بيتا موسوي/ «احتمال باران اسيدي» نخستين ساخته بلند سينمايي بهتاش صناعي است كه در بخش نگاه نو سي و سومين جشنواره فيلم فجر و بخش هنر و تجربه حضور دارد. فيلمنامه اين فيلم توسط مريم مقدم و صناعيها نوشته شده است. اين فيلم درباه تنهايي و سرگشتگي آدمهاي امروز است كه شمس لنگرودي، شاعر و پژوهشگر ادبيات در شخصيت محوري آن به ايفاي نقش پرداخته است. البته مريم مقدم و پوريا رحيمي سام نيز از ديگر بازيگران اصلي اين فيلم هستند. قطعا يكي از ويژگيهاي مهم اين فيلم در كنار فيلمنامه خوب و كارگرداني، حضور اين شاعر بزرگ است. از اين رو با بهتاش صناعيها و شمس لنگرودي درباره ويژگيهاي شخصيت منوچهر، انتخاب كاراكترها، مسير طي شدن فيلمنامه، كارگرداني، جذابيت بازيگري براي استاد لنگرودي، ادامه مسير او در سينماي ايران و... صحبت كرديم.
لنگرودي: هيچ علاقهاي ندارم در نقش شخصيتهاي منفي بازي كنم. چون با آنها همدلي ندارم. اما با شخصيت منوچهر اينگونه نبودم. اگر صناعيها يك شخصيت منفي در فيلمنامهاش داشته باشد من هيچ علاقهاي ندارم كه در آن نقش بازي كنم
صناعيها: با اينكه كاراكتر منوچهر دقيقا نقطه مقابل آقاي لنگرودي هستند او يك آدم اجتماعي، محبوب، فعال و داراي ارتباط گسترده است دقيقا برعكس منوچهر ولي من واقعا حس ميكردم كمكم آقاي لنگرودي هم در طول فيلم واقعا افسرده شده است
شما قبل از «احتمال باران اسيدي» در فيلم ديگري با عنوان «جايي در يكي از روزهاي آينده» ساخته تارا اوتادي هم بازي كرديد. به هر حال شما در شعر و ادبيات جايگاه شناختهشدهاي داريد و صاحب سبك هستيد. قطعا با وجود اين جايگاه حضورتان در سينما به عنوان بازيگر ميتوانست برايتان يك ريسك محسوب شود. چرا كه به هر حال سينما يك هنر تصويري است. بازيگري در سينما چه جذابيتي براي شما داشت كه پذيرفتيد به عنوان بازيگر حضور پيدا كنيد و معيار انتخابتان در اين هنر چيست؟
شمس لنگرودي: تمامي اين مسائل به درك هر شخصي از زندگي برميگردد. اينكه چه برداشتي از زندگي دارد و بر اساس آن
خط و ربط زندگيش را معلوم ميكند. حقيقت اين است كه به عقيده من جايگاهي در زندگي وجود ندارد وقتي مرگ هست به چه درد ميخورد كه حافظ محبوب است يا نه؟ ارزش آن وقتي بود كه حافظ زنده باشد. به همين دليل وقتي از اين زاويه نگاه ميكنيم همهچيز بازي و سرگرمي است تا زندگي هر فردي به پايان برسد. پس بهتر است اين زندگي شيرينتر تمام شود. اين اساس و درك من نسبت به زندگي است. بنابر اين جايگاه را ذهنيت آدمها تعيين ميكند. در بين هنرها من هميشه به موسيقي و سينما علاقه داشتم. حدودا 24 سالم بود در كلاس آناهيتا دوره بازيگري را زيرنظر مصطفي اسكويي گذراندم. اما قصدم بازيگري نبود. بلكه بيشتر ميخواستم اين هنر را بشناسم و بدانم حس در اين هنر چيست. چون آقاي اسكويي متد استانيسلافسكي تدريس ميكرد و من به آن علاقه داشتم. اما هنر موسيقي را هم در كنار سينما دوست داشتم. من