• ۱۴۰۳ جمعه ۱۱ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4092 -
  • ۱۳۹۷ يکشنبه ۳۰ ارديبهشت

اهالي موسيقي مي‌توانستند علي رهبري را در ايران حفظ كنند

طعم گسِ غرور در غربت

نيوشا مزيدآبادي

 

 

در ايران امروز، كمتر پيش مي‌آيد كسي از ديگري (كه كارش را بلد است) تعريف كند و به مدح و ستايشش بپردازد. اصلا انگاري عادت‌مان شده (يا شايد بهتر است بگوييم جزيي از خلقيات‌مان شده) كه مدام سعي مي‌كنيم سنگ پيش پاي هم بيندازيم و پشت سر هم صفحه بگذاريم تا مبادا توجه كسي از ما سلب شود. اين امر در بين هنرمندان و اهالي فرهنگ هم امري آشنا است و دور از ذهن نيست. بسيار براي ما پيش آمده كه در مجامع رسمي و غيررسمي شاهد سخن‌پراكني‌هاي افرادي بوده‌ايم كه تا چشم فلاني را دور ديده‌اند، پشت سرش هزاران مضامين صد من يك غاز چيده تا قدر و منزلتش را كم كنند. اما جالب است همين كه چشم‌شان به هم مي‌افتد، بي‌اعتنا به حرف‌هاي گفته شده، مدح و ثناي هم مي‌گويند انگاري كه نه خاني آمده و نه خاني رفته. شايد همين افتراق بين اهالي هنر است كه باعث مي‌شود كمتر يكپارچگي و وحدت كلام بين‌شان رواج داشته باشد. انگاري هيچكس ديگري را قبول ندارد و همين باعث مي‌شود كه ناملايمات و كج‌رفتاري‌ها با هنرمندان روز به روز بيشتر و بيشتر شود.

روز گذشته اما حسين عليزاده در نشست صميمانه‌اي با برخي اصحاب رسانه به جاي آنكه از تور كنسرت‌هاي خودش بگويد، از دوست و همكار قديمي‌اي گفت كه نزديك به يك ماه پيش به تماشاي اثرش نشسته بود؛ علي رهبري كه با اركستر سمفونيك دولتي آنتاليا، سمفوني «مادرم ايران» را روي صحنه برده و حسين عليزاده را به عنوان مهمان ويژه دعوت كرده بود تا دست‌كم يك نفر- كه قدر او و هنرش را مي‌داند- سمفوني تازه‌اش را بشنود و درباره آن اظهارنظر كند. «مادرم ايران» هم از منظر ساختار موسيقايي و هم كيفيت اجرا، آنچنان عليزاده را سر شوق آورد كه ديروز در نشستي صميمانه با اهالي رسانه، آنها را متوجه هنرمندي كرد كه در كشور خودش ارج و قرب نديد.

 

از ستايش‌هاي غيرواقعي تا حرف‌هاي غيرتخصصي

او در ابتداي اين نشست گفت: «اگر قرار بود راجع به خودم صحبت كنم اصلا تقاضاي برگزاري چنين جلسه‌اي را نمي‌كردم. در كشور ما اين تبديل به سنت شده كه معمولا زماني براي افراد بزرگداشت برگزار مي‌كنيم كه يا از كار افتاده‌ يا فوت شده‌اند. اينجا است كه تازه از سوي همه، تاييد و تحسين دريافت مي‌كند. ولي تا زماني كه آن نيرو و انرژي وجود دارد هيچكس درباره كسي چيزي نمي‌گويد. اين بحث فقط در زمينه موسيقي مطرح نيست و اصولا كليت فرهنگ ما اينگونه شكل گرفته كه تا وقتي كسي كارايي دارد به «رقيب نادرست» بدل مي‌شود ولي وقتي كارايي ندارد يا خدايي ناكرده فوت مي‌كند به يك‌باره در جايگاه دوست مي‌نشيند و از او ستايش مي‌كنيم.»

