عبارت «پيوستن به كپيرايت جهاني» هيچهم عبارت تازهاي نيست و سالهاست درباره آن سخن ميگوييم و از مزايايش داد سخن ميرانيم. گاه نويسندگان زنده از انتشار غيرقانوني آثارشان گله ميكنند و گاه بازماندگان آنان شكايت دارند كه چرا اين حق و حقوق رعايت نميشود. گاه مترجمي شكايت ميكند كه اثر ترجمه شدهاش بدون اجازه او به صحنه برده شده يا بر اساس آن فيلمي ساخته شده است و... اگر بخواهيم در اين زمينه مثال بياوريم، ميشود گزارشهايي دور و دراز نوشت و صفحههاي زيادي را سياه كرد. اما آنچه باعث شد براي چندمين بار به سراغ اين موضوع تكراري برويم، جملاتي است كه دولتمردان در چند سال اخير در اين زمينه بيان كردهاند. همين چند ماه پيش دولتيها در همايش مالكيت معنوي درباره لزوم پيوستن به قانون كپيرايت جهاني صحبت كردند و خبر دادند كه طرح پيشنهادي خود را به مجلس ارايه كردهاند و اميدوارند قوه قانونگذار هم به اين موضوع توجه كند و آن را در دستور كار خود قرار دهد.
دولت تدبير و اميد كه يكي از اهدافش تحقق ديپلماسي فرهنگي است و در اين زمينه تلاشهايش را هم انجام داده است، در حوزه كتاب و ادبيات تلاش شده تا حضور ايران در نمايشگاههاي جهاني مفيدتر باشد. از سوي ديگر حتي نهادهايي مانند حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي هم به اين نتيجه رسيدهاند كه بايد ادبيات معاصرمان را به ديگر كشورها معرفي كنيم و آثار شعر و نثر خود را در كشورهاي ديگر ترجمه و منتشر كنيم ولي مساله اين است كه تا زماني كه ما حقوق خالقان آثار در ديگر كشورها را نپردازيم، نميتوانيم توقع داشته باشيم آنها هم حقوق چاپ آثار ما را خريداري كنند و در نتيجه همچنان حضورمان در نمايشگاهها و بازارهاي جهاني چندان پرثمر نيست. هر چند در همين چند ساله وضعيت به مراتب بهتر از سالهاي گذشته شده است. در ادامه نظرات دو تن از مترجمان را درباره لزوم پيوستن به قانون كپيرايت و زواياي گوناگون آن مرور ميكنيم.
مهدي غبرايي كه آثاري از نويسندگان شناخته شدهاي مانند همينگوي و موراكامي را ترجمه كرده است، ميگويد: «هميشه گفتهام كه صد درصد با كپيرايت موافقم ولي فراموش نكنيم كه قانون كپيرايت فقط به كتاب ختم نميشود و حوزههاي صوتي و تصويري و... را هم در بر ميگيرد. بنابراين پيوستن به اين قانون بايد كارشناسي شود و حقوقدانان و اقتصاددانان در اين زمينه نظرات كارشناسي بدهند. البته بسياري از كشورها به اين قانون پيوستهاند و فراموش نكنيم قانون معنوي هم مانند قانون مادي محترم است.»
مهدي غبرايي جزو مترجماني است كه گاه براي انتشار برخي از آثارش مدتها منتظر مانده است و در اين بين مترجمي ديگر اثر مورد نظر او را منتشر كرده است. در وضعيتي كه قانون كپيرايت وجود نداشته باشد، چنين مسائلي طبيعي است و هر از چندي شاهد اعتراض يا گلايه اين مترجمان خواهيم بود.
غبرايي در ادامه به بيان پارهاي تجربيات شخصي خودش ميپردازد: «به عنوان نمونه شنيدهام نويسندهاي مانند موراكامي گله كرده كه در برخي از كشورها كتابهايش را بدون اجازه او ترجمه و منتشر ميكنند. اما يكي از دلايلي كه خود من تا به حال براي ترجمه كتابهاي او با ايشان تماس نگرفتهام، اين است كه ما در ايران كپيرايت نداريم و گرفتن اجازه از نويسنده، ديگر مترجمان را از ترجمه كار او منع نميكند.»
پيوستن به قانون كپيرايت همان اندازه كه محاسن دارد، محدوديتهايي نيز ايجاد ميكند و به همين دليل است كه بايد با ديدي همهجانبه به آن نگريست تا مصداق ضربالمثل از چاله به چاه افتادن نشويم. غبرايي نيز با بيان نمونهاي مشخص، اين موضوع را تشريح ميكند: « گيرم كه به كپيرايت بپيونديم، برخي از مترجمان تازهكار بدون داشتن صلاحيت زباني، ترجمهاي ناقص از كتابي را ارايه ميدهند كه نه تنها كار نويسنده را به درستي ارايه نميكند بلكه آن را خراب ميكند ولي اگر همين مترجم كپيرايت بگيرد، مترجم ديگري كه از او مسلطتر است، نميتواند كاري از پيش ببرد و از ترجمه آن كتاب باز ميماند. بنابراين لازم است نهادهاي حمايتگر خصوصي و نه دولتي- چراكه معتقدم در اين زمينه دولت به هيچوجه نبايد وارد كار شود- نظارتي بر اين كار داشته باشند.»