در روزگاري شوق فراواني داشتم كه يك اتاق خلوتي داشته باشم و يك سايه روشن. يك سري موسيقي و گل و گياه كه در آن فضا شعر بخوانم و شعر بگويم. بعد از 30 يا 40 سال اين كار را انجام دادن از تنهايي در اين خلوت خسته شدم. دوست داشتم فضايم را عوض كنم. خوشبختانه اتفاقاتي كه بعدها برايم افتاد من را در مسيري قرار داد كه ميخواستم. نخستين فيلمي كه آقاي رسول يونان از من خواست تا در آن بازي كنم به كارگرداني آقاي عليقليان بود. خوشبختانه او آدم با دانش و جذابي بود. حضور او باعث شد كه من نظر خوبي نسبت به فضاي سينما پيدا كنم. براي فيلم خانم اوتادي هم آقاي رضا كيانيان من را براي بازي دعوت كرد. اما اين دو فيلم اكران نشدند. اما خوشبختانه سومين فيلمي كه با بهتاش صناعيها كار كردم به يك معنا جذابيت بيشتري برايم به وجود آورد. چرا كه داستان «احتمال باران اسيدي» از همان ابتدا برايم جالب بود. همچنين نقش منوچهر در اين فيلم را خيلي دوست داشتم. اين مجموعه مسائل باعث شد كه از آن خلوت خودم بيرون بيايم و به يك كار جمعي بپردازم. چرا كه فضاي شعر و سينما با هم كاملا متفاوت است. در شعر شما هم بازيگري، هم كارگردان، هم فيلمبردار و هم مخاطب. در سينما اين بخش برايم جذاب بود كه من يكي از عناصر جرياني هستم كه قرار است مجموعا به يك هدف برسيم. از اين نظر سينما برايم يك تجربه جالبي بود.
آقاي صناعيها، بهتر است پروسه رسيدن به حضور آقاي لنگرودي براي نقش منوچهر را شما تعريف كنيد. چرا كه قطعا از ابتدا حضور مريم مقدم در اين فيلم برايتان مشخص بود چون با هم نگارش فيلمنامه را برعهده داشتيد.
از طرفي سينماي ايران در حوزه بازيگري در اين سن و سال شخصيت اصلي فيلم با فقر بازيگر روبهرو است. چرا كه بازيگران حرفهاي سينما در اين سن و سال به اندازه انگشتهاي يك دست است.
بهتاش صناعيها: انتخاب نقش منوچهر، يك ترسي بود كه از همان ابتداي نگارش فيلمنامه همراه ما بود وقتي با خانم مقدم كار نوشتن متن را انجام ميداديم هر چقدر جلوتر ميرفتيم مدام درباره اين موضوع صحبت ميكرديم كه چه كسي ميتواند نقش منوچهر را بازي كند. حتي در مقطعي احساس كرديم كه چون ممكن است نتوانيم بازيگر اين نقش را پيدا كنيم بهتر است نوشتن اين فيلمنامه را فراموش كنيم واز ساخت آن منصرف شويم. چون
به هر حال منوچهر شخصيت محوري «احتمال باران اسيدي» است. اما در نهايت فكر كرديم چون قصه را دوست داريم و دغدغه ما است بهتر است كارمان را ادامه دهيم. اگر بازيگر اين نقش پيدا نشد نهايتا فيلم را نميسازيم. بعد از اينكه فيلمنامه تمام شد قبل از شروع پيشتوليد به گزينههاي مختلفي فكر كرديم كه بخش عمده آنها بازيگران چهره سينما بودند. اما احساس كردم بازيگر نقش منوچهر نميتواند يك بازيگر چهره با اين سن و سال باشد. از طرف ديگر با اين رنج سني ما بازيگران بسيار محدودي هم داريم. از طرف ديگر فكر كرديم كه براي اينكه بخواهيم به شخصيت منوچهر