گروه حوادث
طي قرن گذشته حوادث هوايي، ربايش هواپيما، آتشسوزي، قتلهاي سريالي، قتلهاي عاشقانه، كلاهبرداري و اسيدپاشيهاي متعددي رخ داده كه برخي از آنها مهم بوده است. «اعتماد» در اين گزارش به آنها پرداخته است.
هواپيما ربايي
۳۱ خرداد سال 1349 هواپيماي بوئينگ ۷۲۷ با ۹۴ نفر سرنشين از فرودگاه مهرآباد به مقصد آبادان در كمتر از يك روز ربوده شد. سه تبعه ايراني به نامهاي علي ملازاده، حسن ملازاده و مسعود حميدي با اقدام مسلحانه اين هواپيماربايي را انجام دادند. آنها پس از ربوده شدن هواپيما و انتقال آن به عراق توانستند از دولت عراق پناهندگي بگيرند.
۱۸ مهر سال 1349 نيز يك هواپيماربايي در داخل بوئينگ ۷۲۷ با ۵۴ نفر مسافر و خدمه از فرودگاه مهرآباد به مقصد فرودگاه آبادان با هدف سياسي صورت پذيرفت. حسن تهراني، محمد ماهودي و نفر سوم به نام عليرضا كه نام خانوادگياش مشخص نيست با تهديد انفجار خواستار آزادي ۲۱ نفر زنداني سياسي شدند. سرانجام ربايندگان توانستند با مجروح كردن مامور امنيت پرواز و انتقال هواپيما به عراق از آن كشور پناهندگي سياسي بگيرند.
۱۸ آبان سال 1349 يك هواپيماربايي در هواپيماي Douglas-DC-3 بدون سرنشين از فرودگاه دوبي به مقصد بندرعباس با مشاركت و همدستي ۹ نفر انجام شد. هواپيماربايان ابتدا آن را به دوحه قطر و سپس به عراق بردند ولي در آنجا دستگير و براي محاكمه به ايران بازگردانده شدند.
۱۵ تير سال 1362 يك فروند بوئينگ ۷۴۷ با ۳۹۰ نفر خدمه و مسافر از فرودگاه شيراز به مقصد مهرآباد تهران ربوده شد. شش تبعه ايراني از هواداران مسعود رجوي و سازمان مجاهدين خلق با استفاده از اسلحه و مواد منفجره اقدام به ربودن كردند. اين هواپيما ابتدا توسط ربايندگان به كويت برده شد. علي شمس اردكاني سفير وقت ايران در كويت براي تحويل هواپيما از مقامات كويت درخواست كمك كرد اما بينتيجه ماند. در نهايت در ازاي آزاد كردن ۱۸۶ نفر از مسافرين سوخت مورد نياز به ربايندگان داده شد. ربايندگان خواستار انتقال هواپيما به بغداد شدند اما خدمه هواپيما آنها را متقاعد كردند به پاريس بروند. سرانجام هواپيما در اورلي پاريس فرود آمد. در پايان پرونده با اعطاي پناهندگي به ربايندگان و تسليم شدن آنها خاتمه يافت. هر كدام از ربايندگان به سه سال حبس از سوي دادگاه كشور فرانسه محكوم شدند.
۲۶ خرداد سال 1363 يك هواپيما نوع فوكر F27 با ۸ نفر سرنشين كه ۴ نفر آنان هواپيما را ربودند. هواپيما بعد از توقف در بحرين و سوختگيري عازم مصر شد. پس از فرود در فرودگاه مصر ربايندگان خواستار پناهندگي سياسي شدند، اما پس از دو روز توقف با مخالفت كشور مصر به سمت فرانسه رفتند. هواپيما در فرودگاه نيس كوت دازور فرود آمد. ربايندگان خود را تسليم و خواستار پناهندگي شدند. وزارت امور خارجه ايران از كشور فرانسه خواستار تحويل ربايندگان شد، اما كشور فرانسه به ربايندگان پناهندگي موقت داد و در تاريخ ۳ تير ماه هواپيما با ۴ سرنشين ديگر به ايران بازگشت.
