ماندلا؛ ميراث مشترك بشريت
احسان شمس
پرده اول
در سال 1980 جنبش سياهپوستان، عليه حكومت تبعيض نژادي زيمبابوه، با رهبري رابرت موگابه پيروز شد. رهبري كاريزما كه جنبش را به سرانجام رسانده و موفق به پايان تبعيض و ظلم عليه مردم زيمبابوه شد.
اما حلاوت اين پيروزي خيلي زود جاي خود را به تلخي ديكتاتوري داد. رهبر آزاديبخش و فرشته نجات ديروز، سرمست از شراب قدرت، امروز بدمستي ميكند و ديكتاتورياي بدتر از رژيم سابق به وجود ميآورد. مصادره زمينهاي سفيدپوستان، نقض گسترده حقوق بشر، تحريمهاي بينالمللي و فروپاشي اقتصاد زيمبابوه، حاصل 38 سال حكومت او بود؛ و سرانجامش انزجار جهاني، حصر خانگي، فرار همسر يا همان وليعهد او به خارج از زيمبابوه و اجبار او به استعفا. با اعلام استعفاي اجباري، مردم براي شادي به خيابان ريختند. اما آينده زيمبابوه همچنان مبهم و قدرت در دست همان ارتشي كه از موگابه حمايت ميكرد، است.
پرده دوم
رهبر اپوزيسيون ميانمار در حصر خانگي، بهخاطر مواضع ميانهرو و انساندوستانهاش، جايزه صلح نوبل را دريافت ميكند. با حمايت و فشار بينالمللي از حصر ارتش خارج شده و به عنوان زني قدرتمند و ميانه رو به نخستوزيري ميانمار ميرسد. همگان اميد دارند با رهبري او ميانمار دوران خشونت بودايي را سپري كرده و از قدرت سياسي ارتش كاسته شود. اما آنگ سان سوچي در مقابل نخستين نسلكشي قرن بيست و يكم در روهينگيا، جانب استبداد و خشونت را ميگيرد و اعلام ميكند كه «خود مسلمانان خانههاي خود را آتش ميزنند.»
پرده سوم
جنبش افسران آزاد در مصر عليه سالها سلطنت و استعمار قيام كرده و پيروز ميشود. جمال عبدالناصر به قدرت رسيده و جهان عرب را رهبري ميكند.
اما در اين اوج، جمال عبدالناصر به مرگي مشكوك ميميرد و انورالسادات كشته ميشود و قدرت به سرباز وطن، حسني مبارك ميرسد. اما او نيز در برابر جادوي قدرت دوام نميآورد. ديكتاتوري و حكومت نظاميان گسترده ميشود. نفوذ ارتش در همه اركان جامعه مصر رخنه كرده و مصر جايگاه رهبري خود را در جهان عرب از دست ميدهد؛ و سرانجام با فشار اجتماعي مجبور به كنارگيري ميشود. تجربهاي كه امروز در زيمبابوه تكرار شد و همچنان آينده مصر حتي با كودتاي دوباره نظاميان، در ابهام بهسر ميبرد.
پرده چهارم
به تاثير از جنبش افسران آزاد مصر، سرهنگ معمر قذافي در ليبي كودتا ميكند. وعده آزادي داده و كتاب سبز منتشر ميكند. اما در پايان، خود را شاهشاهان آفريقا و امام مسلمانان جهان ميخواند و ديكتاتوري او و فرزندش منجر به انقلابي شد كه رهبر پيشين و فرزندانش را در خود بلعيد و ليبي همچنان در آتش ميسوزد.
پرده پنجم
جنبش آزادي در آفريقاي جنوبي به رهبري زندانياي كه 28 سال در انفرادي گذرانده، پيروز ميشود. رژيم آپارتايد پايان پذيرفته و ماندلا، رهبر انقلاب ميشود. اما او از سفيدپوستان انتقام نميگيرد. اعلام عفو عمومي كرده و حتي با زندانبان خود شام ميخورد و انتخابات سراسري برپا ميكند. پس از پايان دوره رياستجمهوري خود نيز، با وجود اصرار مردم، از تمام مناصب قدرت كنارگيري ميكند. آفريقاي جنوبي اكنون در مسير توسعه قرار دارد، مقصد گردشگران است و جزو اقتصادهاي نوظهور
محسوب ميشود.
همگي اين 5 ملت براي آزادي و برابري قيام كردند و رهبران آنها نيز در اين راه مجاهدتهاي فراوان كردند. اما چرا سرنوشت يكي با ديگران فرق دارد. سرنوشت ماندلا هم با ديگران يكي نيست. قدرت، او را سيراب نكرد. تسليم افسون او نشد. آزادي و آزادگي را ستود و خود بت آن شد. ماندلا و ميراث او جزو فرهنگ همه ما است. هيچكس نيست كه او را نخواهد و نستايد. همه، نام ماندلا را با آزادي برابر ميدانند؛ گويي مفهوم آزادي و ماندلا يكي است. اما چرا؟ چرا مفهوم ماندلا در ذهن بشريت با رابرت موگابه، معمر قذافي، حسني مبارك و صدام حسين يكي نيست.
پاسخ به اين سوال را بايد به كودكان خود بياموزيم. بياموزيم كه ماندلا، يعني آزادگي؛ بياموزيم كه آزادگي و بخشش، راه فتح نه كشورها؛ كه دلها و انسانهاست. بياموزيم كه ماندلا يك نماد و يك الگوست براي ما و براي هميشه؛ بياموزيم كه ماندلا، ميراث مشترك بشريت است و اينكه ماندلا فرهنگ انسانيت است. بياموزيم كه ماندلا، ماندلاست.
كارشناس سياسي وزارت امور خارجه
و مدرس دانشگاه