نزديك شويم بهتر است از يك بازيگر چهره استفاده نكنيم چرا كه مخاطب عمدتا در قبال اين افراد، خود آنها را ميبيند و بعد به نقشي كه بازي ميكند نزديك ميشود و اين ميتوانست براي نقش منوچهر يك عامل بازدارنده باشد. شخصيت منوچهر بهشدت ويژه بود و به دليل همين موضوع تصميم گرفتيم اصلا بازيگر چهرهاي را براي اين نقش انتخاب نكنيم. اتفاقا از اين جا به بعد كارمان سختتر شد. در اين مرحله هم گزينههاي ديگري داشتيم حتي به ديگر دوستاني كه در حوزههايي همچون كارگرداني، موسيقي و افراد مرتبط با سينما هستند، فكر كرديم. اما باز هم به نتيجه نرسيديم. خوشبختانه در مراحل اوليه پيشتوليد يك شب آقاي كامبوزيا پرتوي مشاور من در اين فيلم، گفت منوچهر را پيدا كردم وقتي اسم آقاي شمس لنگرودي رابيان كردند، احساس كردم چه انتخاب خوبي است. وقتي براي نخستينبار با وي در يك جلسه صحبت كردم، احساسم اين بود كه خيلي به منوچهر نزديك است و انتخاب خوبي است. خوشبختانه فيلمنامه را خواندند و خيلي آن را دوست داشتند. از لحظه دورخواني هم كاملا مطمئن شدم كه آقاي لنگرودي بهشدت براي اين نقش مناسب هستند. هر چقدر تمرين ميكرديم مدام ميديدم كه خودشان را به منوچهر نزديكتر ميكنند.
منوچهر «احتمال باران اسيدي» كاملا درونگراست در صورتي كه شما فردي برونگرا هستيد و حتي از شما به عنوان يك فعال اجتماعي نام برده ميشود و ارتباطات گستردهاي هم داريد. البته از جهاتي به لحاظ سن و سال شايد منوچهر نزديك به شما باشد يا شايد در برخي از جزييات رفتاري. اما ميخواهم بدانم فيلمنامه «احتمال باران اسيدي» در كنار شخصيت منوچهر چه ويژگيهايي براي شما داشت كه دست به اين انتخاب زديد. آن هم در كار يك فيلمساز اول كه به هر حال ذهنيت زيادي از او نداشتيد.
لنگرودي: بله من فيلمي از او نديده بودم. اما وقتي فيلمنامه را خواندم احساس كردم با كارگرداني روبهرو هستم كه روي كارش احاطه دارد. در همان جلسه اولي كه با هم صحبت كرديم هم متوجه شدم صناعيها خيلي دقت نظر دارد. اين برايم مهم بود. من در برخي صحبتهايم هميشه عنوان كردم كه شعر من به نوعي براي معصوميتهاي له شده است. من هميشه علاقهمندم براي جوانهايي كه معصوميتهايشان زير دست و پاي اجتماع له ميشود شعر بگويم. دوست دارم حرف دل آنها را بزنم. با منوچهر قصه «احتمال باران اسيدي» هم به گونهاي همدلي كردم. منوچهر جز افرادي است كه معصوميتش له شده است. او هيچ چيزي از زندگي متوجه نشده است. حالا كه در پايان زندگي است يادش ميافتد كه روزي هم جوان بوده است. بيشتر اين احساس همدلي بود كه من را جذب كرد تا بتوانم وارد زندگي خصوصي اين فرد بشوم و در قالب نقش بازي كنم.
پس همين احساس همدلي باعث شد كه خودتان را به منوچهر نزديك كنيد.
لنگرودي: بله دقيقا. من از قبل تقريبا به خاطر شناختي كه از اين آدمها در جامعه دارم ميدانستم چه شرايطي دارند. با اين حس توانستم بيشتر به اين شخصيت نزديك شوم.