۵ تير سال 1363 يك هواپيماي بوئينگ ۷۲۷ با ۱۳۵ نفر سرنشين از فرودگاه مهرآباد به مقصد بوشهر توسط دو نفر ربوده و به قطر برده شد. مسافران در قطر آزاد و هواپيما به همراه سه خدمه پرواز و ربايندگان به سمت قاهره پرواز كرد. فرودگاه قاهره اجازه فرود اعلام نكرد اما خلبان به دليل نداشتن سوخت كافي مجبور شد در فرودگاه قاهره فرود آيد. پس از يك شب گذراندن در مصر و سوختگيري ربايندگان خلبان را مجبور كردند به سمت بغداد حركت كند. ربايندگان در بغداد تسليم و پناهندگي سياسي گرفتند.
۱۶ مرداد سال 1363 يك هواپيماي ايرباس با ۳۱۵ نفر سرنشين از فرودگاه مهرآباد به مقصد جده ربوده شد. اين هواپيما قرار بود در شيراز توقفي كوتاه داشته باشد. دو نفر از سرنشينان كه خود را طرفدار موسي خياباني معرفي كردند با چاقو و يك بمب جعلي اقدام به هواپيما ربايي كردند. هواپيما بعد از سوختگيري در قاهره به سمت فرانسه حركت كرد، اما كشور فرانسه اجازه ورود نداد و ربايندگان از كشور ایتالیا پناهندگي گرفتند و يكي از آنها در رم توسط مقامات ايتاليايي به دو سال زندان محكوم شد.
۶ بهمن سال 1368 يك هواپيماي بوئينگ ۷۲۷ از فرودگاه شيراز به مقصد بندرعباس در حال پرواز بود كه چهار مسافر آن با اسلحه دستي و نارنجك دستي اقدام به هواپيماربايي و خواستار فرود به كشور عراق يا اسراييل شدند. با كشته شدن ربايندگان توسط ماموران امنيتي پرواز ، ماجرا به پايان رسيد.
۴ آبان سال 1378 يكي از مسافران هواپيمايي كه از فرودگاه مهرآباد به سمت اروميه در حركت بود با ترساندن خدمه و مسافران هواپيما را ربود و مقصد فرانسه را انتخاب كرد، اما ماموران امنيتي پرواز او را دستگير و هواپيما طبق برنامه به اروميه برده شد. مقامات ايران هواپيماربايان را به سفر سه روزه رييسجمهور وقت محمد خاتمي مرتبط دانسته و رباينده را عضو سازمان مجاهدين خلق معرفي كردند.
۱۴ اسفند 1399 هواپيماي فوكر ۱۰۰ از فرودگاه اهواز به سمت فرودگاه مشهد در پرواز بوده كه يكي از مسافران هواپيما براي ربايش هواپيما تلاش ميكند آن را به سمت يكي از كشورهاي عربي منحرف كند اما توسط ماموران امنيتي سپاه خنثي ميشود. پس از اين رخداد هواپيما در فرودگاه اصفهان فرود ميآيد و پس از دستگيري هواپيماربا مسافران با پرواز جايگزين به سمت مشهد حركت ميكنند.
پر تلفاتترين سوانح هوايي
۱ بهمن سال 1358 بوئينگ ۷۲۷ ايراناير در مسير مشهد تهران سقوط كرد و ۱۲۸ نفر كشته شدند.
۷ مهر سال1360يك فروند هواپيماي سي۱۳۰ ارتش ايران در كهريزك سقوط كرد و ۸۰ نفر كشته شدند.
۱۱ آبان سال 1365 يك فروند هواپيمايي سي۱۳۰ ارتش در زاهدان سقوط كرد و ۱۰۳ نفر كشته شدند.
۱۹ بهمن سال 1371 هواپيماي توپولوف ۱۵۴ ايران اير با هواپيماي سوخترسان ۲۴ متعلق به نهاجا در نزديكي تهران برخورد كرد و ۱۳۴ نفر كشته شدند.
۱۴ بهمن سال 1378 يك فروند سي۱۳۰ متعلق به ارتش در فرودگاه مهرآباد با يك ايرباس آ ۳۰۰ در حال توقف تصادف كرد. همه ۸ سرنشين هواپيماي سي۱۳۰ كشته شدند.
۲۱ بهمن سال 1382 يك فروند هواپيماي ۵۰ متعلق به هواپيمايي كيش اير به هنگام فرود آمدن در فرودگاه شارجه به زمين برخورد كرد و ۴۳ نفر از ۴۵ نفر مسافر كشته شدند.
