زبان بيلكنت
بحران نرخ ارز در كشور، فارغ از دلايل و علتهاي واقعي و غيرواقعياش، فارغ از دستهاي احتمالي پشتپرده در داخل و خارج، فارغ از سوداگريهاي برخي دلالان يا حتي شايعات و واقعياتي در مورد كاهش ذخاير ارزي و حتي فارغ از برخي گمانهزنيهاي جريان رقيب مبني بر نقش دولت در اين افزايش قيمت براي جبران كسري بودجه، يك نكته مهم داشت و آن هم اينكه به دستاويز مهمي براي تخريب مستقيم شخص روحاني بدل شد. تيمهاي رسانهاي رقيب خيلي و فيلمها و اظهارات رييسجمهوري را از صندوقچه خود بيرون كشيدند تا در كنار نرخ دلار بگذارند و در كنار تخريب دولت، نااميدي، نگراني و اضطراب را به جامعه تزريق كنند. اين دستور كار، بهطور قطع جديترين محرك جنگ رواني براي دامن زدن به بحران ارز و بزرگ شدن حباب قيمتها بود و ميتوانست شروع تخريبهاي مسلسلوار بعدي باشد تا تمركز دولت را از برنامههايش براي بهبود وضعيت اقتصاد دور كند. در چنين شرايطي موتور اسحاق جهانگيري روشن شد و با اقدام مقتضي در مقام دفاع از حيثيت دولت روحاني و جلوگيري از عملياتي شدن موج پشيمانسازي رايدهندگان به رييسجمهور به اين بحران ورود كرد. اهميت بازگشت جهانگيري در مقام صداي قاطعانه دولت، نه به خاطر سياست دستوري دولت در حوزه ارز و دلار است –كه بررسي آن محتاج تحليلهاي اقتصادي است- بلكه بيشتر از اين جهت حائز اهميت است كه جهانگيري با پشتوانه اصلاحطلبي و به تعبيري تنها نماينده جريان اصلاحات در بدنه حاكميتي، نقش تاثيرگذاري را براي دفاع از دولت و پيشگيري از برهم خوردن نظم موجود و تمركز دولتمردان بازي كرد. كمك به روحاني در بزنگاههاي سياسي و بحرانهاي ويژه البته كاري است كه جهانگيري پيش از اين به بهترين وجه ممكن انجام داده بود. او در بحبوحه انتخابات و رقابتهاي سياسي ارديبهشت 96 كه رقباي روحاني با تمام توان آمده بودند تا دستاوردهاي دولت را به چالش بكشند؛ ستاره مناظرهها شد؛ مناظرههايي انتخاباتي كه ميتوانست به مخاطرهاي جدي براي روحاني تبديل شود در نهايت با درخشش اسحاق جهانگيري به عرصه شفافسازي و بازگو كردن ناكارآمديهاي مديريت اصولگرايانه كشور بدل شد بهطوري كه برخي نظرسنجيها حتي از پيشتازي جهانگيري نسبت به روحاني حكايت ميكردند و صد البته كار را به جايي رساند كه هواداران اصلاحطلبي و اعتدالگرايي شعار ميدادند تا 1400 با روحاني تا 1404 با جهانگيري. پيام اين شعار چيزي غير از اين نبود كه اصلاحطلبان براي بازي سياسي بزرگ در سال 1404 رجل سياسي نامدار و كاربلدي همچون اسحاق جهانگيري دارند. اما جهانگيري در انتخابات نيامده بود كه رييسجمهور شود بلكه در كنار حمايت از عملكرد دولت در برابر تيرهاي دلواپسان به گفته خودش آمده بود تا صداي جريان اصلاحات باشد. او در همان مناظرهها تاكيد كرد كه جريان اصلاحطلب را از همه حقوق محروم كرديد و من به عنوان نماينده جريان اصلاحطلب آمدهام كه بگويم كه بعضيها چه كردهاند با يك جريان ريشهدار؟ اما بعد از پيروزي حسن روحاني، زمزمههايي به گوش رسيد كه نقش او در دولت كمرنگ شده است. حضور واعظي و نقشش در تركيب كابينه، كاهش اختيارات جهانگيري در تيم اقتصادي دولت و برخي نشانههاي ديگر در نهايت حتي شايعاتي مبني بر كنارهگيري او از دولت را بر سر زبانها انداخت. اما او با همه ناملايمات و كملطفيها همچنان كنار حسن روحاني ايستاد. جهانگيري همزمان كه مطالبات مدني و مديريتي اصلاحطلبان را در بدنه حاكميتي دنبال ميكند، توانسته برخي سوءظنهاي حاكميت را نسبت به اصلاحطلبان با عملكرد قاطعانه و به دور از منفعتجوييهاي شخصي و جناحي به حسنظن بدل كند. او حتي پس از برخوردهاي قضايي با برادرش بر سر پروندههاي اقتصادي، نه تنها مانند رييس دولتهاي نهم و دهم ادعا كرد كه نزديكانش خط قرمزش هستند، بلكه نشان داد همچنان فساد اقتصادي را به عنوان خط قرمز منظور كرده و براي مقابله با آن از هيچ چيز ابايي ندارد؛ همين رويكرد است كه باعث ميشود در يكي از ابرچالشهاي اقتصادي دولت، زبانش بيلكنت و قاطع باشد تا حسن روحاني همچنان بتواند او را قويترين همراه كابينهاش بداند و به او تكيه كند كه الحق اسحاق جهانگيري سياستمدار اصلاحطلبي است كه وقايع كشور را با عينك منافع ملي ميبيند نه عينك خطي و جناحي.