من نخستينبار از نيما يوشيج در شعر ياد گرفته بودم. او معتقد بود براي اينكه از سنگ صحبت كني بايد تبديل به سنگ شوي. نميتوانيم درباره سنگ صحبت كنيم بدون اينكه شناختي از آن داشته باشيم. بعدها در پيامهاي نرودا اين را خواندم. حتي ديدم چندين شخصيت معتبر و شاخص هم به اين موضوع اعتقاد دارند. به همين دليل اين تجربه را داشتم. من وقتي آدمها را نگاه ميكنم كم كم در روح و شخصيتشان نفوذ ميكنم. اينگونه نبود كه وقتي در شعرم از بهار صحبت كنم فقط در حد حرف باشد. بلكه تك تك آنها را در جسم و روحم تجربه كردم. بنابراين از روي عادت هميشه درباره آدمهاي اطرافمم هم همين نگاه را داشتم و دقت ميكردم. اين مسائل را در آموزههاي شعر
از طريق نيما و نرودا ياد گرفته بودم. به همين دليل با اينگونه افراد كه زندگيشان مانند منوچهر بوده بيشتر احساس همدلي ميكنم. من افرادي را در جامعه ميشناسم كه مشكل دارند يا مانند يك زالو به انواع نظامها ميچسبند براي اينكه زندگيشان را هم پيش ببرند. اما هيچ علاقهاي ندارم در نقش اين افراد بازي كنم. چون با آنها همدلي ندارم. اما با شخصيت منوچهر اينگونه نبودم. اگر صناعيها يك شخصيت منفي در فيلمنامهاش داشته باشد من هيچ علاقهاي ندارم كه در آن نقش بازي كنم.
پس هرگز شما در قالب يك شخصيت منفي بازي نميكنيد.
لنگرودي: دقيقا اينگونه است. اتفاقا در فيلمنامههايي كه اين مدت به من براي بازي پيشنهاد شد يكي از آنها منفي بود ولي قبول نكردم. چون از اينگونه افراد در جامعه هم بدم ميآيد و نميتوانم با آنها احساس همدلي كنم. دليل نميبينم در چنين نقشهايي بازي كنم. شايد اين تفاوت من با ديگر بازيگران باشد. هرگز قصد ندارم در هر فيلمي بازي كنم. من علاقهمندم در فيلمي حضور پيدا كنم كه فيلمنامه آن ادامه حرفهاي من در شعرم باشد. منوچهر هم دقيقا اينگونه بود. خصوصا به اين دليل كه در شمال هم زندگي ميكرد.
به هر حال شخصيت منوچهر تفاوتهايي با شما دارد. چگونه به اين وجه شخصيت نزديك شديد.
لنگرودي: من در طول اين فيلم گاهي بهشدت منقبض بودم و به نوعي اذيت شدم. درست است من تفاوتهايي با منوچهر داشتم چون روابط من با اين شخصيت فرق ميكند. اما يك قسمت از روحيه و زندگي من اينگونه است. براي رسيدن به وجه ديگر شخصيت او بايد به اين حس ميرسيدم. اين براي من از نظر روحي سخت بود. منوچهر زندگياش را از دست داده بود و فردي سادهلوح است. او زندگي دردناكي داشته و حتي هيچ دوستي به غير از دوره جواني نداشته است. قطعا براي من رسيدن به اين ويژگيها سخت بود. اما مجبور بودم به اين وجه شخصيت نزديك شوم چون زندگي او برايم مساله بود.
به همين دليل از جهاتي هم برايم لذتبخش بود.
به نوعي ازخودم مدتي جدا شده بودم.
