در كنار تمام مشكلات كوچك و بزرگي كه سينماي ايران از آن رنج ميبرد (كمبود تماشاگر، عدم امنيت مالي و شغلي، معضل قاچاق فيلمها، نداشتن بازار بينالمللي مطلوب و...) آنچه اين روزها بيش از هرچيز ديگر مشهودتر است و فقدان آن خصوصا در ميان فيلمهاي كمدي روي پرده بيشتر به چشم ميآيد، بحث سناريو و كيفيت فيلمنامههاست. فيلمها اغلب با موضوعات تكراري كه نه تنها بار محتوايي لازم را ندارند و هدفي را دنبال نميكنند بعضا از شكل و شمايل درستي هم به لحاظ چارچوب داستاني برخوردار نيستند و به جاي استقبال از جانب مخاطبان (به غير از هزارپا) از جانب آنها پس زده ميشود، فيلمهاي كمدي كه حتي با نگاه به خلاصه داستان آن ميتوان دريافت كه صرفا براي كسب گيشه ساخته شدهاند. با نگاه به قصه اين فيلمها اين نكته به ذهن ميرسد كه چرا شوراي پروانه ساخت با چنين فيلمنامههايي برخورد نميكند؟ و از اصل چگونه براي فيلمنامه اين فيلمها مجوز صادر ميكند؟
با محمود اربابي معاون سازمان سينمايي و يكي از اعضاي شواري پروانه ساخت به گفتوگو نشستيم و درباره اين معضل سينماي ايران نظر او را جويا شديم كه از نظر ميگذرانيد:
آقاي اربابي اگر موافق باشيد باب گفتوگويمان مربوط به شخصيت حقيقي شما باشد.
اتفاقا خودم هم علاقهمندم با شخصيت حقيقي به صحبتهاي شما پاسخ دهم. با وجود اينكه عضو شوراي پروانه نمايش و معاون سازمان سينمايي هستم تمايل دارم نظراتم، نظر شخصي باشد.
با توجه به اينكه عمده فعاليت شما در حيطه مطالعه، پژوهش يا نگارش است، دوست داشتم اين سوال را مطرح كنم آخرين كتابي كه مطالعه كرديد يا كتابي كه در حال حاضر ميخوانيد نامش چيست؟
در حال حاضر مشغول نگارش كتابي هستم با نام «روش نگارش پاياننامه در دانشگاه» و موضوعي كه با آن سروكار دارم طبيعتا اين كتاب و مسائل مربوط به آن است. كتاب ديگري كه بايد آماده كنم پاياننامهاي در مورد سينماي شاعرانه است كه همراه با يكي از دانشجوهايم تلاش داريم آن را به كتاب تبديل كنيم. اما كتابي كه در حال حاضر ميخوانم «شيوههاي روش تحقيق در علوم انساني» نورمن بليكي است كه آنهم به كارم مربوط ميشود.
بيشتر حيطه مطالعه شما به كار مربوط ميشود؟
بايد اذعان كنم بحث مطالعه بحث پنهاني نيست. براي آدمي مثل من كه دانشگاه تدريس ميكنم و مسووليت توسعه فناوري و مطالعات سينمايي را بر عهدهدارم هم، چنين كارهاي پژوهشي و نگارشي انجام ميدهم و خواهناخواه در معرض خواندن و مطالعه قرار ميگيرم اما اين در معرض بودن به شيوه مرسوم كتاب خواندن (رمان) نزديك نيست. اما ازآنجاييكه بالقوه كارهاي پژوهشي انجام ميدهيم به عنوانمثال در خصوص بحث «الحاق به سازمان تجارت جهاني و عوارضش از منظر مالكيت معنوي آثار هنري»كار دكتر فتحيزاده پژوهشي است كه خواندم و خودش يك كتاب است. شيوه مواجهه و مطالعه ما شيوه كاربردي و استفاده براي مسائلي است كه با آن مواجه هستيم.
مطالعه آزاد و براي علاقه خودتان چه ميخوانيد؟
براي اينكه بتوانم در معرض انتشار و نشر قرار بگيرم شيوه طراحي كردم. چون زمان اجازه مطالعه زياد را به من نميدهد به همين جهت من شيوه مطالعه را تبديل به كارآموزشي كردهام. همه دانشجويانم بايد در هفته يك كتاب مطالعه كنند و به عنوان يك نوع تكليف (صحتوسقم را هم پيگيري ميكنم) هر دانشجو موظف است كتابي را مطالعه كند و نظرش را براي من بنويسيد همچنين كتاب را توضيح دهد.
