نه به «تبعيض» و «تحقير»
عباس عبدي
ريشه بحرانهاي اجتماعي كجاست؟ پاسخ ساده نيست، به ويژه اگر بخواهيم توالي ريشهها را هم جستوجو كنيم. براي نمونه وضعيت «الف» معلول عامل «ب» است، ولي «ب» به نوبه خود، معلول «ج» است و الي آخر... و اين توالي ميتواند شكلهاي پيچيدهتري هم پيدا كند. در اين يادداشت دو عنصر و عامل مهم را در بروز مشكلات و بحرانهاي سياسي و اجتماعي و بهصورت مختصر توضيح ميدهم. بدون اينكه قصد نفي تاثير عوامل ديگر را داشته باشم. توجه داريم كه اين دو عامل نيز ممكن است متاثر از عوامل ديگر باشند. تحقير و تبعيض دو عامل ويرانگر جامعه و ثبات آن هستند. هنگامي كه دوم خرداد به عنوان يك حركت نوين اجتماعي ظاهر شد، آن را در يادداشتي به نام «انقلاب عليه تحقير» معرفي و تحليل كردم. تحقير عليه نخبگان، مردم و دانشگاهيان چنان شده بود كه مردم را به واكنش آنگونه ترغيب كرد. اگرچه انقلاب عليه رژيم شاه را با عوامل ساختاري و اقتصادي ميتوان يا ميبايد تحليل و فهم كرد، ولي در كنار آنها رفتار تحقيرآميز شاه با همه اقشار جامعهاش مهمترين عامل روانشناسي اجتماعي در گرايش مردم به انقلاب بود. اين روزها كه مصادف با 4 شهريور و سقوط رضاشاه است، مهمترين علت نحوه واكنش مثبت و سرورآميز مردم به آن سقوط و...
اخراج به دست بيگانگان به نخوت و غرور و رفتار تحقيرآميز رضاشاه با همه اقشار جامعه حتي نظام اداري تحت امرش بود. سرنوشت «تحقير» كردن ديگران روشن است و بايد از آن عبرت گرفت. فراموش نكنيم كه تحقير ديگران ناشي از احساس حقارت نزد تحقيركنندگان است و اگر رضا شاه اين وجه را نداشت، اجازه نميداد كه زنده او را با آن وضع از كشور بيرون ببرند. نمونههاي تحقير را بايد در هر عرصهاي از ميان برد. بردن افراد با دستبند و لباس زندان به دادگاه كه هدفي جز تحقير او ندارد، اولين اثرش نفي اعتبار بيطرفي ترازوي عدالت است.
ولي «تبعيض» عامل مهمتري در شكلگيري بحران در حكومتهاست. ضمن اينكه تبعيض به نوعي متضمن تحقير نيز هست و در فردي كه مورد تبعيض قرار گرفته احساس تحقيرشدگي ايجاد ميكند.
تبعيض بهگونهاي است كه ابتداي كار، زير دندان مزه ميكند ولي در ادامه فاعل و عامل تبعيض را در تله خود گرفتار ميكند. توكويل يكي از جامعهشناسان كلاسيك، حدود دو قرن پيش و در عنفوان جواني سفري به امريكا ميكند و در تحليلي درخشان از وضع ايالات متحده به مساله بردهداري ميپردازد؛ بردهداري كه اوج تبعيض و تحقير انسان است و با هدف استثمار انسان از انسان برقرار شده، ولي او نشان ميدهد كه چگونه به ضرر بردهدار و ارباب نيز هست. او مقايسهاي ميان دو ايالت اوهايو و كنتاكي ميكند كه در دو سوي رودخانه اوهايو هستند و از هر نظر شبيه هم هستند. تنها تفاوت اين است كه در ايالت اوهايو بردهداري راه نداشت ولي در كنتاكي بردهداري رواج داشت. توكويل ميگويد: قضاوت درباره اينكه بردگي يا آزادي كداميك براي بشريت ثمربخش است كار راحتي است، كافي است سوار كشتي شويد و طول رودخانه اوهايو را در نورديد و گاه نگاهي به چپ ساحل و گاه نگاهي به راست ساحل بيندازيد. ساحل چپ كه اوهايو است جامعهاي فعال توسعهيافته و زنده و پويا و زيباست. در ايالت كنتاكي جامعهاي مرده و بيروح و توسعهنيافته را شاهديم. او علت اين تفاوت را به روشني توضيح ميدهد كه چگونه بردهداران اسير بردههاي خود ميشوند و هم به لحاظ اخلاقي و هم به لحاظ اقتصادي دچار نزول ميشوند.