صناعيها: يكي از ويژگيهاي آقاي لنگرودي اين بود كه واقعا مانند بازيگران حرفهاي با شخصيت روبهرو شدند. البته ما هم فيلمنامه را به گونهاي رج زديم كه دقيقا از همان ابتداي متن از شمال كار را شروع كرديم كه مربوط به صحنههاي تنهايي شخصيت منوچهر است. بيشتر هدفم اين بود كه وي به مرور خودش را به شخصيت منوچهر نزديك و آن را پيدا كند. به همين علت از تنهاييهاي او شروع كرديم. من آقاي لنگرودي را ميديدم كه
به مرور با اين شخصيت زندگي كرده و او را پيدا ميكردند. ميديدم كه كاملا جزييات رفتاري اين شخصيت را پيدا كردهاند. وقتي كه كاملا به آن شخصيت نزديك شدند من احساس كردم كه مسائل روحي و رواني منوچهر كمكم در آقاي لنگرودي نفوذ ميكند. در اواخر كار در بهترين سكانسهاي فيلم كه مربوط به تهران است آن شرايط روحي منوچهر در وجودشان بود. من ديگر آقاي لنگرودي را بعد از دو هفته نميديدم و واقعا فقط منوچهر را ميديدم.
با اينكه كاراكتر منوچهر دقيقا نقطه مقابل آقاي لنگرودي هستند. او يك آدم اجتماعي، محبوب، فعال و داراي ارتباط گسترده است دقيقا برعكس منوچهر ولي من واقعا حس ميكردم كمكم آقاي لنگرودي هم در طول فيلم واقعا افسرده شده است. به مرور ديدم كه حتي نوع راه رفتنشان تغيير كرده است. چون وي خيلي باصلابت راه ميرود. اما منوچهر با شانههاي افتاده و يك كم سر رو به پايين راه ميرفت. اين بخش براي من خيلي جذاب بود. يكي از اتفاقهاي درخشاني كه در اين فيلم افتاده و من خيلي از آن راضي هستم جنس بازيگري است كه در اين فيلم ديده ميشود كه با جنس بازياي كه در سينماي ايران رايج است و در فيلمها ميبينيم خيلي فرق ميكند. من دقيقا دنبال اين موضوع بودم. تمام يك ماه پيشتوليد مدام درباره اين موضوع صحبت ميكرديم. اين ويژگي در سه بازيگر اين فيلم بود. حتي نميتوان گفت بازي رئاليستي. چون ممكن است اين جنس بازي را شما در سينماي اروپا ببينيد ولي به آن انگ بازي كم حس و حال بزنيد. اما من طرفدار اين بازي هستم كه خيلي رئاليستي و گاهي كم است. با اينكه آقاي لنگرودي به هر حال يك بازيگر حرفهاي در سينما نبودند اما اين كم بازي كردنشان به مرور تبديل شد به يك كاراكتر براي جنس بازي منوچهر. خوشبختانه خانم مقدم و پوريا رحيمي هم اينگونه بازي ميكردند. به همين دليل فكر ميكنم بازيهاي اين فيلم خيلي ماندگار است.
ما در فيلم در برخي صحنهها خيلي به شخصيتها نزديك ميشويم از اين جهت حتي با سكانسهايي روبهرو ميشويم كه خيلي شخصي و مربوط به هر كاراكتر است. به نظر براي نمايش چنين صحنههايي شما كاملا خود را در اختيار فيلم و فيلمنامه قرار دادهايد. اين اعتماد بين شما و كارگردان فيلم چگونه شكل گرفت كه تا اين حد خود را در اختيار كار قرار داديد. اين كاملا رفتار يك بازيگر حرفهاي است.
لنگرودي: من معتقدم كاري را يا نبايد كرد يا بايد خوب انجام داد. اين به آن معني نيست كه من حتما كارم را خوب انجام دادهام. به همين دليل روز اول به صناعيها عنوان كردم كه شما اصلا كاري به من نداشته باش، بايد به نتيجه فكر كنيم. براي يك صحنه حتي شده بارها برداشت ميگيريم تا به نتيجه دلخواه برسيم.