بهاينترتيب شما به شكل طبيعي در معرض كتابها و موضوع آنها قرار ميگيريد.
دقيقا؛ موضوع و محور كتابها و اينكه بعدها در چه زمينهاي به من كمك كند. همچنين هفتهاي چهار فيلمنامه ميخوانم همه اينها براي من مطالعه ميشود. به اين صورت حجم مطالعه من زياد است اما بهصورت شخصي كه به كتابفروشي بروم.
مثلا از كتابفروشي تقاضاي كتاب «گابريل گارسيا ماركز» كنيد، نيست.
از اين منظر بايد بگويم هم مطالعه ميكنم و هم مطالعه نميكنم اما جنس مطالعه من قطعا متفاوت است. در حيطه كار خودم كه فيلمنامهنويسي است يا در زمينه، سينما، تلويزيون و فرهنگ مدام در معرض مطالعه قرار دارم. روي ميزم كتابها رامي توانيد ببينيد. سه كتاب روي ميزم است تا به مجردي كه فرصتي براي من حاصل شود آن را بخوانم. «آب دريا را اگر نتوان كشيد، هم بهقدر تشنگي بايد چشيد» سعي ميكنم با كتاب رابطه دوستانه داشته باشم.
جناب اربابي با اين صحبت ميخواستم به اينجا برسم كه بحث كمبود سرانه مطالعه ميان اهالي سينما در چند وقت اخير زياد مطرح ميشود. ميخواهم بدانم شما چه نظري در اين رابطه داريد؟
البته سرانه مطالعه در كشورمان پايين است. وقتي آمار نشر در كشورمان اين وضعيت اسفناك را دارد نميتوانم با صحبت شما مخالف باشم. چون آنقدر اظهرمنالشمس است، انگار در روز روشن با وجود آفتاب بخواهم مخالفت كنم. متاسفانه پايين بودن سرانه مطالعه در كشورمان آفت فرهنگي است. اما نكته مهم اينجاست در شرايط امروز جامعه آنهايي موفقتر هستند كه مطالعه بيشتري ميكنند.
به نكته درستي اشاره كرديد.
ببينيد! فيلمنامهنويسي كه رمان نخواند، توانايي خلق داستان در او كاهش پيدا ميكند و نميتواند فيلمنامهنويس موفقي باشد. فيلمنامهنويسها اگر كار نگارش بر عهده نداشته باشند بايد مطالعه كنند يا سفر بروند. در مورد مديران بايد مكانيزمي وجود داشته باشد تا آنها بتوانند مطالعه كنند. ولي برخي بايد و حتما مطالعه كنند. اما ذكر چند نكته لازم است اول اينكه اكثر كتابها (فارغ از رمان و غيره) 10 درصد آن مطالب تازهاي است. اين يعني چه؟ يعني 90 درصد مطالب تكراري و از قبل است. درنتيجه امروز وقتي كتاب جديد مطالعه ميكني همه مطالب كتاب اطلاعات تازه نيست. امروزه كساني كه درگير فعاليت اجرايي هستند اگر بتوانند آن ده درصد را به دست بياورند برنده هستند. نشستها، نقدها، يا بحثهاي كافهاي در مورد كتابها هم مفيد است اما مطالعه كتاب چيزي ديگري است. تكنيك مطالعه كردن را هر كس به فراخور خود بايد به دست بياورد. من اگر شرايط مطلوب پيدا كنم قطعا شبانهروز ساعتي را به مطالعه كتاب اختصاص ميدهم. اما براي پژوهشگر مطالعه آزاد خيلي سخت است چون پژوهش ميكند. نكته ديگر و مهمتر اينكه شيوه كلاسيك مطالعه امروزه با شيوه مطالعه گذشته تفاوت پيداكرده. امروزه برخي افراد بهواسطه معلومات عمومي بالايي كه دارند آنهم از طريق فيلم ديدن زياد يا فعاليتهاي اجرايي و تخصصي كه دارند بهراحتي آمار و ارقام ارايه ميدهند، در صحبتهايشان ارجاعات تاريخي دارند و... جداي از يكسري آسيبها مثل تفاخر، اما يك عده بهواقع اهل مطالعه هستند. اين ديگر از شيوه مرسوم مطالعه تبعيت نميكند. اما من شانس داشتم از دهسالگي كتاب خواندن را شروع كردم. در دانشگاه كه بودم به خاطر حجم مراجعه به كتابخانه و كتاب با امتيازاتي مواجه ميشدم.
