روتبرگ ميگفت: «تمام آنها خيلي محرمانه بود. ما مجاز نبوديم تا اسامي واحدها را ببريم؛ ما اجازه نداشتيم تا به كسي بگوييم كجا ميرويم يا كجا خدمت ميكنيم يا اينكه چه ميكنيم.»
روتبرگ، مردي با گردن كلفت و سبيلهاي پرپشت كه عضو شناخته شده كيبوتص بود، يكي از افراد گروه كوچكي كه فقط چند صد نفر بودند بود كه در شكلگيري اوليه سه گانه آمان، شين بت و موساد شركت داشت. در سال 1951 زماني كه روتبرگ فرماندهي واحد 13 تفنگداران نيروي دريايي را كه ناوگان 13 ناميده ميشد برعهده گرفت، در آن موقع اطلاعات اسراييل يك مكان مخفي را در شمال تل آويو برپا كرد تا «تخريبهاي ويژه» و توليد بمبهاي بسيار پيچيده را تعليم دهند.
روتبرگ، افسر مسوول انفجاري ناوگان 13 را براي اداره آن منصوب كردند.
روتبرگ يك خمره بزرگ داشت كه در آن «تيانتي» و «پنتا تيرتول تترانيترات» و ديگر مواد شيميايي را براي تبديل به يك ماده مرگبار تركيب ميكرد.
با آنكه تركيبات او براي كشتن مردم طراحي شده بود اما او مدعي بود كه بدون نفرت اين كار را ميكرده است. او ميگفت: «شما بايد بدانيد كه چگونه ببخشيد. شما بايد بدانيد كه چگونه دشمن را ببخشيد. هر چند ما اين قدرت را نداريم تا فردي مثل بنلادن را ببخشيم. اين را فقط خدا ميتواند ببخشد. كار ما اين است كه بين آنها قرار ملاقاتي ترتيب دهيم. در آزمايشگاهم، من يك دفتر دلالي ملاقات باز كرده بودم، يك دفتري كه چنين ملاقاتهايي را ترتيب ميدهد. من ترتيب بيش از 30 ملاقات را دادهام.»
زماني كه «رهاويا وردي» و افرادش يك هدف را معلوم ميكردند آنها نزد روتبرگ ميرفتند روتبرگ ميگفت:«اوايل ما با سبدهاي حصيري كه دو لايه زيرين داشت كار ميكرديم. من بخش پاييني سبد را با كاغذهاي غيرقابل نفوذ زيرسازي ميكردم و از داخل خمره ماده مرگبار را ميريختم. سپس ما روي آن را ميپوشانديم و روي آن را با ميوهجات و سبزيجات پر ميكرديم.
براي منفجر كردن آن هم از مداد استفاده ميكرديم؛ بدين ترتيب كه درون آن را با اسيد پر ميكرديم تا پوشش مواد منفجره را بخورد و سپس به چاشني آن برسد و آن را فعال كند. مشكل اسيد شرايط آب و هوايي بود كه روي زمان خوردن اسيد اثر ميگذاشت و زمان را از پيشبيني دقيق خارج ميكرد. بمبي كه در نوار غزه منفجر ميشد از لحاظ زمانبندي با بمبي كه در كرانه باختري بود فرق ميكرد چون در آنجا هوا سردتر است. ما سپس روي تنظيم ساعتي رفتيم كه خيلي دقيقتر است.»
اما بمبهاي روتبرگ به سختي ميتوانست مشكلات فداييان را حل كند. منابع ميگويند كه بين اواسط سال 1951 تا اواسط سال 1953 انفجارها فقط هفت هدف مورد نظر را كشته بودند در حالي كه در اين فرآيند شش غيرنظامي هم كشته شده بودند.
حملات بي وقفه ادامه داشت، شهروندان اسراييلي بهشدت وحشت كرده بودند و نيروهاي دفاعي اسراييل هم كاملا تحقير شده بودند. وردي و افرادش همچنانكه در به خدمت گرفتن عوامل ماهرتر ميشدند، فقط ميتوانستند نسبت به هويت فداييان اطلاعات پراكنده را جمع و جور كنند و حتي زماني كه واحد هدفهاي مورد نظر را فراموش ميكردند، نيروهاي دفاعي اسراييل قادر نبودند آنها را پيدا يا بكشند.
ايگال سيمون، كهنه سرباز واحد 504 كه بعدا فرمانده اين واحد شد، ميگويد:«ما محدوديتهاي خودمان را داشتيم .ما هميشه اطلاعات نداشتيم و نميتوانستيم عوامل خودمان را هر جا بفرستيم و در نيروهاي دفاعي اسراييل هم زياد به ما ارج نمينهادند. براي فرمانده عالي بسيار مهم بود كه نشان بدهد نيروهاي دفاعي اسراييل ميتوانستند اين عمليات را اجرا كنند.»
واحدهاي عادي نيروهاي دفاعي اسراييل چندينبار سعي كرده بودند تا به نوار غزه، صحراي سينا و اردن بر انجام حملات انتقامجويانه نفوذ كنند اما بارها شكست خورده بودند. بر همين اساس، نخست وزير بن گوريون تصميم گرفت تا كمبود قابليتهاي نيروهاي دفاعي اسراييل را برطرف سازد. در نشست محرمانه 11 ژوئن سال 1953 كابينه اسراييل پيشنهاد بن گوريون را تصويب كرد كه بر اساس آن «به وزير دفاع - خود بن گوريون- اين اختيار داده ميشود تا عمليات تلافيجويانه عليه حملات و كشتار آن دسته از افرادي كه از خطوط قطع آتشبس اسراييل – اردن عبور ميكنند، انجام دهد.»
بن گوريون از اين اختيار براي عمليات كوتاهمدت استفاده كرد. در 25 ماه مه دو گارد در محل «ايون ساپير»، شهركي نزديك اورشليم به قتل رسيدند و بن گوريون دستور داد كه براي انجام عمل مقابله به مثل با معمار تروريستي فلسطين و طراح اين ترور كه نام او مصطفي شامولي بود يك عمليات مخفي ويژه بريزند.
حالا بن گوريون نياز به فرد اصلي را كه اين عمليات را هدايت ميكند، داشت...