صناعيها: بله آقاي لنگرودي هر روز سر صحنه اين ديالوگ را به من ميگفتند.
لنگرودي: وقتي نخستين كتاب من سال 1355 منتشر شد، آن زمان ميرفتم چاپخانه و غلطگيري ميكردم. در صورتي كه به من ميگفتند كه متن را ببريد خانه اين كار را انجام دهيد. اما من بسيار دقت داشتم وقتي هم چاپ شد ديدم كه كلي غلط دارد. اين تجربه بزرگي براي من بود. چرا كه وقتي كتابي به چاپ ميرسد ديگر نميشود كاري كرد. اين درباره ديگر هنرها هم صدق ميكند مثل سينما، موسيقي و... به همين دليل معتقد بودم كه بايد اشتباهها را همان سر صحنه اصلاح كنيم. بعد از آن ديگر غلطنامه فايدهاي ندارد. خصوصا سينما كه ديگر غلطنامه ندارد. ميدانستم سينما يك كار جمعي است كه مديريت آن برعهده كارگردان است. به همين دليل از همان ابتدا با خودم عهد كرده بودم هر چيزي را كه آقاي صناعيها عنوان كند قبول كنم. البته اين را هم تاكيد كنم كه اگر طرف مقابل من احترام قايل نشود و ظرفيت و صلاحيت نداشته باشد، قطعا من گروه را ترك ميكنم. اما وظيفه خودم ميدانم كه بايد حرف كارگردان را گوش كنم. قطعا او در اين زمينه تخصص دارد. به اين دليل بود كه من وارد حيطه شخصي منوچهر شدم و پذيرفتم كه براي اين نقش بايد اين مراحل را طي كنم. من همان روز اول به صناعيها تاكيد كردم بهتر است قبل از هر صحنه به من بگويد چه چيزي ميخواهد. اين حس گرفتن نقش براي من شايد به كلاسهاي بازيگري كه گذراندهام برنميگردد. بلكه من آن را از نيما يوشيج ياد گرفتم.
با توجه به همدلي كه با شخصيت منوچهر داشتيد چقدر براي بهتر شدن نقش ايده ميداديد.
لنگرودي: من فكر نميكنم خيلي ايدهاي داده باشم.
صناعيها: آقاي لنگرودي درباره كاراكترشان خيلي ايده داشتند. به هر حال او به درام و ادبيات تسلط دارد. ما در بخش فيلمنامه، دورخوانيهاي بسيار ارزشمندي داشتيم. اين دورخواني يك كلاسي براي همه ما بود تا فيلمنامه را بهتر درك كنيم. حتي براي خود من. درباره جزييات با هم خيلي صحبت ميكرديم. سعي ميكرديم تمام جوانب كار را در مدت يك ماه دورخواني در نظر بگيريم. آقاي لنگرودي گاهي اوقات در ديالوگها بهشدت پيشنهادات خوبي داشتند. بيشتر در ابتدا ديالوگها را مال خود ميكردند و بعد آن را بيان ميكردند. حتي ممكن بود احساس كنند كه ديالوگي به منوچهر نزديك نيست در نتيجه براي تغيير در آن پيشنهاد ارايه ميكردند. قطعا من هم موظف بودم اگر با پيشنهاد خوبي روبهرو شوم قبول كنم. حتي پيشنهادات ديگر بازيگران را اگر ميديدم در راستاي درام است ميپذيرفتم.
درباره حضور مريم مقدم و پوريا رحيمي سام هم توضيح ميدهيد.
