ماهور كشاورز| اغراق آميز نيست اگر بخش مهمي از مخاطبان نمايشگاه كتاب را كودكان و نوجوانان بدانيم. اين را از حضور كودكان و نوجوانان در نمايشگاه ميتوان متوجه شد. اما به نظر ميرسد كه اين بخش چندان براي مسوولان برگزاري اين رويدا هنري مهم نيست و اين را از جايي كه به اين گروه سني اختصاص دادهاند ميتوان درك كرد. با محبوبه نجفخاني، مترجم و از اعضاي شوراي كتاب كودك و انجمن نويسندگان كودك و نوجوان در مورد نمايشگاه كتاب صحبت كرديم او هم انتقاداتي به اين رويداد داشت كه باهم ميخوانيم.
در سالهاي اخير آثار زيادي در حوزه كودك و نوجوان ترجمه شده است. شما به عنوان يكي از پر سابقهترين مترجمان اين رشته، رفتار ناشران را در حوزه ترجمه آثار كودك و نوجوان چطور ارزيابي ميكنيد؟
در چند سال اخير ما به دليل آنكه به قانون كپيرايت جهاني نپيوستهايم، شاهد ترجمه آثاري هستيم كه در بازار جهاني كتاب مورد توجه قرار گرفتهاند اما متاسفانه همين ترجمهها هم با آشفتگيهاي فراواني مواجه هستند. گاهي حتي با اينكه يك مترجم خوب يا يك ناشر قوي كه در كارنامه كارياش آثار باكيفيتي منتشر كرده مورد بياخلاقي قرار ميگيرد و با آنكه يك اثر را منتشر ميكند ساير مترجمان تازه كار سراغ آن ميروند و با كپي از روي همان اثر ترجمه دوم يا سومي را منتشر ميكنند، اين به عقيده من بداخلاقي هنري است و متاسفم كه بگويم بسياري با همين بداخلاقي، نشرهاي خودشان را راه انداختهاند و آشفتگي عجيبي را به بار آوردهاند؛ آشفتگياي كه در آن صرفا صحبت از ترجمههاي خارجي نيست. در حال حاضر ترجمهها از روي دست مترجمان حرفهاي رونويسي ميشود.
در صورتي كه مترجمان حرفهاي روي آثاري كه ترجمه ميكنند، فكر و زمان ميگذارند و كارشان را در طول ساليان با وسواس ويژهاي پيش ميبرند. خودِ من بارها ديدهام مجموعهاي كه دو سال براي ترجمه آن تلاش كرده و وقت گذاشتهام در عرض يك سال روي ميز يك ناشر ديگر قرار ميگيرد. سوالم اينجاست كه چطور چنين چيزي ممكن است؟ آن هم درباره كتابهايي كه خودِ من ميدانم با چه زحمتي ترجمه ميشوند و چقدر بازيهاي زباني و ضربالمثلهاي مختلف دارند كه بايد برگردان شوند. اين اتفاق براي ديگر دوستان من هم رخ داده و فقط محدود به حوزه كودك و نوجوان نيست. در سالهاي اخير بازار كتاب پر شده از ترجمههاي تكراري و نوشتن از روي دستها. در اين بين ناشراني هم وارد بازار نشر شدهاند كه بازار را رصد ميكنند و آثار پر فروش و پر مخاطب را رديابي، گلچين و همانها را با تغييرات جزيي منتشر ميكنند. همين هم باعث شده كه از هر اثر مطرح و پرطرفدار، ترجمههاي بسياري در بازار وجود داشته باشد. من اسم اين كتابها را ترجمه نميگذارم.
اين در صورتي است كه ناشر حرفهاي هزينههاي سنگيني براي ترجمه، چاپ، انتشار و تبليغات يك اثر متحمل ميشود و وقتي كتاب جايش را در بازار پيدا ميكند، گروه ديگري روي اين جريان موج سواري كرده و پيچيدگيهاي متن را روي دست مترجم اول برميدارد. اما مساله ترجمه فقط دانستن يك زبان خارجي نيست. مترجم بايد زبان فارسي را خوب بداند، مفهوم كتاب را درك كند و ادبيات نوشتاري و قلم درست داشته باشد. خيلي از جوانان مترجم امروزي، زبان فارسي را هم به خوبي نميدانند و بايد سالها كار كنند و كتاب بخوانند. متاسفم كه بگويم جواناني كه امروزه در حوزه ادبيات كودك وارد ميشوند، دورههاي مخصوص آن را سپري نكردهاند و شناختي از جهان كودكان و روانشناسي آنها ندارند. آنها صرفا به عنوان يك شغل به اين حرفه نگاه ميكنند در صورتي كه ترجمه آثار كودكان پيچيدگيهاي خاص و ويژهاي دارد.
مخاطب كتابهاي كودك و نوجوان به دليل سن پاييني كه دارد ممكن است برخي مفاهيم آثار خارجي را به راحتي درك نكند. چقدر اين بوميسازي متنها در آثار ترجمه شده امروزي رعايت ميشود و خود شما چطور آن را پياده ميكنيد؟
در اين فرآيند اولين كار، انتخاب كتاب است و من صرفا براساس آمار پرفروشهاي آمازون يا جايزه نوبل اثري را كه ميخواهم ترجمه كنم، انتخاب نميكنم. اين پارامترها البته مهم هستند اما همهچيز به همينها خلاصه نميشود. حتي پيش آمده كه برخي آثار برتر آمازون را هم خريدهام اما در نهايت به اين نتيجه رسيدهام كه آن كتابها با فضاي فرهنگي، اجتماعي و ذهنيت مخاطبان كشور من سازگار نيست. اگرچه در همه جاي دنيا انسان دغدغههاي مشابهي دارد و خواستههاي يك نوجوان در ايران در اغلب موارد با خواستههاي يك نوجوان در سرزميني ديگر همخواني دارد اما به هر حال بايد همه جوانب كار را در نظر گرفت و اين به پيشينه مترجم، دانش او از حوزه كودكان و دورههايي كه در اين زمينه گذرانده است، بازميگردد. خودِ من سه فرزند داشتم و در دورههاي مختلف سني آنها ميديدم كه دغدغهها و روحيات بعضي از شخصيتهاي داستانهاي خارجي با روحيات فرزندان من مشترك است. من وقتي ببينم يك كتاب يك پيام فرامرزي دارد و محدود به جغرافياي خاص نميشود، آن كتاب را انتخاب ميكنم.