حتما كتابخانه غني هم داريد؟
در حال حاضر هر كس بگويد من كتابخانه خوبي دارم حتما شرايط ويژهاي دارد. چون در تهران همه كتاب دارند اما در كارتنها و در انبارها است. من شرايط ويژهاي براي كتابخانه داشتم ضمن اينكه خانم كتابخواني هم دارم و كتاب زياد ميخواند. درنتيجه كتابخانه خوبي داريم.
ازآنجاييكه عضو شوراي پروانه ساخت هستيد فيلمنامههايي كه ميخوانيد چقدر ضعف مطالعه در آن مشهود است.
البته معتقدم با خواندن فيلمنامهها به كمبود و ضعف مطالعه نويسندهها نميتوانيم پي ببريم. هرچند اين گونه به نظر ميرسد. در مواجهه با فيلمنامه ما تنها با درخواست مواجه هستيم و همه نويسندهها را هم نميشناسيم. طبيعتا از يكسري نويسندگان توقع بالايي داريم و از كساني هم توقع نداريم.
مصداق ميآوريد؟
به عنوان نمونه آقاي توحيدي را ميدانيم اهل مطالعه است و فيلمنامههاي ويژه يا بعضي وقتها با سفارش تهيهكننده فيلمنامههايي مينويسد كه با دغدغههاي ذهني كه دارد نزديك است. به همين جهت از ايشان ميتوانيم توقع زيادي داشته باشيم. اما وقتي فيلمنامه شخص جديدي به دستم ميرسد در وهله اول به سليقهاش، علاقهاش و ميزان توانايي نگارش او ميتوانم برسم اما ميزان مطالعه وي مشخص نميشود. ولي دلايل نگارش فيلمنامه براي ما مشخص ميشود. چون برخي صرف كاركردن مينويسند. اگر دغدغه صرفا كار كردن باشد هر چند اين كار فينفسه اشكالي ندارد اما براي من اين نگارش ضعيف خيلي اعتبار ندارد و بعد ميتوانم نتيجه بگيرم كه شايد اهل مطالعه نباشد. اما بعضي فيلمنامهها ويژه هستند. اينجا مشخص است كه عقبه مطالعاتي دارد. فيلمنامههاي فلسفي حتما شخص از مطالعه بالايي برخوردار است. فيلمنامههاي اجتماعي مشخص ميكند كه نويسنده نسبت به موضوعات اجتماعي حساس است.
اما ميزان كيفيتي كه فيلمنامهها دارند در همان مطالعه اوليه براي شما حاصل ميشود.
بله. واقعا مجبورم بگويم تعداد فيلمنامههايي كه از آن لذت ميبرم كم است. حدودا پنجاهدرصد فيلمنامههايي كه در شورا يا بيرون از شورا ميخوانيم كمدي است و متاسفانه ما دليلش را هم ميدانيم اما نميتوانيم به نويسندههاي آن بگوييم چرا اين فيلمنامه را نوشتي. چون او بهسادگي ميگويد كه براي بازار و كسب درآمد نوشتم. ميخواهم مردم فيلمم را ببينند تا زندگيام بگذرد. من در پاسخ به او چه بگويم؟ ميتوانم به او راهنمايي كنم كه فيلمنامه تو نادرست است، تفكر خاصي به مخاطب منتقل نميكند. اما نميتوانم بگويم چرا اين فيلمنامه را نوشتي.
پرسش اين نبود، آيا اذعان داريد كه قصهها بار محتوايي براي ارايه به مخاطب ندارند؟
عرض كردم كه از خواندن فيلمنامهها لذت نميبرم. معتقدم با هر فيلمنامهاي بايد تجربهاي نو و دريچهاي جديد به دنيايي جديد براي ما باز شود اما بهشخصه اين حس را ندارم. اينجا بايد عرض كنم عميقا به سينمايي اعتقاد دارم كه با مخاطب ارتباط داشته باشد. بهترين فيلمي كه ميبينم اما اگر مردم نديده باشند من اين نقص را به تيم فيلمسازي وارد ميدانم. چون در آن پديده گرانبهايي داشتند ولي نتوانستند الزاماتي را در آن رعايت كنند تا مردم ترغيب به تماشاي آن شوند. مردم كه با فيلمسازان دشمن نيستند اصلا هيچ سينماگر و تهيهكنندهاي مخاطبان را بهصورت شخصي و تكبهتك نميشناسد كه بگويد اين مخاطب فيلم را دوست ندارد و مخاطب ديگر فيلم را دوست دارد. مخاطب بهصورت طبيعي در معرض اثر قرار ميگيرد. خود اثر است كه بايد ملاحظاتي در آن رعايت شود تا مخاطب را به تماشا ترغيب كند.