صناعيها: درباره حضور مريم مقدم زماني كه مشغول نوشتن فيلمنامه بوديم من پيشنهاد بازي را مطرح كردم. اول شك داشت. چون نقشي كه مينوشتيم كمتر از سن او بود و يك ويژگيهايي اين شخصيت داشت كه باعث ميشد ترديد داشته باشد ولي به مرور وقتي شخصيت شكل گرفت خودش با آن
همذات پنداري كرد و اين پيشنهاد را قبول كرد. به همين دليل ويژگيهايي را كم كم به نقش مهسا در فيلم اضافه كرد. بر مبناي اين پيشنهاد، بيشتر دست مريم را باز گذاشتم تا جزييات رفتاري اين شخصيت را در آن لحاظ كند. خودم بيشتر تمركزم را روي منوچهر و كاوه گذاشتم. به همين دليل خانم مقدم خيلي روي شكلگيري شخصيت مهسا تاثير داشت. كاراكتر كاوه براي من در اين فيلمنامه خيلي محبوب است، وقتي هم متن را مينوشتم اين كاراكتر خيلي برايم مهم بود. چون تقريبا از نسل خودم است. براي انتخاب اين نقش خيلي سختي كشيديم و از خيليها تست گرفتم. حتي با خيلي از بازيگران چهره صحبت كردم. تا اينكه بعد از يك ماه، دوستي پوريا را پيشنهاد داد. روزي كه قرار بود با هم صحبت كنيم سه فيلم كوتاه از حضورهايي كه تاكنون داشته برايم آورده بود. خيلي بيادعا آمد. وقتي فيلمهاي كوتاه وي را ديدم كاملا حس كردم كه با يك بازيگر خوب روبهرو هستم. به همين دليل كم كم با هم تمرين كرديم. اما هنوز قطعي نشده بود. در كنار پوريا براي نقش كاوه با دو نفر ديگر هم تمرين ميكرديم. اما پوريا در همان مدت به شكل كاملا حرفهاي خودش را به كاوه رساند. از يك جايي به بعد ديدم دقيقا كاوه است. تركيب بازيگران برايم خيلي اهميت داشت. حالا هم حس ميكنم رابطه اين سه شخصيت با هم بهشدت باورپذير شده است. يكي از نقاط قوت اين فيلم به عقيده من تركيب بازيگران است.
آقاي لنگرودي همراهي شما با اين دو بازيگر چگونه بود. البته شما رابطه خوبي حتي در اجتماع با جوانان داريد. از طرفي هم شخصيت مهسا و كاوه نمايندهاي از همين جوانان در جامعه هستند.
لنگرودي: من رابطه خيلي خوبي با جوانان دارم حتي بيشتر از هم سن و سالهاي خودم. براي آنكه هميشه دوست داشتم شعرم براي مسائل و مصائب اين افراد باشد. روحيه آنها را خوب ميشناسم. به همين دليل با آنها اصلا مشكلي نداشتم و احساس صميميت و همدلي ميكردم. در صفحه فيسبوك من اگر نگاه كنيد بيشتر خوانندگان شعرهاي من بين سن 17 تا 35 سال هستند. اعتراضها عمدتا براي جوانهاست. چرا كه آنها وارد سني ميشوند كه انگار پيشتر از آنها خبر نداشتند كه جهان خوب نيست. اينها تصميم ميگيرند جهان را عوض كنند ولي چون به دنبال اين تغيير هستند روحيه شورش عليه وضعيت موجود عمدتا در آنها وجود دارد. من اين روحيه را دوست دارم و به خوبي آن را ميشناسم. به همين دليل اين دو شخصيت را خيلي دوست داشتم.
در ابتداي اين فيلم با يك روايت كلاسيكي روبهرو ميشويم كه از تنهايي يك مرد آغاز ميشود؛ مردي كه براي ايجاد تغيير در زندگياش به دنبال يك دوست از گذشته ميرود . دقيقا از اين زمان روايت كلاسيك فيلم تغيير ميكند چرا كه خرده داستانها و شخصيتهاي جديدي وارد قصه ميشوند. شخصيتهايي وارد قصه ميشوند كه بهشدت در منوچهر و حال و احوالش تاثير ميگذارند. چطور با شروع يك روايت كلاسيك به اين فضا رسيديد.