عليزاده به سال‌هاي فعاليتش در ايران اشاره كرد كه بارها به اين مساله برخورده است: «به‌محض اينكه يكي از دنيا مي‌رفت چنان از سوي ديگري ستايش مي‌شد كه براي ما راهي جز سكوت باقي نمي‌ماند. نفس ستايش ايراد نداشت ولي مساله اينجا بود كه اين ستايش واقعيت نداشت. اما امروز مي‌خواهم درباره هنرمندي صحبت كنم كه در قيد حيات است؛ علي رهبري.»

او با اشاره به حاشيه‌هايي كه در طول حضور علي رهبري در ايران و مديريتش بر اركستر سمفونيك پيش آمد، گفت: «شما در ايران هر قدمي بخواهيد‌برداريد با حاشيه مواجه مي‌شويد و اين حاشيه راست و چپ هم ندارد. ما كلا به حواشي اهميت بيشتري مي‌دهيم. حتي وقتي به كار مطبوعات دقت مي‌كنيم بعضا با همين مساله مواجه هستيم كه الزاما هم منفي نيست. نفس «چالش» در كار رسانه طبيعي است و ايجاب مي‌كند كه دو پديده را در برابر يكديگر قرار دهد تا از برخورد اين دو، پديده سومي حاصل شود. ما به سكوت عادت داريم و اين كار شماست كه ما را به حرف بياوريد. شايد اين موضوع يك جنبه مثبت داشته باشد و موجب ديالوگ در جامعه شود، اما پرسش من اينجاست كه آيا اين همه ماجرا است؟ ‌مگر ما هنرمندان احساس و حرف دل نداريم؟ كار ما با احساس سروكار دارد ولي شرايط آنقدر سياست‌زده شده و هنرمندان را در وضعيتي قرار مي‌دهد كه عليه يكديگر موضع‌گيري مي‌كنند. اگر تمام اين موضع‌گيري‌ها را با دقت ببينيد، متوجه مي‌شويد كه هيچ بحث فني‌اي مطرح نيست.»

او در ادامه به نبود خبرنگاران تخصصي در زمينه موسيقي اشاره كرد و افزود: «جا دارد جرايد در زمينه هنري تخصصي‌تر عمل كنند تا ديالوگ‌ها تخصصي‌تر شود. چون اينطور نيست كه فقط خوراك مردم و صفحه‌ روزنامه‌ها را پر كنيم. در تمام نقاط جهان ارتقا بخشيدن به هنر و فرهنگ با ارتقاي سطح سليقه مردم ميسر مي‌شود. شايد مردم هميشه امور را درك نكنند ولي با مطالعه و پرسش مي‌توانند مقولات پيچيده را هم تا حدي فرا بگيرند. اگر قرار باشد هميشه در سطح عوام حركت كنيم، بايد عملكرد خود را به سطحي برسانيم كه قابل درك همان عوام باشد.»

 

حس بكر رفاقت در غربت

طبيعي است اگر در جامعه پزشكي، يك نفر در كارش به كشف علمي برسد يا فردي را از مرگ حتمي نجات دهد، ديگر پزشكان نمي‌گويند او انسان بداخلاقي‌ است. در مدتي كه علي رهبري در ايران به عنوان رهبر و مدير هنري اركستر سمفونيك تهران حضور داشت او را به واسطه خلقياتي كه برآمده از سال‌ها دوري از وطن بود و هم تا حدودي برگرفته از نظم مديريتي‌اش، مورد بازخواست قرار مي‌دادند. اما عليزاده گفت: «وقتي علي رهبري من را به عنوان ميهمان به آنتاليا دعوت كرد تا اجراي «مادرم ايران» را ببينم اين انگيزه برايم پيش آمد كه با مطبوعات ترك گفت‌وگو كنم اما آيا بايد به زبان تركي صحبت مي‌كردم؟ با خودم فكر كردم چرا نبايد جايي باشد تا از اين موضوع صحبت كنم؟ خبرنگار ايراني هم آنجا حضور نداشت. البته آقاي رهبري هم گلايه كرده بود چرا مسوولاني كه دعوت شدند، نيامدند. درحالي كه من هميشه گفته‌ام نبايد از مسوولان انتظار داشت و آنها را قاطي ماجرا كرد چون درك درستي از مساله ندارند.»