تحليل درخشان ديگر از مساله تبعيض از سوي گري بكر اقتصاددان و جامعهشناس امريكايي و برنده جايزه نوبل ارايه شد. او اين ديدگاه را كه تبعيض به شخص تبعيضگر ياري ميرساند به چالش كشيد و نشان داد كه اگر كارفرما، كارگران را صرفا به خاطر رنگ پوست يا ديگر ضوابط غيرحرفهاي استخدام نكند، فرصت ارزشمندي را از دست داده است. در واقع نظريه و تحليل او در ميان صنايع و شركتهاي گوناگون به عنوان يك اصل پذيرفته شده است كه تبعيض موجب عقب افتادن و درنهايت ورشكستگي شركت ميشود.
اين نكتهاي بود كه نلسون ماندلا نيز به بهترين وجهي آن را درك و در عمل پياده كرد. او به روشني ميگويد كه «من اين نكته را بهتر از هر چيز ديگري ميدانستم كه درست همانگونه كه ستمديدگان بايد آزاد شوند، ظالمان نيز بايد آزاد گردند. مردي كه آزادي مرد ديگري را ميگيرد خودش اسير تنفر بوده و در پشت ميلههاي تعصب و كورانديشي گرفتار است.»
متاسفانه در جامعه خودمان در سطوح گوناگون شاهد تبعيضهاي ناروا در بهكارگيري نيروها، در حوزه آموزش، در آزادي بيان يا حتي آزادي ايراد اتهام و تهديد و... هستيم. نمونهها فراوان است. تبعيضهاي غيرمنطقي و اختصاص امتيازات ويژه در پذيرش دانشجو در هر سه سطح كارشناسي و ارشد و دكترا و انتخاب استاد. اين كار جز اينكه نظام آموزشي را به زمين ميزند هيچ اثر مثبت ديگري حتي براي بهرهمندان از امتياز ندارد، چون از زمين خوردن اين نظام آموزشي چنان ضرري متوجه جامعه ميشود كه بهرههاي احتمالي آنان را جبران ميكند. توهينهايي كه عليه برخي مقامات دولتي ميشود، از شعارها و فحشهايي كه به ظريف و صالحي داده ميشود تا تهديدهايي كه عليه آنان صورت ميگيرد. اين را مقايسه كنيم با كساني كه حتي براي نقد و احيانا بيان جملهاي درخصوص رييسجمهور قبلي كارشان به محاكمه كشيده شده و منتظر اجراي حكم هستند! از مقايسه نحوه مواجهه با برنامهريزان اعتراضات فيضيه با اعتراضات مدني جلوي مجلس ميتوان متوجه ماجرا شد.
در حوزه اقتصادي، در دادن رانت و امتيازات تا دلتان بخواهد شاهد تبعيض هستيم. نمونهاش موسسات غيرمجاز مالي و اعتباري هستند كه امروز اقتصاد كشور را به روز سياه نشاندهاند، ولي همچنان پولهاي آنان را از جيب ملت ميپردازند در حالي كه كارگران زحمتكش حقوقهاي يكساله و
عقب افتاده خود را دريافت نكردهاند. حقوقي كه بايد پيش از خشك شدن عرق كارگر پرداخت ميشد! را نميدهيم، ولي پولهاي ربوي حرام اندر حرام را جبران خسارت ميكنيم!
بدترين تبعيضها در ورود به مديريتهاست. اين دايره آنقدر بسته و مسدود است كه چارهاي ندارند جز آنكه بازنشستگان را به كار گيرند و منع به كارگيري بازنشستگان يك زلزله تمامعيار مديريتي محسوب خواهد شد! و تا اين دايره تنگ و كوچك كه هر روز هم كوچكتر ميشود شكسته نشود، ممكن نيست در مسير ثبات و پيشرفت قرار گيريم. تا هنگامي كه همه شهروندان ايراني داراي حقوق برابر نشوند اين وضع ادامه خواهد يافت و اين برف در آفتاب سوزان تابستان هر روز آب خواهد شد و شايد مدتهاست كه آب شده و اكنون در حال تبخير نهايي است. ترديدي نيست كه جامعه به مفهوم عام آن از تبعيض و نيز تحقير ضرر خواهد كرد، ولي تبعيضگران و تحقيركنندگان نيز سودي نخواهند برد، دير يا زود با هزينههاي آن مواجه ميشويم.