اما اينجا تفاوت هم وجود دارد، چون فيلم خوب لزوما با تماشاگر بالا همراه نيست.
بله. مثلا مرحوم كيارستمي هيچوقت قائل نبود كه فيلمي ميسازد كه جمعيت زيادي بروند و آن را ببينند و از همان ميزان استقبال از فيلمش خشنود بود. هيچوقت نخواندم كه آقاي كيارستمي به مخاطبان خود طعنه بزند كه چرا فيلم مرا نديدند. او هميشه معتقد بود اين مدل فيلم ميسازم و ميدانم مخاطب خاص دارد و به اين رضايت دارم و فيلمهايش هم در داخل و خارج با مخاطبان خوبي مواجه بود. اما ما فيلمسازاني داريم كه وقتي فيلمشان ساخته ميشود و از جانب مخاطب استقبال نميشود به مردم حمله ميكند كه چرا فيلمم را نديدند. او به مشكلات فيلم و ساختار فيلمش توجه نميكند و فقط مردم را هدف قرار ميدهد. ايكاش بدانيم سينما هنر مردمي است و مخاطب گستردهاي دارد كه ما آنها را نميشناسيم. باورم اين است اگر فيلمي براي توده مردم ميسازيم و مردم به آن اقبال نشان نميدهند مقصر خود عوامل فيلم هستند. به تعبير معروف «چون سروكار تو با كودك فتاد پس زبان كودكي بايد گشاد» بايد از زبان قدرتمند سينما استفاده كرد.
آقاي اربابي از سالهاي دور بحث مميزي همواره در شوراي پروانه ساخت مطرح است اما در سالهاي اخير كمديهاي رايجي را بر پرده سينماي ايران ميبينيم كه از الفاظي استفاده ميشود كه علامت سوال در ذهن به وجود ميآورد كه آيا اين ديالوگها را شوراي پروانه ساخت خواندهاند؟ جداي از اين برخي فيلمنامهها اصلا قصه ندارد ابتدا و انتهاي داستان مشخص نيست. فيلم كارگرداني و ساختار ندارد. معيار و ملاك شوراي پروانه ساخت در مواجهه با نام كارگردان و اين فيلمنامهها براي صدور مجوز ساخت چيست؟
ببينيد اگر شوراي پروانه به هر فيلمي پروانه ساخت ندهد در جلسه ديگري بايد پاسخگو باشيم كه سليقه شخصي خود را اعمال كردهايم. اما به اين نكته بايد توجه كرد كه فيلمنامههايي كه ما ميخوانيم محصول كامل نيست.ما فقط فيلمنامه را خوانديم. الفاظ ركيك در فيلمنامهها لحاظ نميشود. حتي براي عدم استفاده از كلمات نامناسب اداره كل تعهد ميگيرد. ديالوگها را اغلب سر صحنه اضافه ميكنند. كيفيت هنري داستان بارها به نويسنده و تهيهكننده گفته ميشود اما گوش شنوا نيست و تعبير به مميزي ميشود. كيفيت ساخت اغلب در مرحله فيلمنامه مشخص نميشود و بعد در مراحل توليد و ساختهشدن مطرح ميشود.
البته كه اجازه ساخت به كارگردان را شما صادر ميكنيد.