بعد از آن به عنوان يك مترجم برخي اصطلاحات و ضربالمثلهاي كتاب را براي فهم بهتر كودك ايراني بوميسازي ميكنم. اما بعضي وقتها ميبينم جواناني كه وارد اين كار شدهاند، اين ضربالمثلها را ترجمه تحتاللفظي ميكنند. معلوم است كه كودكان هم متوجه آنها نميشوند.
شايد همين كه مخاطبان اين كتابها كودكان هستند باعث ميشود ناشران در رعايت برخي اصول و وسواس كاري كمتوجه رفتار كنند. در صورتي كه بايد كاملا برعكس باشد...
من 12-10 سال در يك مدرسه معلم كتابخواني بودم و براي تجهيز كتابخانه مدرسه نمايشگاه كتاب برپا ميكردم و اين كار را هم داوطلبانه انجام ميدادم. در آن زمان ميديدم كه يك كتاب بين بچهها مد ميشود. فقط كافي بود يك نفر بگويد اين كتاب خوب است و بقيه بچهها هجوم ميآوردند كه آن را تهيه كنند. انگار چشم و همچشمي بين آنها جريان داشته باشد. اين موضوع هم به نداشتن اعتمادبهنفس بچههاي ما برميگردد كه متاسفانه در مدارس ايران اصلا روي آن كار نميشود. بچهها در سنين مدرسه دنبال هويتيابي و مطرح شدن هستند و اگر ببينند با نداشتن فلان كتاب بين سايرين دچار كمبود ميشوند همه به خريد همان كتاب هجوم ميآورند. اين موجي است كه بعضي از ناشران حوزه كودك و نوجوان روي آن سوار شدهاند و با تبليغاتي كه در رسانهها و شبكههاي مجازي منتشر كردهاند، باعث شدهاند همهجا فقط صحبت از يكي دو نشر خاص باشد. اما آيا ترجمه اين كتابها هم خوب است؟ متاسفانه خير. هرچند بعضي از آنها هم ترجمههاي بدي ندارند ولي در مجموع ترجمهها ضعيف و با وسواس انجام نشده است. البته شوراي كتاب كودك اين آثار را بررسي ميكند و فهرستي از آثار قابل توجه و دقيق ارايه ميدهد.
در سالهاي فعاليتتان توجه خانوادههاي ايراني را به تهيه كتابهاي ترجمه چطور ديدهايد؟ به بيان بهتر خانوادهها براي فرزندانشان بيشتر سراغ آثار تاليفي ميروند يا ترجمه؟
خودِ من به عنوان يك مادر دوست دارم براي فرزندانم كتاب تاليفي تهيه كنم و انصافا هم در اين چند سال جواناني وارد اين حوزه شدهاند كه نگاههاي متفاوتي دارند. ولي آن قدر كتابهايي كه در حوزه ترجمه منتشر ميشوند متنوعتر و جذابتر هستند كه بچهها بيشتر سراغ آنها ميروند. از طرف ديگر كتابهاي ترجمهشده موضوعات گستردهتري را به نسبت آثار تاليفي دربرميگيرند چون نويسندههاي ما بهخاطر مميزيهايي كه در ارشاد وجود دارد، سراغ بعضي موضوعات نميروند و رفتهرفته ذهن سانسورگر پيدا كردهاند. همين ذهن سانسورگر است كه در نهايت منجر به پديد آمدن آثار سفارشي و فرمايشي ميشود.
نمايشگاه كتاب امسال را به لحاظ استقبال كودك و نوجوان چطور ارزيابي ميكنيد؟
نمايشگاه كتاب امسال به نظر من بسيار خلوت بود. از آن مهمتر اينكه چيدمان غرفههاي نمايشگاه بسيار ضعيف بود. غرفههاي كودكونوجوان پراكنده بودند و من كه با ناشران مختلف كار كردهام براي پيدا كردن اين غرفهها مشكل داشتم. بعضيها گلايه ميكردند كه گوشه پرتي افتادهاند كه سخت پيدا ميشوند و بعضيها هم از سهميه غرفههايشان اعتراض ميكردند كه كم شده است.
از طرف ديگر چيدمان الفبايي در غرفههاي كودك رعايت نشده بود. بعضيها در چادر بودند و بعضيها در حياط شبستان. به نظر من به نسبت هر سال استقبال كمتر بود و ناشران هم ناراضي بودند. مدارس هم در اين باره همكاري نكردهاند. هرچند سه روز اول نمايشگاه به دليل ايام تعطيلات، بازديد بهتري به نسبت اين روزها داشت و بسياريها از شهرستان آمده بودند اما طبيعي است با بالا رفتن قيمت كتاب در سال جديد خانوادههاي ايراني كه درآمدشان تغييري نكرده تهيه كتاب را در اولويتهاي چندم خود قرار ميدهند.