تجربه حضور حسين عليزاده در آنتاليا براي تماشاي «مادرم ايران»، براي هر دو اين موسيقيدانان بكر و پراحساس بوده است: «وقتي رفتم اشك در چشمان علي رهبري حلقه زد و خيلي خوشحال شد. پيش از برنامه هم با غرور و رفاقت وصف‌ناشدني من را به ديگران معرفي كرد. بعد از پايان اجرا حس بسيار خوبي داشتم ولي در عين حال احساس غربت هم مي‌كردم. چون نام قطعه «مادرم ايران» بود اما با نوازنده‌هاي غيرايراني و در جايي دور از سرزمين من اجرا مي‌شد.»

ساخت و اجراي قطعات ملي- ميهني به يكي از مدهاي امروزي موسيقي ايران تبديل شده كه عليزاده در ادامه صحبت‌هايش اين مقوله را به رنگ آخر كنسرت‌ها تشبيه كرد و گفت: «همه يك قطعه وطني اجرا مي‌كنند تا احساسات مردم برانگيخته شود ولي منصفانه نيست اگر ببينيم يك هموطن در كشوري كه وطنش نيست قطعه «مادرم ايران» را اجرا مي‌كند كه از نظر شعر و محتوا اثر بسيار خوبي بود. وقتي آنجا قطعه را شنيدم، حس غرور هموطني با علي رهبري به من دست داد و هم‌زمان با علي رهبري احساس غربت مي‌كردم. غير از 12-10 ايراني همه سالن را مخاطبان ترك پر كرده بودند كه ايستاده رهبري را تشويق مي‌كردند. البته او هم به همين‌ها اكتفا نكرد و تمام حس خود را (با وجود آنكه مرسوم نيست) پيش از آغاز اجرا گفت و به زبان تركي هم ترجمه شد. او مي‌خواست تاكيد كند كه چقدر وطنش را دوست دارد و از اجراي اين قطعه براي اولين‌بار شگفت‌زده است. شنونده‌هاي حاضر در سالن هم سرپا ايستادند و هنرمندي كه اينگونه وطنش را دوست دارد تشويق كردند. خيلي زيبا بود. علي رهبري يك‌جايي بايد عشق‌ به وطنش را عنوان مي‌كرد. متاسفانه شرايط در كشور خودش فراهم نبود و او اين كار را در آنتاليا انجام داد. نه تنها ايرانيانِ اندكِ حاضر در سالن، كه شنوندگان غيرايراني هم به احترام علي رهبري و «مادرم ايران» ايستادند. آنجا احساس غربتي به من دست داد كه با خودم مي‌گفتم كاش اينجا ايران بود و علي رهبري كه همه دنيا او را پذيرفته‌اند در كشور خودش اجرا مي‌كرد.»

 