البته ما سعي ميكنيم پيش از بقيه چنين مشكلاتي را ببينيم و به گروه سازنده گوشزد كنيم. اين را بگويم به عنوانمثال اگر ما سال گذشته دو فيلمنامه صادر كرديم اين فيلمنامهها از شش فيلمنامه بررسيشده بوده و چهار فيلمنامه رد شده. ايكاش بشود نام فيلمنامههايي كه مجوز نميگيرد، منتشر شود تا ببينيد اوضاع از چه قرار است. يكچهارم فيلمنامههايي را كه به ما ارجاع داده ميشود مجوز ساخت ميدهيم. اين مرحله پروانه ساخت است. فيلمها وقتي ساخته ميشود و به مرحله پروانه نمايش ميرود، داستان ديگري است. اين نكته را بايد در نظر بگيريد كه بايد پروانه نمايش حداقلي را صادر كنيم. با وجود اين بدانيد شورا مجوز نمايش فيلمهاي زير كيفيت را صادر نميكنند. خيلي مواقع فيلم ساخته ميشود و كيفيت لازم را ندارد و شورا به آن پروانه نمايش نميدهد. آنوقت براي همه سوال به وجود ميآيد كه چرا به اين فيلم پروانه ندادند. دلايل هم بياورند كه فيلم تقلبي است اصلا كيفيت لازم را ندارد گوش كسي كه شنوا نيست. از سوي ديگر فيلمساز به ما ميگويد «من تلاشم را كردم فيلم خوب بسازم نشد. مزخرف از كار درآمده اما من يك ميليارد براي ساخت فيلم هزينه كردم خانهام را براي ساخت اين فيلم فروختم.» شورا اينجا چه كند؟
حرف شما متين. اما وقتي فيلمي ساخته ميشود، همه دستاندركاران، فيلمنامه را هدف قرار ميدهند. كسي ايراد را متوجه خود نميداند. همه ميگويند فيلمنامه ناقص بود.
خودم مثالي دارم كه ميگويم از فيلمنامه خوب، فيلم متوسط توليد ميشود ولي از فيلمنامه بد، فيلم متوسط هم توليد نميشود.
مثالي بزنم براي شما. اين روزها كه فيلم «تنگه ابوقريب» اكران است و فيلم خوشساختي هم هست اما همه اعتراف دارند اين فيلم از جانب قصه ميلنگد. داستان ندارد.
اتفاقا وقتي فيلمنامه را خوانديم به سازندگان گفتيم فيلم خيلي خوب است و قطعا بايد ساخته شود اما به آنها گفتيم فيلمنامه ضعيف است. به سازندگان گفتيم. تهيهكننده در جواب به ما گفت تلاش ميكنم فيلمنامه و داستان را تقويت كنم وقتي تهيهكننده اين را به ما ميگويد ما كه نميتوانيم بگوييم فيلم را نساز. اگر به او پروانه ساخت ندهيم بايد به ديگر فيلمنامههاي كمدي تقلبي پروانه بدهيم. به اين نكته دقت كنيد كه در چرخه توليد، اگر فيلمنامهنويس يا كارگردان و تهيهكننده دقت لازم نكنند و يا توانايي نداشته باشند يا بيتوجه هستند با وجود اينكه ميدانند فيلمنامه اشكال دارد اما خودرايي ميكنند. قطعا فيلم بدي ساخته ميشود. نكته مهم ديگر اينكه وقتي هزينه توليد فيلم با سازندگان نباشد و سرمايهگذار هم حساسيت نداشته باشد، سازندگان هم حساسيت به خرج نميدهند. «خرج كه از كيسه مهمان بود/ حاتم طايي شدن آسان بود.»
اگر تهيهكنندهاي هزينه توليد را خودش بدهد به نكات فيلمنامه حتما توجه ميكند. ترديد نكنيد در جلسهاي كه هستيم در موقعيتي پارادوكسيكال هستيم. نميگويند فيلمنامه بيارزش را رد كردند، ميگويند مميز هستند.
اما بايد پذيرفت كه آستانه صبر جامعه و حوصله موضوعات سياسي و اجتماعي براي توليد فيلم كم است.
بله. بحث من هم اين است. شوراي پروانه ساخت و در اصل معاون ارزشيابي و نظارت بايد پاسخگو باشد. اگر سختگيري شمارا بپذيريم و ما در سال 20 پروانه ساخت صادر كنيم پس سهم بقيه سينما چه ميشود؟ جمعيت، نيروي انساني، بازار كار و سينماها لذا بايد پاسخگو باشيم.