اسدالله امرايي ديگر مترجم پركاري است كه در اين زمينه با او سخن گفتهايم. او در پاسخ به اين پرسش كه نبود كپيرايت چه موانعي را براي مترجمان داخلي ايجاد ميكند؟ پاسخ ميدهد: «پايبندي به كپيرايت مزايايي دارد مثلا همين آثار بن لوري يا ليديا ديويس كه من ترجمه كردهام، وقتي نويسنده ميبيند شما كتابش را با اجازه خودش ترجمه ميكنيد و حقوقش را ميپردازيد، كارش را پيش از انتشار در اختيارتان ميگذارد و در اين فاصله اگر مترجم ديگري هم با او تماس بگيرد و خواستار ترجمه كارش شود، آن نويسنده ديگر نميپذيرد. حتي اگر مترجم ديگر استدلال كند كه مترجم بهتري است، براي مواجهه با اين موضوع هم راهكارهاي ديگري وجود دارد.»
هيچ دور از ذهن نيست كه نويسندهاي بعد از انتشار اثرش در كشوري مانند ايران نسبت به حذف بخشهايي از كتابش معترض شود. هر چند بيشتر نويسندگان شرايط كشور مقصد و فرهنگ آن را درك ميكنند اما اگر كتابي بيش از حد سانسور شود، طبيعي است از اين وضعيت گلهمند شود. پرسش بعدي اين است كه با وجود كپيرايت وضعيت سانسور چه ميشود؟
غبرايي در اين زمينه توضيح ميدهد: «زماني كه به كپيرايت بپيونديم، ديگر هيچكس حق سانسور ندارد، به همين دليل ميگويم 50 سال ديگر درست ميشود. وقتي چنين جملهاي گفتم، گوشهچشمي هم به اين وضعيت داشتم!»
اسدالله امرايي نيز به اين موضوع چنين پاسخي ميدهد: «اگر مولف نپذيرد نميتوانيد هيچ بخشي از اثرش را سانسور كنيد.»
غبرايي براي حل مشكلات پيوستن به كپيرايت جهاني چنين راهكاري اريه ميدهد: «ميتوانيم از تجربيات ديگر كشورها هم استفاده كنيم. مقصودم استفاده از تجربه كشورهاي اروپايي نيست بلكه ببينيم همين همسايگان و كشورهاي منطقه خودمان در اين زمينه چه كردهاند. ميتوانيم از تجربيات كشورهاي همسايهمان كه نوبل هم گرفتهاند، استفاده كنيم و ببينيم كشورهايي مانند تركيه، هند يا مصر در اين زمينه چه كردهاند و هيچ چيز عجيب و غريبي هم نيست ولي در وهله اول بايد عزمي براي سر و سامان دادن به اين وضعيت وجود داشته باشد. به هر حال حل مساله كپيرايت در گرو حل مسائل ديگري است كه نه اينجا جاي پرداختن به آن است و نه من به اندازه كافي صلاحيت اظهارنظر در آن زمينهها را دارم.»
حضور در بازارهاي جهاني و معرفي آثار نويسندگان معاصر كشورمان در نمايشگاههاي بينالمللي از ديگر مواردي است كه بدون پيوستن به كپيرايت جهاني به نتيجه چنداني نخواهد رسيد و غبرايي در اين باره توضيح ميدهد: «ببينيد شترسواري دولا دولا نميشود! اگر ميخواهيم وارد بازارهاي جهاني شويم و كتابهاي خود را به ديگر كشورها معرفي كنيم و آثارمان را در كشورهاي ديگر نيز ترجمه و منتشر كنيم، بايد ما هم حقوق آثار آنان را رعايت كنيم.»
او به نكتهاي ديگر هم ميپردازد. ورود سرمايههاي خارجي به كشور كه در پي مبادله كالاهاي فرهنگي رخ ميدهد: «در حال حاضر ورود سرمايههاي خارجي به كشور يكي از مسائلي است كه درباره آن نظرات گوناگوني وجود دارد. برخي موافق هستند و بعضي ديگر مخالف. اما اگر ميخواهيم وارد بازار جهاني شويم، بايد قوانين جهاني را نيز بپذيريم كه به تبع آن بايد قوانيني مانند حقوق بشر و... را هم بپذيريم ولي اين تنها راهي است كه ميتوان با حفظ منافع ملي، درها را براي ورود سرمايههاي خارجي هم باز كرد و به تدريج اين مسائل هم بر روال و غلتك ميافتد. آن زمان تازه وارد بحث كپيرايت ميشويم و ميتوانيم درباره بود و نبود سانسور سخن بگوييم.»