جرات و جسارت تمجيد از يك همكار

علي رهبري مادامي كه در ايران حضور داشت و چوب رهبري اركستر سمفونيك تهران در دستش بود، هم از سوي مسوولان فرهنگي و هم از سوي موسيقيدانان با بي‌مهري‌هاي فراواني روبه‌رو شد. بي‌مهري‌ها و سنگ‌اندازي‌هايي كه در نهايت او را مجبور به جلاي وطن كرد: «علي رهبري ممنوع‌الورود و ممنوع‌الخروج نيست و هيچ فعاليت سياسي ندارد ولي اين خيلي بد است كه احساس كند در روابط و ضوابط رايج فرهنگي، ممنوع‌الخروج و حتي ممنوع‌الكار شده است. هيچ حكمي وجود ندارد ولي او حس ممنوع‌الكاري دارد. من فكر مي‌كنم همه ما به پشتيباني از اجماع خودمان نياز داريم. اگر خدايي ناكرده زماني براي يكي از شما دوستان اهل قلم اتفاقي رخ دهد، با وجود تمام اختلاف سليقه‌ها با هم متحد مي‌شويد چون كار صنفي‌تان ايجاب مي‌كند پشتيبان يكديگر باشيد و اعتراض كنيد. حتي در كشورهايي كه متحد شدن جرم است باز هم در شرايط مختلف اين اتحاد را مي‌بينيد. به نظر من علي رهبري در ايران، در درجه اول به همدلي همكاران خودش نياز دارد. اين نكته را قاطعانه مي‌گويم چون او را از 12 سالگي مي‌شناسم. اگر كسي در دنياي موسيقي تخصص داشته باشد به هيچ‌وجه نمي‌تواند منكر علي رهبري شود. اين در مورد موزيسين‌هاي قديم و جديد صدق مي‌كند. مثلا احمد پژمان از هر نظر- اخلاقي، انساني و هنري - ستون استواري در موسيقي ايران است كه مي‌تواند گواهي بر اين مدعا باشد. حتي اگر با افرادي كه با علي رهبري (ممكن است) اختلاف سليقه داشته باشند صحبت كنيد – در صورتي كه صلاحيت داشته باشند- قطعا راجع‌به هنر، دانش و موقعيت علي رهبري در عرصه‌هاي جهاني براي‌تان توضيح‌ مي‌دهند.» عليزاده اشاره كرد كه رهبري نيازي به تعريف و تمجيد ندارد و فقط با اين جلسه مي‌خواهد خود را به عنوان يك همكار راضي كند: «من جرات و جسارت تمجيد از همكارم را دارم. اگر كسي تخصص و صلاحيت داشته باشد نمي‌گويد علي رهبري آنقدر در كارها دخالت مي‌كرد كه وقتي قرار بود هنرمند مهمي به تالار وحدت بيايد امكان داشت خودش براي آماده‌سازي تالار وارد عمل ‌شود. من از سال 45-44 كه او را شناخته و فهميده‌ام مي‌گويم هيچ چيز از شوق كودكي‌اش كاسته نشده است. اين كودكي به حدي است كه موجب مي‌شود شما سن او را روي صحنه باور نكنيد. انگاري كه همان جوان 20 ساله است كه تازه به وين رفته بود و با اركستر سمفونيك اين شهر اجرا مي‌كرد را دوباره ديده‌ام. ما به افرادي نياز داريم كه بتوانند دور از سياست‌هاي رايج در كشور، آزادانه فكر كنند. شايد يكي از دلايلي كه موجب بروز برخي اتفاقات بين علي رهبري و مسوولان و نوازنده‌ها به وجود آمده بود عدم آشنايي او با ايران در طول سال‌هاي مهاجرتش بود. من علي رهبري را ستايش نمي‌كنم تا ديگري را كوچك كرده باشم، بلكه مدافع حرفم هستم و مي‌گويم چهل سال است در اين كار با تمام سختي‌ها و شيريني‌ها مواجه بوده‌ و مثل فولاد آب‌ديده شده‌ايم. من بلدم چگونه در ايران زندگي كنم.»

او در ادامه گفت: «همه معتقدند زندگي در ايران سخت است. اين سختي براي همه وجود دارد ولي هرچه هست ما در اين چهل پنجاه‌ سال ياد گرفته‌ايم چگونه زندگي كنيم. ولي وقتي شما به يكباره شخصي را در اين وضعيت قرار مي‌دهيد به زودي همه‌چيز را ياد نمي‌گيرد، خيلي چيزها را هم تا طولاني مدت در آن وضعيت زندگي نكند، ممكن است ياد نگيرد. اينگونه است كه اگر در ايران رهبر اركستري هم اگر تي دستش بگيرد تا همه جا مرتب و منظم باشد، ممكن است درباره‌اش بگويند قطعا در زمينه رهبري مشكل دارد.»

