هاشمي به روايت هاشمي (48)
اگر از خوانندگان ثابت روزنامه باشيد ميدانيد كه از ماههاي پاياني سال گذشته بهصورت دنبالهدار، خاطرات آيتالله هاشمي را در اين ستون چاپ كردهايم و چاپ و انتشار قسمتهاي بعدياش ادامه دارد. آيتالله هاشميرفسنجاني در شماره قبلي به سوالي در مورد نقش خود در جريان اعدام انقلابي حسنعلي منصور پاسخ داد، در اين شماره ادامه اين گفتوگو و ماجراي دستگيري ايشان را ميخوانيم.
اسلحهاي كه حسنعلي منصور با آن ترور شد هماني است كه دست آقاي لاهوتي بود؟
آره. يك اسلحهاي كه تاريخچهاش را من ميدانستم. يك چنين چيزي، گفت او با فلان اسلحه كشته شد. اسلحه هم رفته يعني اسلحه لو رفته، گرفتند آن شب. آقاي عراقي گفت ما ممكن است ديگر خيلي نمانيم، چون افرادي را گرفته بودند احتمال رسيدن به ايشان زياد بود. اينها هم شبها خانههايشان يك دو شب اول ميخواستند نروند ولي چون خبري نشد رفتند؛ همه آنها در آن جلسه من بودند. شب رفتند خانههايشان، پيش از اينكه سحري بخوريم به ما اطلاع دادند كه اينها را گرفتند. ساواك آنجا رفته بود. آماده شده بود. آنجا اينها را گرفت. ما خب، چون در اصل ماجرا نبوديم چه كسي برنامه را ريخته؟ چه كسي ميخواهد ترور كند؟ چه كسي ميخواهد اجرا كند؟ ما نبوديم. آنها هم مصلحت نميديدند بيش از اين ما را در جريان بگذارند و روي همان اصلي كه قبلا تقسيم شده بود كه لازم نيست هر كاري را جزيياتش را ديگران بدانند. اينها را گرفتند ولي جلسه ما تا آخر ماه رمضان ادامه داشت. من در مسجد جامع هم نرفتم. مسجد جامع را خب، پنج شش نفري رفتند. هر كه دو سه روز صحبت ميكرد ميگرفتند، يكي ديگر صحبت ميكرد تا آخر كه همه را گرفتند. آقاي رباني املشي را گرفتند، آقاي جعفري را گرفتند، آقاي مرواريد را گرفتند، محمدجواد حجتي كرماني راگرفتند، آقاي شجوني را گرفتند، پنج شش نفر آنجا گرفتار شدند. بقيه هم در جلسات ديگر. عدهاي از دوستان ما را در ماه رمضان گرفتند، البته اينها خودشان را آماده كرده بودند. ما در آن جلسه كه بوديم به راز آن جلسه، رژيم پي نبرد با اينكه پاتوق اصلي كار هم آن جلسه بود. ماه رمضان را تمام كرديم و آمديم قم خبري نشد. در قم هم وضع ما عادي بود برگشتيم، مسالهاي نشد يك روز همين طور بعد از يك تظاهراتي كه مسجد بالاسر گمان ميكنم وفات امام صادق (ع) بود.
دوم فروردين.
شوال بود. ميخورد به شوال، آره 25 شوال بود به آن مناسبت هم جلساتي بود كه تظاهرات ميشد. به هر حال تظاهرات مفصلي شد آنجا. فردايش اينها يك عدهاي را آمدند قم گرفتند. يكي از كساني كه گرفتند من بودم. گرفتن من هم جالب است؛ در همان جلسات بود. موقعي بود كه ديگر نوارها و آن طومارها و اينها اوجش بود. يك مقدار طومار و نوار و اينها آورده بودند براي من از رفسنجان آقا شيخ محمد و اينها، با خون امضا كرده بودند از جاهاي ديگر، درست كرده بودند نوار هم نباشد.