اسدالله امرايي نيز معتقد است كپيرايت موضوعي است حاكميتي و نه فردي. كاري است اخلاقي. به طور مثال اگر من يا ناشر اجازه ترجمه و انتشار كتابي را ميگيريم، خودمان آسودهتر هستيم. ناشري كه حق كپيرايت ميپردازد، خيالش راحتتر است ضمن اينكه به راحتي ميتواند كتاب را در بازارهاي ديگر و نمايشگاههاي بينالمللي عرضه كند.»
در كشور ما بارها شاهد ترجمههاي مكرر از يك اثر خاص بودهايم. به طوري كه گاه خوانندگان احساس زيانديدگي كردهاند و با خود فكر كردهاند خوب بود منتظر ميماندند تا آن كتاب با ترجمه مترجم بهتري منتشر ميشد. موضوع ديگري كه از آن سخن گفتيم اين است كه آيا نبودن كپيرايت باعث نوعي هرج و مرج نميشود؟
امرايي تاكيد دارد كه «اگر قانون كپيرايت وجود داشته باشد، قطعا چنين وضعيتي نخواهيم داشت. به عنوان مثال اگر شما به عنوان روزنامهنگاري ايراني بخواهيد با نويسندهاي مانند خانم ليديا ديويس گفتوگويي مطبوعاتي داشته باشيد، ايشان به شما پاسخ ميدهد كه بايد با ناشر و مترجم آثار من در ايران تماس بگيريد و با آنان هماهنگ كنيد. يعني كپيرايت به اين مساله هم توجه دارد و به اين مسائل نيز كمك ميكند. البته پيوستن به قانون كپيرايت نوعي حالت انحصاري هم ايجاد ميكند ولي چون قانون در اين مورد ساكت است و دولت ما هنوز اين كنوانسيون را نپذيرفته است، ناشران ميگويند چه دليلي دارد كه هزينه كنند و حقوق ترجمه و انتشار آثار خارجي را بخرند.»
او سعي ميكند مثبتانديش باشد و از زاويهاي خوشبينانه به موضوع مينگرد: «در حالت خوشبينانه بودن چند ترجمه به نوعي ميتواند پايين بودن تيراژ كتاب را در ايران جبران كند. اگر فرض كنيم تيراژ كتاب در حال حاضر در كشور ما 500 نسخه باشد، اگر كتابي توسط 10 ناشر منتشر شود و هر يك 500 نسخه از آن را منتشر كنند، تيراژ آن كتاب در حالت كلي به 5000 نسخه ميرسد اما نسخهاي كه از سوي ناشر حرفهايتري منتشر شده باشد و مترجم نام آشناتري هم داشته باشد، فروش بهتري خواهد داشت. مثال اين وضعيت رمان مشهور «كوري» ژوزه ساراماگو است كه در ايران سه ترجمه مشهور از آن منتشر شد به اضافه چندين ترجمه ديگر ولي همان سه ترجمه مشهور بيشترين فروش را داشتند. وقتي كپيرايت اعمال نميشود، نميتوان به هيچ ناشري خرده گرفت كه چرا كتابي را ترجمه و منتشر كرده كه پيشتر هم با ترجمه مترجمي ديگر منتشر شده است.»
و سرانجام اينكه اصولا پيوستن به كپيرايت براي ما چه مزايا و چه معايبي ميتواند داشته باشد؟ كه امرايي در اين زمينه توضيح ميدهد: «معايبي كه ندارد و بيشترش حسن است. شما در بهترين حالت ميتوانيد قرارداد ببنديد و با خيال راحت آن كتاب را ترجمه و منتشر كنيد و قطعا ديگر مشكل ترجمه مكرر نخواهيم داشت. بلكه بايد ترجمه دقيق داشته باشيد و حتي اگر قرار است بخشهايي از متن آن كتاب را حذف كنيد، بايد از نويسنده اجازه بگيريد.»
اين مترجم در پايان سخنان خود نكتهاي ديگر را هم يادآوري ميكند: «فراموش نكنيم در ايران كپيرايت بيشترين سود را نصيب سينما و موسيقيهاي متن ميكند. يكي از دوستان ميگفت اگر بتهوون پيشبيني ميكرد كه ملوديهايش را در آسانسورها و دستگاههاي دستخشك كن پخش ميكنند، هرگز براي خلق آن موسيقيها اين همه زحمت به خود نميداد! بنابراين كپيرايت كمتر در حوزهاي مانند كتاب تاثيرگذار است و در سينما و موسيقي بسيار بيشتر تعيينكننده خواهد بود. گردش مالي كتاب در مقايسه با گردش مالي موسيقي، فيلم و البته حق پخش مسابقههاي فوتبال بسيار بسيار ناچيز است و اصلا قابل مقايسه نيست.»