حسين عليزاده به هويت هنري علي رهبري اشاره و او را افتخار ايران قلمداد كرد: «علي رهبري افتخار ايران است به شرطي كه درست درك مي‌شد. شايد اگر ديگران هم مثل من سكوت نمي‌كردند و از او پشتيباني مي‌كردند، مي‌توانستيم او را از حاشيه‌ها دور كنيم. وقتي رهبري به ايران آمد ثمره بزرگي براي اين خاك بود اما چون مسوولان درك درستي از اين موضوع نداشتند و همواره مصلحت‌هاي اداري و حكومتي را به هر موضوع ديگري ارجحيت‌دادند ديديم كه با او مثل فردي رفتار كردند كه انگار تازه‌كار است. در صورتي كه وقتي به تماشاي اجراي او در آنتاليا نشستم، ديدم كه او به عنوان رهبر اركستر تام‌الاختيار است و اصلا با كسي شوخي ندارد. وقتي علي رهبري در چنين فرهنگي رشد كرده آيا مي‌تواند اينجا كار كند؟ البته بگويم من اصلا موافق نيستم يك نفر تا اين حد در ارگان‌هاي دولتي وارد شود. چون كار خودم به‌گونه‌اي است كه استقلال دارم اما اگر طوري بود كه مي‌خواستم رهبر اكستر در ايران باشم، هرگز وارد اين مسائل نمي‌شدم. اگر شما صد كلاس آموزشي هم برگزار كنيد باز هم نمي‌توانيد به يك نفر در سن هفتاد سالگي بگوييد در ايران بايد با وزير يك طور حرف زد، با خانه موسيقي طور ديگر و با معاون وزير شكل ديگر. اصلا لزومي هم ندارد ياد بگيريد. ما وقت خود را در ايران بر سر مسائل بي‌ربط تلف كرده‌ايم تا بتوانيم چيزهايي را پيش ببريم.»

او در ادامه به همين شرايط درباره دوران حضور علي رهبري در ايران پرداخت و گفت: «اين امر موجب ‌شد رهبري بيش از اندازه در جاهايي حضور داشته باشد كه وقتش را تلف مي‌كرد. چون در همان زمان مي‌توانست چندين قطعه ديگر بنويسد. مثل اينكه شما يك رهبر اركستر را از سوييس به ايران دعوت كنيد و بگوييد به وزارت ارشاد بيا تا درباره حقوق و باقي قضايا توضيح دهيم. او اصلا اين مسائل را متوجه نمي‌شود. مي‌خواهم بگويم كه مي‌شد كاري كنيم علي رهبري در ايران بماند و زندگي كند. »

 

نظم و انضباط، عنصر گم‌شده امروز ايران

حسين عليزاده در ادامه اين نشست به انتقاداتي كه از سوي نوازندگان اركستر سمفونيك تهران درباره خلقيات تند علي رهبري وارد مي‌شد اشاره كرد و گفت: «او همه‌جا اين نظم و جديت را دارد و از ياد نبريم چيزي كه مي‌تواند تمام عرصه‌هاي ايران را سامان دهد همين نظم و ديسيپلين است. در صورتي كه وقتي در اين مسير گام برمي‌داريد به بن بست مي‌رسيد. اگر همه ما اهالي موسيقي چنين هدفي داشتيم، وقتي كسي مثل علي رهبري به ايران مي‌آمد (كه همه سوغاتش خودش بود) بايد به او كمك مي‌كرديم تا فرصت شنيده شدن هنرش مهيا شود. علي رهبري با پنجاه سال تجربه و سابقه به ايران آمد.» حسين عليزاده به تجربه شخصي‌اش در سال‌هاي فعاليت هنري خود اشاره كرد: «تجربه به من مي‌گويد در ايران بايد سرتان را پايين بيندازيد و كارتان را انجام دهيد، اين سر پايين انداختن ابدا به معناي مطيع بودن نيست. گرچه در اين بين نبايد نقش افراد غيرمتخصص و دخالت‌هاي آنها را از ياد ببريم. هيچ‌كس در جهان در كار علي رهبري دخالت نمي‌كند و او با اختيار تام اركستر را رهبري مي‌كند. از احترام زيادي هم برخوردار است.»