صناعيها: در اين فيلمنامه براي من و مريم مقدم اين مهم بود به تمي برسيم كه دنبالش هستيم. اين تم هم تنهايي بود. ما ميخواستيم قصه آدمهايي را بنويسيم كه در دنياي امروز ما در تمام جوامع دچار تنهايي هستند. اين تم را وقتي انتخاب كرديم به موازات آن انتخاب شخصيتها را انجام داديم؛ اينكه اين شخصيتها دچار چه ويژگيهايي هستند. وقتي به اين بخش رسيديم، بعد پي رنگ داستان و قصه را به مرور پيدا كرديم.
اين فيلم به شكل كلاسيك با سفر يك قهرمان شروع ميشود كه قطعا تا به حال در خيلي از فيلمها وجود داشته است؛ قهرماني كه به واسطه يك محرك بالانس زندگياش به هم ميخورد و به دنبال يك تغيير ميرود. در راستاي اين تغيير ما ميخواستيم اين كاراكتر دچار يك تحول شود. به عقيده من تمام درامهاي خوبي كه ما ميخوانيم يا ميبينيم درامهايي هستند كه تحول شخصيت در آنها وجود دارد. بهطوري كه مخاطب با اين بخش همذاتپنداري ميكند.
موقعيتي كه اين سه كاراكتر در فيلم كنار هم قرار ميگيرند موقعيتي است كه كمتر در سينماي ايران اتفاق افتاده است. چرا كه در اين موقعيت و همجواري اين دو نسل در كنار هم ما ميبينيم كه اين جوانها هستند كه ميتوانند روي شخصيت منوچهر ميانسال تاثير بگذارند.
صناعيها: اين بحثي كه شما عنوان ميكنيد دقيقا در زمان نوشتن هم من و هم خانم مقدم دنبال آن بوديم. ما ميخواستيم كه اختلاف نسلها را نشان دهيم؛ اينكه آدمهايي از نسلهاي مختلف چگونه ميتوانند همجواري داشته باشند. اين همجواري به شكل كاملا باورپذير و معمولي بود. نه در جايگاههاي خيلي سانتي مانتال. به عقيده من هميشه درامهايي جذاب هستند كه زوجهاي ناجور يا جمعهاي ناجور كنار هم قرار بگيرند. درخشانترين فيلمهاي سينماي دنيا را ببينيد هميشه جمعهايي از زوجهاي ناجور در آنها وجود دارد.
شما چقدر با اين مفهوم فيلم كه تاثيرگذاري نسل جوان را نشان ميدهد موافق هستيد.
لنگرودي: هميشه جوانان باعث تحولات ميشوند. هميشه اتفاقات را آنها رقم ميزنند و كهنسالان آن مسائل تثبيت شده را درس ميدهند. اين فيلم هم دقيقا ميخواهد همين مفهوم را نشان دهد و جذابيت قصه هم به اين موضوع برميگردد.
شما همچنان از اين پس به بازيگري به عنوان يك حرفه دوم نگاه ميكنيد.
لنگرودي: شعر دقيقا براي من مثل نفس كشيدن شده است و از من جدا نيست. اما فيلم برايم مثل رقصيدن است. شعر دست من نيست در خانه و كوچه و خيابان با آن زندگي ميكنم.
پس همين مسير را ادامه ميدهيد.
لنگرودي: قصدم اين است كه اين مسير را ادامه دهم. بستگي به فيلمنامه و كارگردان دارد. به هر قيمتي حاضر نيستم ادامه دهم.
آيا به اين موضوع فكر كرديد كه خودتان هم فيلمنامه بنويسيد.
لنگرودي: نه اصلا. بيشتر وجه بازيگري برايم جذاب است. فيلمنامهنويسي يك فن است شايد هم يك استعداد. كار ديگري است كه من در خودم آن را نميبينم.