۲۰ ارديبهشت سال 1393 هواپيماي فوكر ۱۰۰ پرواز شماره ۸۰۵۳ متعلق به شركت هواپيمايي آسمان كه از مشهد عازم فرودگاه بينالمللي زاهدان بود در ساعت ۱۳ و ۱۰ دقيقه به دليل باز نشدن چرخ سمت چپ عقب درخواست فرود كرد و با وجود اينكه اين هواپيما از باند پرواز خارج و لاستيك آن دچار تركيدگي شد، اما همه ۱۱۳ نفر جان سالم به در بردند.
پرتلفاتترين حوادث آتشسوزي
۲۸ مرداد سال 1357 در سينما ركس آبادان شعلههاي آتش از هر طرف زبانه ميگيرد تا عدهاي بيگناه را به آتش بكشد. ۶۰۰ نفر كشته شدند. حسين تكبعليزاده كه سال ۵۷ از زندان آزاد شد عامل اصلي اين جنايت وحشتناك بود. او در سال ۵۹ در دادگاه به جرم ايجاد آتشسوزي اعدام شد.
۲۶ بهمن سال ۸۳ مسجد ارگ در زمان برگزاري نماز مغرب و عشا آتش ميگيرد. آمار قربانيان اين حادثه ۷۸ نفر اعلام شد. علت آتشسوزي انفجار كپسول گاز مسجد در طبقه دوم بود.
۱۵ آذر سال 1391 در مدرسه دخترانه شينآباد شهر پيرانشهر در استان آذربايجان غربي برخي دانش آموزان به دليل انفجار بخاري نفتي دچار سوختگي شدند. در اين حادثه دو نفر از دانشآموزان به نامهاي سارينا رسولزاده و سيران يگانه جان خود را از دست دادند. سه نفر ديگر هم در بيمارستان مجبور به قطع انگشت شدند.
۳۰ دي سال 1395 ساختمان پلاسكو يكي از قديميترين ساختمانهاي بلند تهران دچار حريق شد ولي با وجود تلاش ماموران آتش نشاني قسمتي از ساختمان فرو ريخت و در اين حادثه متاسفانه ۲۲ نفر جان خود را از دست دادند؛ از جمله ۱۶ آتشنشان و ۶ شهروند.
۲۷ آذر سال 1397 با واژگوني بخاري فتيلهاي نفتسوز قابل حمل در كلاس اول دبستان دخترانه اسوه حسنه زاهدان كلاس درس آتش ميگيرد. در اين آتشسوزي ۴ نفر از دانشآموزان به نامهاي مانا خسرو پرست در مقطع پيش دبستاني، صبا عربي، مريم نوكندي و يكتا ميرشكار هر سه در مقطع اول دبستان دچار سوختگي شديد شدند و جان خود را از دست دادند. در سال حادثه جمعا ۶۹ نفر دانشآموز در مدرسه تحصيل ميكردند.
مهمترين قتلهاي سريالي
شخصي كه به نام اصغر قاتل شهرت داشت اولين قتل تاريخ ايران را رقم زد. او در نوجواني با خانوادهاش به عراق مهاجرت كرد. در عراق ۲۵ كودك و نوجوان پسر را پس از تجاوز به قتل رساند و سرشان را از بدن جدا كرد. پس از اينكه در هنگام قتل ديده شد به ايران فرار كرد و در تهران در بازه ۳ ماهه ۸ پسر و مرد را كشت و سرهاي بريده آنها را در خرابهها و چاههاي اطراف تهران پنهان كرد. سرانجام در سال ۱۳۱۳ در ملأ عام در ميدان توپخانه اعدام شد.
مجيد سالك محمودي؛ قتلهاي خود را در سالهاي ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۴ انجام داد. او مقتولان خود را كه اكثرا زن بودند خفه ميكرد و آنها را در شهرهاي مختلف رها ميكرد. سرانجام در سال 1364 در زندان قصر خودكشي كرد.
غلامرضا خوشرو در سال 1371 همراه همدستش علي كريمي دستگير شد اما توانست از دست پليس فرار كند. بعدا به آدمكشي ادامه داد. او ۹ زن را پس از تجاوز به قتل رساند و در سال 1376 در تهران اعدام شد. به دليل ارائه مدارك جعلي به پليس هويت او مشخص نيست و از او به نام خفاششب ياد ميكنند.
سعيد حنايي پس از اينكه يك راننده تاكسي همسر او را با زني تن فروش اشتباه ميگيرد تصميم به قتل زنهاي خياباني گرفت. او سال 1379 شروع به قتل زنهاي تن فروش ميكند و مقتولان او همه زنان تنفروش بودند. او در سال 1381 در زندان مشهد اعدام شد. رسانهها به او لقب مرد عنكبوتي دادند.