در كنسرت علي رهبري در آنتاليا غير از حسين عليزاده هنرمندان جواني مثل ميلاد عمرانلو، مهرداد عالمي، رضا فكري و باربد بيات هم حضور داشتند. باربد بيات كه در اجراي «مادرم ايران» نقش دستيار علي رهبري را ايفا كرده و پارتيتورها را براي اجرا تنظيم كرده بود در سفر عليزاده به آنتاليا تاثير عميقي روي او گذاشته بود: «اين سفر براي من درس بزرگي داشت كه اگر ما هنرمندان يكديگر را درك كنيم، مي‌توانيم از رفتار و عملكرد باربد بيات درس بگيريم. مي‌توانيم جسارت و جرات تعريف از ديگران را داشته باشيم و آنچه به نظرمان مي‌رسد را بيان كنيم. اگر ما قدر علي رهبري را مي‌دانستيم مي‌توانسيم از او پشتيباني كنيم و اجازه ندهيم خيلي از نيروهايش هرز برود. اتفاقي كه رخ نداد ولي جالب است علي رهبري اصلا نمي‌داند نااميدي چيست؟ وقتي از ايران رفت اتفاقا يك قطعه براي ايران نوشت. و با جرات مي‌گويم كمتر انساني به وطن‌پرستي و هنرمندي علي رهبري ديده‌ام. مي‌دانيد كسي نيستم كه هيچگاه در زندگي مداحي فردي را كرده باشم ولي به عنوان يك هنرمند وقتي مي‌خواهم هنر را ستايش كنم، هنرمند را هم ستايش مي‌كنم. از همين‌جا مي‌خواهم به علي رهبري تبريك بگويم كه آنقدر به وطنش عشق دارد. او به من ياد داد عشق، ايمان و اميد هميشه مي‌تواند چاشني زندگي در هر شرايطي باشد. »

 

«مادرم ايران»، يادآور هنرستان موسيقي ملي

حسين عليزاده در اين نشست به ساختار موسيقايي «مادرم ايران» نيز پرداخت و آن را به روزگاراني كه در راهروهاي هنرستان موسيقي ملي راه مي‌رفت تشبيه كرد: «وقتي تمرين‌ها را شنيدم نكته‌اي به ذهنم رسيد كه به رهبري هم گفتم. ما در هنرستان موسيقي ملي تحصيل مي‌كرديم كه هم موسيقي ملي و هم موسيقي كلاسيك غربي تدريس مي‌شد. وقتي شما در راهروهاي هنرستان ما قدم مي‌زديد، يك طرف صداي كلارينت شنيده مي‌شد و سوي ديگر صداي ويلن ايراني علي تجويدي مي‌آمد. هنرجويان هم در راهروها مشغول نوازندگي بودند. اين فضا ناخودآگاه روي ما تاثير مي‌گذاشت و با سازهاي غربي غريبه نبوديم. به همين دليل گفتم وقتي اين قطعه را شنيدم احساس كردم در راهروهاي هنرستان قدم مي‌زنم.»

خاطره آشنايي حسين عليزاده با علي رهبري به همان ساليان هنرستان موسيقي ملي برمي‌گردد: «وقتي به هنرستان مي‌رفتيم علي رهبري از شهر ري مي‌آمد و به نظرم ذوق سرشارش از همان دوره كودكي‌ و محل زندگي دوران خردسالي‌اش سرچشمه مي‌گيرد، چون معتقدم محل زندگي كودكي افراد بسيار در شكل‌گيري آنها نقش دارد. مثل خودم كه همواره اشاره كرده‌ام فضاي بازار چه تاثيري بر من داشته است. آن دوران بعد از گذراندن دوره اول آموزش، وقتي وارد دوره دوم شديم علي رهبري به يكباره رشد چشمگيري كرد و جاي برخي اساتيد را هم در زمان نبودشان پر مي‌كرد. همانجا هم نظم داشت و جدي بود، يعني اين نظم را از غربي‌ها نياموخت بلكه از ابتدا در وجودش بود. »علي رهبري به گواه حسين عليزاده به موسيقي سرزمينش آشنايي كامل دارد: «در «مادرم ايران» المان‌هاي فرهنگي و محيطي موسيقي ايران را مي‌شد با زبان اركستر سمفونيك شنيد. علي رهبري موسيقي مطربي را خوب بلد است و همه‌گونه موسيقي را تجربه كرده است. وقتي «مادرم ايران» را شنيدم، احساس كردم همه آنچه آموخته را از ناخودآگاه به خودآگاه آورده است. موسيقي روحوضي را در اين كار مي‌توانيم بشنويم و جنبه‌هاي ملي ميهني نيز به خوبي در قطعه به گوش مي‌رسد. طوري كه وقتي از تم سرود «اي ايران» ساخته روح‌الله خالقي استفاده كرده قصد داشته ايراني بودن را در موتيف‌هايش حفظ كند. اگر قرار بر آناليز باشد شايد به اين نتيجه برسيم از گذشته به اين سو ستيز بين تم‌هاي عربي و تم «اي ايران» وجود دارد. القاي تم‌ ايراني با زبان اركستر سمفونيك و سازهاي متداول اركستر، حتي مي‌توانم بگويم بدون شعر و خواننده برايم بسيار جذاب بود. در عين حال گويي درِ يكي از اتاق‌هاي هنرستان را باز كرده‌ايد كه آنجا رِنگِ درويش‌خان درس مي‌دهند. البته من به علي رهبري هم يادآوري كردم كه سمفوني «مادرم ايران» بدون شعر سعدي يا آن شاعر معاصر هم گوياي همه كيفيات اين آب و خاك است. انگار كه موسيقي خودش كلام داشته باشد به نظر من ديگر نيازي به كلام نبود. »

