نگاهي به فيلم «احتمال باران اسيدي»
اگر باران ببارد
سحر عصرآزاد
«احتمال باران اسيدي» فيلمي است ساده و روان كه تنهاييهاي زمان حال يك مرد سالخورده را از وراي آسيبشناسي موجز گذشته او به تصوير ميكشد. نخستين ساخته بهتاش صناعيها بر اساس فيلمنامهاي از مريم مقدم و صناعيها شكل گرفته كه قهرمان اصلي و محوري آن مردي 60 ساله است كه پس از فوت مادرش به تنهايي در شمال زندگي ميكند. بخش ابتدايي فيلم به گونهيي طراحي شده كه موقعيت اوليه منوچهر به عنوان مردي تنها و منزوي كه در جريان روزگار به نوعي از سوي همگان ترك شده، تثبيت شود. تصوير يك كارمند دخانيات كه هنوز بازنشستگي خود را نپذيرفته و هر روز در دفتر كارش حاضر ميشود تا روال عادي و ساكن زندگي روزمره و در واقع عادتهاي كهنه را دنبال كند. در اين بخش متناسب با دنياي منوچهر و حال و هوايي كه در آن زندگي ميكند، شاهد نماهاي مختلفي از تنهايي او از زواياي مختلف در خانه، ايوان، كوچه، نانوايي، مسجد و... هستيم كه اين تصاوير بيش از هر چيز كسالتبار شدن اين تنهايي را براي كاراكتر اصلي به ذهن ميآورد. شرايطي كه بدون كلام، نق زدن و آه و افسوسهاي متداول، از حال و هواي منوچهر، رخوت او موقع صبحانه خوردن، آب دادن به گلها، نان خريدن و... حتي از در و ديوار خانه قابل برداشت است و رسيدن به اين وجه مهم با چنين دستمايههايي مهم است. چيدمان هوشمندانه اين شرايط است كه به شكل دروني زمينهسازي براي تصميم مهم منوچهر ميكند تا در سكانس مسجد كه او كمتر حرف ميزند و اتفاقا شرايطش را پيرمرد ديگري توصيف ميكند، مطمئن باشيم او در آستانه يك تصميم خطير و انتحاري قرار دارد. تغيير، حركت و سفر را در اشل كاراكتري با پيشينه منوچهر - كه در بخش اوليه فيلم به خوبي معرفي شده- اگر خطير و انتحاري نناميم چه عنوان ديگري ميتواند داشته باشد؟
در واقع طراحي شخصيت منوچهر و موقعيت اوليه او براي حركت بهشدت برآمده از الگوهاي كلاسيك درامپردازي است كه زمينهسازيهاي لازم انجام ميشود تا قهرمان وادار به حركت و تغيير شرايط خود شود. اما حركت منوچهر تنها محدود به تغيير جغرافيا و رفتن از شمال به تهران نيست بلكه تغيير مهمتر اتفاقي است كه در طول سفر در درونش ميافتد و او را وادار به كالبدشكافي گذشتهاي ميكند كه گره ذهني او در طول همه سالهاي زندگياش بوده و به همين دليل هم به جستوجوي دوست دوران جوانياش، خسرو برميآيد. پرداخت شخصيت خسرو به عنوان كاراكتري كه هيچوقت او را نميبينيم بلكه بهانهيي براي حركت و جستوجوي منوچهر است تا گذشته و خودش را مرور كند، بيش از هر چيز برآمده از پرداخت غيركلاسيك و مدرن چنين قصهاي است كه با وجود برخورداري از مايههاي مستعد براي تبديل شدن به يك درام كلاسيك متعارف، بر معدود
خرده روايتهاي فرعي متمركز ميشود كه در جغرافياي جديد منوچهر را درگير ميكند تا از خلال آنها اين شخصيت بازشناسايي شود.
در اين مسير حضور كاراكترهاي فرعي و نوع ارتباط منوچهر با آنها نيز علاوه بر پردازش اين شخصيت، به نمود روند تغيير تدريجي او و انعطافپذيرياش در برقراري ارتباط با اطرافيان كمك ميكند. اين ارتباط به ويژه از وجه تضاد و تقابل و نهايتا به تعامل رسيدن دو نسل نيز حايز اهميت است و ميتواند همجواري و همراهي منوچهر و دو جوان را واجد زيرلايههايي كند كه به فراخور ذهنيت و دغدغهمندي هر مخاطب متفاوت است. ويژگي مهم اين بخش يا به شكل نمادين ارتباط بين نسلها، سويههاي بكر و جديدي است كه نويسنده و فيلمساز از دل اين همراهي بيرون كشيدهاند و بدون آنكه مانور زيادي روي اين وجوه بدهند، فضا را براي بسط يافتن ذهن مخاطب و پر كردن جاهاي خالي بنا به ذهنيت خاص او باز ميگذارند. در واقع جنس تازه اين روابط و به نوعي بيواسطگي جذابي كه بين منوچهر و دو جوان با وجود همه تضادها برقرار ميشود اين همراهي را ملموس و جذاب ميكند. مثل داستانهاي متعددي كه دختر درباره خودش ميبافد اما در نهايت قصه واقعياش را ميگويد كه تازه و غيركليشهيي است و منوچهر هم به كمكش ميرود يا همين اسمنويسي براي سفر به كره مريخ. در نهايت پس از تجربههاي از سر گذشته، ديگر به نظر نميآيد ديدن يا نديدن خسرو همان اهميت اوليه را براي منوچهر داشته باشد و لزوما بخواهد اين اعتراف تاريخ گذشته را براي دوستش تعريف كند چراكه او جنس ديگري از رابطه و همراهي را تجربه كرده كه در اشل كاراكتري همچون منوچهر يك آزمون خطير است.
كارگرداني اين درام شخصيتپردازانه نيز متناسب با قصهاي كه كلاسيك آغاز ميشود اما در ادامه مسيري متفاوت و مدرن را طي ميكند، بيش از آنكه بهانهيي براي به رخ كشيدن تواناييهاي يك فيلمساز اول باشد برآمده از درك نياز فيلمنامه و رسيدن به بهترين، سادهترين و گوياترين اجرا از متني است كه در مرحله نگارش هم كارگرداني شده است. نقشآفريني شمس لنگرودي نه به عنوان شاعري برجسته بلكه به عنوان كاراكتر نمايشي منوچهر كه در فيلم «احتمال باران اسيدي» به زواياي پنهان زندگي او سرك كشيده ميشود، از ويژگيهاي منحصر به فرد فيلم است كه در ملموس شدن اين شخصيت نقش بسيار مهمي داشته است.