اگر بگوييم كه دولت فيلمنامه خوب توليد كند كه آنوقت ميگويند سينما دولتي شده اگر به خود مردم و فيلمسازان بدهيم كه اينگونه ميشود اينجاست كه ما با وضعيت پارادوكسيكال مواجه هستيم. من فكر ميكنم 90درصد اعضا يا صددرصد اعضاي شوراي پروانه نمايش براي مجوزي كه براي يك فيلم ضعيف صادر ميكنند از صميم قلب ناراحت هستند و احساس خوشحالي ندارند اما خودتان ميدانيد همهچيز را بايد در نظر گرفت. اقتصاد كشور، شرايط جامعه، ميزان توليد در سينما و بازار عرضه و تقاضا همه و همه ايجاب ميكند كه بايد اين چرخه وجود داشته باشد. اما درنهايت ميبينيم كه همين افراد شوراي پروانه نمايش و ساخت، متهم به مميزي ميشوند.
آقاي اربابي برخي فيلمها كاملا مشخص است براي شبكه نمايش خانگي ساختهشده.
كاملا موافقم.
اينجا بحث ايدئولوژي مطرح نيست. واقعيات را بايد در نظر گرفت. اين سينمايي نيست كه علي حاتمي، مهرجويي و كيميايي در آن فيلم ميساختند و ميسازند.
البته علي حاتمي خودش جوهره هنرمندي داشت. اما توجه كنيد تاريخ سينماي كمدي ايران به مردم كف خيابان مربوط ميشود. ولي نكتهاي كه وجود دارد درباره بازار صحبت ميكنيم. اگر شما به كيفيت فيلمهاي كمدي اعتراض داريد چرا جريانسازي نميكنيد؟ ما به عنوان مسوول نبايد ديكتاتوري رفتار كنيم. قانونا نميتوانيم جلوي ساخت را بگيريم به خاطر ضعف فيلمنامه قطعا پروانه ساخت نميدهيم و درخواستها را رد ميكنيم و همانطور كه گفتم درصد بالايي از درخواست پروانه ساختها را رد ميكنيم. اما تكليف چيست؟ امكان ندارد فيلمنامهاي كه تحليل درستي از شرايط موجود دارد را ما رد كنيم. اصلا اگر ما فيلمنامه خوب را رد كنيم جامعه سينمايي با چالش مواجه و مطلع ميشود بلافاصله رسانهاي ميشود. در سال از 300 فيلمنامه 80 تا پروانه ميگيرد.
حتي بحث ما اين نيست كه سينما تحت سيطره فيلمهاي كمدي است. صحبت ما اين است كه شما با حساسيت خاصي فيلمنامههاي اجتماعي را ميخوانيد، پس نسبت به فيلمنامههاي بيارزش كمدي چه واكنشي داريد؟
حرف شمارا قبول ميكنم. من با شما موافقم وضعيت نامناسب است. ولي ما كه مقصر سطح فيلمنامههاي بيكيفيت نيستيم. خلاصه كنم سطح فيلمنامههايي كه به ما ارجاع ميشود همين است. فيلمنامه خوب وجود ندارد اما ما كه نميتوانيم پروانه ساخت صادر نكنيم. مگر در بازار جنس مرغوب وجود ندارد ولي برخي از مردم خواهان جنس تقلبي هستند. ما هم بايد كف درخواستها را رعايت كنيم؛ ضمن اينكه فرآيند صدور پروانه ساخت محصول نويسنده، كارگردان و تهيهكننده است. وقتي كارگرداني نميتواند تهيهكننده براي متن خوب خود پيدا كند مقصر ما نيستيم.
اگر شوراي پروانه به هر فيلمي پروانه ساخت ندهد در جلسه ديگري بايد پاسخگو باشيم كه سليقه شخصي خود را اعمال كردهايم.
فيلمنامههايي كه ما ميخوانيم محصول كامل نيست. الفاظ ركيك در فيلمنامهها لحاظ نميشود. حتي براي عدم استفاده از كلمات نامناسب اداره كل تعهد ميگيرد. ديالوگها را اغلب سر صحنه اضافه ميكنند.
كيفيت هنري داستان بارها به نويسنده و تهيهكننده گفته ميشود اما گوش شنوا نيست و تعبير به مميزي ميشود.
مجبورم بگويم تعداد فيلمنامههايي كه از آن لذت ميبرم كم است. حدودا پنجاهدرصد فيلمنامههايي كه در شورا يا بيرون از شورا ميخوانيم كمدي است.
90درصد اعضا يا صددرصد اعضاي شوراي پروانه نمايش براي مجوزي كه براي يك فيلم ضعيف صادر ميكنند از صميم قلب ناراحت هستند و احساس خوشحالي ندارند اما خودتان ميدانيد همهچيز را بايد در نظر گرفت.