 

درس تازه استاد

حسين عليزاده با برگزاري اين جلسه نشان داد كه مي‌توان بي‌آنكه به مسائل حاشيه‌اي پرداخت، هنرمندي را در زمان حياتش مورد احترام و توجه قرار داد. توجهي كه اگر در دوران ناكارآمدي اين بزرگان بذل شود ديگر سود و فايده‌اي نخواهد داشت.

عليزاده در طول سال‌هاي فعاليتش اگرچه تلاش كرده تا وجه هنري كارش را مدام ارتقا دهد اما بي‌اعتنا به شرايط فرهنگي كشور و نيز جريان رايج بين اهالي موسيقي هم نبوده و سعي كرده در اين راه هم مثل موسيقي‌اش پيشقدم و نوگو باشد. چه آن زمان كه از گرفتن جايزه شواليه سرباز زد تا به همقطارانش بفهماند مفهوم هنرمند والاتر از هر چه نشان است و چه آن زمان كه در اعتراض به ممنوع‌الكاري محمدرضا شجريان، سخنراني‌هاي كوبنده‌اي انجام داد و او را به سي‌و سه پل و طاق كسري تشبيه كرد. در همه اين موارد حسين عليزاده، همواره به مثابه معلمي استوار و ثابت قدم بر اهميت هنر و نقش هنرمند در جامعه پافشاري كرده تا نكات ظريفي را به هم‌صنفانش گوشزد كند.

جلسه ديروز هم قدم تازه‌اي بود كه حسين عليزاده در حمايت از يكي از هم‌صنفان و همكاران خود برداشت تا به سايرين يادآوري كند مي‌توان بي‌حب و بغض از هنر يكديگر لذت برد. اتفاق ديروز در جهان موسيقي امروز ما امري غير قابل باور است اما عليزاده اين كار را شدني كرد تا درس تازه‌اي به جامعه موسيقي ايران بدهد. شايد شنيدن «مادرم ايران» در سرزمين مادري علي رهبري كمينه كاري باشد براي هنرمندي در حد و اندازه او. هنرمندي كه اگرچه در كشورش ارج نديد اما سرزمين مادري‌اش را فراموش نكرد و به محض جلاي وطن، تنها ياد همان آب و خاك بود كه با ساخت «مادرم ايران» اندكي تسلايش مي داد.

 


كسي نيستم كه هيچگاه در زندگي مداحي فردي را كرده باشم ولي به عنوان يك هنرمند وقتي مي‌خواهم هنر را ستايش كنم، هنرمند را هم ستايش مي‌كنم. از همين‌جا مي‌خواهم به علي رهبري تبريك بگويم كه آنقدر به وطنش عشق دارد. او به من ياد داد عشق، ايمان و اميد هميشه مي‌تواند چاشني زندگي در هر شرايطي باشد.

علي رهبري افتخار ايران است به شرطي كه درست درك مي‌شد. شايد اگر ديگران هم مثل من سكوت نمي‌كردند و از او پشتيباني مي‌كردند، مي‌توانستيم او را از حاشيه‌ها دور كنيم. وقتي رهبري به ايران آمد ثمره بزرگي براي اين خاك بود اما چون مسوولان درك درستي از اين موضوع نداشتند و همواره مصلحت‌هاي اداري و حكومتي را به هر موضوع ديگري ارجحيت‌دادند، ديديم كه با او مثل فردي تازه‌كار رفتار كردند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون