واقعيت جهان عرب
به باور من، نخستين ماموريت ما در جهان عرب بايد تمركز بر لزوم شكست داعش در سوريه، عراق و ليبي باشد. بايد همه تلاشها در راه اين هدف متمركز شود؛ چراكه تا اين گروه ريشهكن نشود، اعراب نميتوانند به هيچكدام از اهداف خود ازجمله همبستگي عربي دست يابند. به گمان من، دومين ماموريت بايد متوقفكردن دخالتهاي خارجي در امور كشورهاي عرب باشد. مساله سوم تلاش براي ايجاد يك توافق روسي-عربي- امريكايي بهخصوص درباره سه كشور سوريه، عراق و ليبي است. در چارچوب توافق امريكايي-روسي جنگ داخلي سوريه به پايان خود نزديك ميشود... ميتوان طرحي مشترك براي بازگرداندن آوارگان تنظيم كرد. به گمان من، اروپاييها و غربيها در كل بيشتر خواهان چنين طرحهايي هستند؛ چراكه ميخواهند مساله مهاجرتها را حل كنند... تمايل دارم در نخستين فرصت از نزديك وضعيت اين آوارهها، بهويژه آوارههاي سوري را مشاهده كنم. نميشود كه براي مثال «بان كيمون» دبيركل سازمان ملل، با آنها ديدار كند؛ اما دبيركل اتحاديه عرب به سراغشان نرود... اما من تكرار ميكنم نخستين گام در اين راه، شكستدادن تروريسم و افراطگرايي و ريشهكني داعش و القاعده است... كسي كه به شهرهاي عراق يا ليبي يا سوريه بعد از حوادث موسوم به بهار عربي نگاه كند، احساس ميكند توفاني اتمي اين شهرها را ويران كرده است.»
وقتي كه اين مطالب را به عنوان نظرات فردي با تجربه و نيز دبيركل اتحاديه عرب ميخوانيم، عمق فاجعه در جامعه عرب را به راحتي ميتوان متوجه شد. جامعهاي كه براي خروج از بحران، تكرار سياستهاي شكست خورده گذشته را در جلب توافق روسي - امريكايي ميبيند و هيچ نگاه سازنده و موثري نسبت به مردم و جوانان عرب ندارد. مردمي كه عنصر اصلي در شكلگيري قوام يا بيثباتي جامعه عرب هستند. همين نگاه خودباخته در برابر قدرتهاي جهاني و ضديت با كشورهاي منطقهاي، ريشه فكري بحران در نظامهاي سياسي جهان عرب است.
روشن است كه منظورمان اين نيست كه براي حل مشكلات جهان عرب نبايد به مسائل خارجي و قدرتهاي جهاني توجه كنند، اتفاقا برعكس بايد به آنها توجه داشت، ولي خطر اين است كه موضوع تحولات داخلي و ضرورت اصلاحات بنيادي درون اين جوامع، فرعي و حاشيهاي و در بهترين حالت مكمل محسوب ميشوند.
ابوالغيظ چنان از دريچه غرب و نظام بينالملل به جهان عرب نگاه ميكند كه حتي ضرورت ديدارش از آوارگان سوريه را از اين حيث اعلام ميكند كه دبيركل سازمان ملل از آنان ديدار كرده و بد است كه دبيركل اتحاديه عرب از آنان ديدار نكرده باشد! آنان بجاي آنكه مشكل جوامع عربي را در درون جامعه و در نحوه تعامل ميان مردم و حكومتهايشان و نيز در تعامل با همسايگان خود ببينند، همچنان در پي باز كردن پاي قدرتهاي بزرگ در منطقه هستند. قدرتهايي كه با آمدن به منطقه و حذف صدام حسين، نه تنها نتوانستند آرامش و صلح را به مردم عرب منطقه هديه كنند، بلكه پس از شخم زدن منطقه با تانكها و بمبهاي خود بذر بدترين نوع تروريسم را در اين منطقه پاشيدند و آن را با خون مردم آبياري كردند و اكنون محصول آن كه داعش است در حال ثمر دادن است، ولي باز هم ابوالغيظ دنبال يك توافق روسي ـ عربي- امريكايي است. حتي اگر توافق روسي- امريكايي محقق شود، ضلع عربي اين توافق كجاست؟ در يمن، در بحرين، در سوريه، در ليبي، در عراق، در سودان يا در مصر و تونس؟!!
ابوالغيظ نخستين دستور كار اعراب را شكست دادن داعش و ريشهكني آن ميداند، ولي توجه ندارد كه اين پديده تا حدي هم محصول شكست ايدههاي رايج در جهان عرب بود، ايدههايي كه بر كاكل سوسياليسم عرب و رژيمهاي پادشاهي جمهوري! قرار داشت. شكست داعش حتي اگر رخ دهد به معناي پيروزي هيچ گروهي در جهان عرب نيست. جهان عرب و به طور كلي منطقه خاورميانه و شمال آفريقا نيازمند يك بازنگري تاريخي و تحول دروني و نگاه به داخل است. با ايدههاي مرسوم و تجربه پسداده نميتوان از اين پيچ تاريخي عبور كرد.
رستاخيز منطقهاي نيازمند برقراري توازن منطقي ميان ضروريات امروز جهان با فرهنگ و سنت تاريخي و اعتماد داشتن به مردم است. ولي در اين ميان يك واقعيت را نيز نبايد فراموش كرد، وحدت عربي ميان جوامعي كه ثروتمندترين دولتهاي آرميده بر درآمدهاي نفت و گاز را دارد مثل قطر، امارات، كويت و عربستان با فقيرترين جوامع مثل يمن، سودان و سومالي و... غيرممكن است. ابوالغيظ نميتواند همزمان سخنگوي عربستان، قطر، يمن، سوريه، ليبي و مصر و تونس باشد. تعارضات اين جوامع اگر منجر به جنگ نشود، قطعا منجر به وحدت نخواهد شد.