتفاق افتاد. همين عبدالمجيد كه شهيد شد، انگيزهاي شد كه مردم از هر قشر به خيابان بيايند و عليه استبداد سينه سپر كنند. آيا اگر در كوي و برزن ذكر محرم و صفر نرفته بود، ميشد چنين سريع مردم را بسيج كرد و به مبارزه عليه استبداد فراخواندشان؟
محرم و صفر اما سنت بهمعناي متعارف نيستند. مراسم نيستند كه بشود در عداد ديگر مراسم قرارشان داد و فرماليته با آنها برخورد كرد. از من بشنويد ميگويم در اينجا ما نه با سنت كه با موجود زنده و پربركتي روبهروييم كه متناسب با حال و روز ما وضع ميگيرد. ما اگر خرافي و بدبخت و توسريخور باشيم اين مراسم هم تبديل ميشود به بازسازي خرافه. مصلحان ديني از قبيل مرحوم مطهري و شريعتي وقتي دادشان درميآمد كه چرا اين همه عاشورا را تحريف ميكنيد در اصل بر سر مردم خرافهپرستي داد ميزدند كه بدترين نسبت را با بهترين موجود زنده برقرار كرده بودند. امام علي ميگفت سلوني قبل عن تفقدوني. بعد آن اعرابي بيفرهنگ ميگفت تعداد ريشهاي من چندتاست؟ در خطبه شقشقيه كه امام نزديك بود اسرار را برملا كند يكباره مردي بيفرهنگ سوالي كرد و رشته كلام را بريد. ابنعباس ميگويد در تمام عمرم بر چيزي چون اين سخن نيمهتمام دريغ نخوردم.
اعتراف ميكنم من هم وقتي ميبينم كه گاهي نسبت ما با عاشورا به اندازه همان بيفرهنگان اعرابي تقليل پيدا ميكند، دريغ ميخورم. بيمبالغه ميگويم كه محرم ميتواند تمام مشكلات سياسي و اقتصادي ما را حل و فصل كند. ظرفيتهاي اين مراسم آنقدر بالاست كه ميتواند همه ما را با هر گرايشي، در برابر ترامپ و دمودستگاه ظلم و جورش متحد كند. ما در سايه تفضل سيدالشهدا ميتوانيم هر تحريمي را تاب بياوريم. ميتوانيم خودمان را بسازيم و عقبماندگيهايمان را جبران كنيم. ميتوانيم نسبتمان را با عالم عوض كنيم و اين تكه از دنيا را به بهشت روي زمين تبديل كنيم. شعار نميدهم بلكه قسم ميخورم در عاشورا ظرفيتهاي كشفنشده بسيار هست. هنوز هزاران ظرفيت عاشورا بر ما پوشيده است و كافي است متواضعانه وضع درست بگيريم تا درهاي رحمت كربلا به رويمان باز شود. اما متاسفانه گاهي از در خرافه و بيفرهنگي وارد ميشويم و سوالاتي سطحي و سخيف ميپرسيم. شما كدام فرهنگ و دين و آيين و عقيدهاي را ميشناسيد كه در قرن بيستويكم بتواند اين همه پير و جوان را از خانه بيرون بياورد و آنها را وادار به كار خير و ثواب كند؟ در اربعين ميگويند نزديك بيست ميليون زائر به پابوس امام حسين ميروند. بيست ميليون؟ ميدانيد معني اين حرف يعني چي؟ يعني اينكه وجود بابركت امام حسين ميتواند امنيت سياسي و اجتماعي اين منطقه ملتهب را تضمين كند. يعني كه ميتواند همه گروههاي تروريستي و تكفيري را فراري دهد. يعني كه ميتواند موقعيت شيعيان را در جهان بالا ببرد. در همين عاشورا هم ميتوان از بركت اين وجود شريف بسياري از مشكلات و معضلات را حل و فصل كرد. مهم اين است كه من و شما بتوانيم نسبت درست و معقول و مومنانه و متدينانه با آن واقعه برقرار كنيم و مثل پدرانمان در ذيل نام حسين در اصلاح فرهنگ و هنر و عقيده خود بكوشيم. انشاءالله.