روايت راتلج از فلسفه در قرون وسطي
فلسفه قرون وسطي
ويراستار: جان مارنبن
ترجمه: بهنام اكبري
انتشارات حكمت/چاپ اول 1393
تاريخ فلسفه غرب، مروري بر فلسفه غرب را به ترتيب زماني، از سرآغازهاي آن در قرن ششم پيش از ميلاد تا عصر حاضر فراهم ميآورد. اين كتاب همه جريانهاي بزرگ فلسفي را به صورتي ژرف مورد بررسي قرار ميدهد. بيشترين فضا در اين اثر به كساني اختصاص دارد كه براساس اجماع عمومي، فيلسوفان بزرگ شمرده ميشوند. اما از فيلسوفان كوچكتر نيز غافل نماندهايم. به طور كلي اين ۱۰ مجلد تاريخ فلسفه حاوي اطلاعات بنيادي و انتقادي درباره همه فيلسوفان مهم گذشته وحال است و تصوير روشني از آنها در بستر فرهنگي و به ويژه علمي روزگارشان ارايه ميشود. اين كتاب به تاريخ فلسفه غرب در دوران قرون وسطي اختصاص دارد و اثري است از چندين نويسنده از جمله استفن براون كه استاد دانشكده بوستون ماساچوست است. اين نويسنده عمدتا درباره تاريخ فلسفه و الهيات در سدههاي سيزدهم و چهاردهم كار ميكند. آثار متعدد وي شامل مطالعات در باب ويليام اكام، والتر بورلي و ويراست آثار آنان است. يكي ديگر از نويسندگان اين اثر برايان ديويس اُ. پي، استاد دانشگاه فوردهام، نيويورك است كه به طور عمده به كار درباره فلسفه دين و فلسفه سدههاي ميانه مشغول است. از جمله كتابهاي او تفكر توماس آكويناس و مقدمهيي بر فلسفه دين است. اين كتاب شامل يك گاهشماري از تولد بوئتيوس، يعني نخستين مولفي كه در اين جلد به او پرداخته شده است تا اندكي پس از مرگ سوآرز در اوايل سده هفدهم ادامه دارد. اما به تفصيل به سدههاي 15، 16 و 17 كمتر پرداخته شده است. در مقدمه اين كتاب جان مارنبن، ويراستار انگليسي آن به فلسفه سدههاي ميانه كه موضوع اين كتاب است، ميپردازد و تصريح ميكند كه اين فلسفه داراي چهار سنت فرعي است؛ فلسفه اسلامي- كه در سرزمينهاي اسلامي پا گرفت و به طور عموم آن را به زبان عربي و گاه پارسي مينگاشتند.
فلسفه يهودي- يعني آثار يهوديان بلاد مسلمان و مسيحي كه به عربي يا عبري مينوشتند. فلسفه لاتيني- كه در كشورهاي اروپاي مسيحي به وجود آمد و در اكثر موارد آن را به زبان لاتيني مينوشتند كه زبان اصلي آموزش عالي در آن سرزمينها بود. فلسفه بيزانسي كه آن را در امپراتوري مسيحي بيزانس و به زبان يوناني مينگاشتند. نويسنده درباره اينكه چرا اين چهار سنت متفاوت با زبانهاي گوناگون را جزيي از تاريخ فلسفه غرب آورده است، ميگويد: اين چهار سنت آنچنان به طور تنگاتنگ به هم بافته شدهاند كه با وجود آنكه تفاوتهايشان مهم هستند اما آنها را به مثابه يك كل بهتر ميتوان فهميد؛ نخست اينكه همه اين سنن ميراث مشترك فلسفه يونان باستان را به كار ميبرند، دوم اينكه اين سنن در بسط و تحول خود به هم پيوستهاند. سوم اينكه هر چهار سنت به فرهنگهايي تعلق دارند كه دين توحيدي و وحياني بر آنها حاكم است. يعني اسلام، يهوديت و مسيحيت. جان مارنبن در توضيح كتاب ميگويد: اين كتاب در پي ارايه يكي از روشهاي پرداختن به سدههاي ميانه نيست. نويسندگان آن به سبب شناخت تخصصيشان از حوزههاي منفردي كه مورد بحث قرار ميدهند و نيز با هدف آفريدن كتابي گزينش شدهاند كه رويكردي واحد به اين حوزه را دنبال نكند، بلكه شمهيي از تنوع رويكردهايي را نشان دهد كه امروزه رايج هستند. با اين همه، اين رويكردهاي گوناگون به دقت با محتواي اين كتاب هماهنگ شدهاند. به اين خاطر كه برخي خوانندگان داراي پس زمينههاي دانشگاهي مختلفي هستند؛ مدخلهاي مختلفي را به جانب موضوع فراهم آورديم. پس ميتوان فصول اين كتاب را به طور جداگانه همچون مقالاتي در سبكهاي متفاوت درباره موضوعات گوناگون و مرتبط دانست. اما راهي نيز هست كه در آن اين مجلد را همچون يك كل بنگريم و به كارگيريم. هم خوانندگان جديد فلسفه سدههاي ميانه و هم آنان كه پيشتر با اين حوزه آشنا بودهاند، به نقشهيي گاهنگارانه و جغرافيايي/ زباني از اين موضوع نياز دارند.
اين كتاب نقشهيي از اين موضوع را به گونهيي كه اكنون متخصصان آن را ميبينيد ارايه ميدهد؛ و آن نقشهيي است كه از دو جهت با نقشهيي كه تاريخهاي عمومي فلسفه سدههاي ميانه به زبان انگليسي ارايه ميدارند به طرز بارزي متفاوت است؛ نخست اينكه اكثر تواريخ به واقع منحصرا با در نظر گرفتن تاثير فلسفه اسلامي و يهودي است، اثر متخصصان تفكر و فرهنگ اسلامي و يهودي است و هم بر بستر فرهنگي اين فيلسوفان و هم بر دستاورد آنان به شكل مطلق تاكيد كرده است. دوم اينكه در اغلب تواريخ فلسفه سدههاي ميانه، سده سيزدهم را دوره بزرگترين دستاوردها در فلسفه لاتيني مينگرد كه كار توماس آكوئيناس آن را متجلي ساخته، سدههاي پيشين مقدمات آن را فراهم آورده و سدههاي پس از آن نشاندهنده زوال و افول آن است كه در ابتدا آهسته و سپس پر شتاب و سريع بوده است. در مقابل در اين تاريخ دوره اوايل سدههاي ميانه و سده دوازدهم به خودي خود حوزهيي مهم در فلسفه ديده شده است و قرون پاياني سدههاي ميانه تحتالشعاع سده سيزدهم نيستند. اين كتاب در ۱۹ فصل به اين سدهها پرداخته و در كل در ۶۴۶ صفحه به همت بهنام اكبري ترجمه و توسط انتشارات حكمت منتشر شده است.