محمد بسيجه معروف به بيجه كه در ۱۱ سالگي به او تجاوز شده بود، ۱۷ پسربچه و ۳ مرد بزرگسال را پس از تجاوز به قتل رساند و جسد برخي مقتولان را در كوره آجرپزي سوزاند. علي باغي با او در ۹ قتل همدستي كرد. پرونده او بزرگترين پرونده جنايي دهه ۷۰ بود. سرانجام در اسفند سال 1383 پس از ۱۰۰ ضربه شلاق در ملأعام در پاكدشت اعدام شد.
در بهمن سال 1386 اميد برك، جواني ۲۱ساله با خودرو پيكان در اطراف كرج زنان و دختران را سوار ميكرد و آنها را به قتل ميرساند. او ۱۰ نفر را به قتل رساند. همدست و معشوقه او زني به نام ساحره بود. زني كه ادعا ميكرد همسر برك است اما نبود. سال 1389 حكم اعدام اميد برك در ميدان قدس كرج اجرا شد.
فريد بغلاني كه در بچگي با مادرش مشكل داشت از سال 1382 تا 1387، ۷ زن، ۸ دختربچه و يك پسربچه را به قتل رساند. وسيله رفت و آمد او دوچرخه بود. از او به عنوان قاتل دوچرخه سوار در آبادان ياد ميكنند. او در ۲۲ آبان سال 1389 در زندان كارون اهواز اعدام شد. مهين قديري، اولين قاتل سريالي زن ايران در قزوين به دليل بدهي زياد به طلبكاران دست به قتل ميزند. قربانيان او زنان سالخورده بودند كه اموال آنها را به سرقت ميبرد. مقتولان در خودروي رنوي زرد رنگ او با آبميوه مسموم ميشدند و پس از مسموميت توسط او كشته ميشدند. سال 1388 زني ۶۰ ساله موفق به فرار از دست مهين ميشود و مهين را شناسايي ميكند. او در سال 1389 در زندان قزوين اعدام شد.
قتلهاي عاشقانه
در ديماه سال 1375 در كوچه بيست و سوم خيابان گاندي ماجراي عشق خونيني رقم خورد. شاهرخ و سميه هر دو ۱۶ساله و عاشق هم بودند به دليل مخالفتهاي خانواده با ازدواجشان محمدرضاي ۹ساله و سپيده ۱۳ساله برادر و خواهر سميه را كشتند و مادر سميه را با چاقو مجروح كردند. پدر سميه در جلسات دادگاه از قصاص صرفنظر كرد و آنها به حبس محكوم شدند.
۱۷ تير سال 1381 شهلا جاهد زن صيغهاي ناصر محمدخاني همسر عقدي فوتباليست مشهور را به قتل ميرساند. شهلا از 13 سالگي عاشق ناصر محمدخاني بود، اما وقتي صيغه او شد لاله سحرخيزان زندگياش را با ناصر شروع كرده بود. زماني كه ناصر براي تيم پرسپوليس به آلمان رفت نقشه شومش را عملي كرد و همسر او را به قتل رساند. البته طبق برخي شواهد، شهلا ميتوانسته قاتل نبوده باشد. شهلا در سال 1389 به دار آويخته شد.
سال 1392 دختر ۱۹سالهاي به نام غزاله شكور به دست پسر مورد علاقهاش آرمان عبدالعالي كشته شد. عبدالعالي در زمان وقوع جرم كمتر از ۱۸ سال سن داشت. روند طولاني رسيدگي به پرونده قتل غزاله شكور در نتيجه مفقودي جسد و همينطور صدور احكام متعدد قصاصنفس و لغو در آخرين لحظات اين پرونده را پيچيده كرد. عبدالعالي سرانجام در دادگاه مجرم شناخته و بامداد چهارشنبه ۳ آذر ۱۴۰۰ حكم قصاص نفس اجرا شد. از اين پرونده به عنوان يكي از پيچيدهترين پروندههاي جنايي ايران ياد ميشود.
كلاهبرداريهاي مهم
مهدي بليغ كسي كه كاخ دادگستري را فروخت. در سال ۱۳۳۷ مهدي بليغ، مهدي نظري و هوشنگ مجتبايي سه سارق تيزهوش كه يك باند تشكيل دادند و به سرقت پرداختند، اما آنها به بليغ خيانت كردند و او وقتي از زندان آزاد شد با سرقتهاي كوچك ميگذراند. تا اينكه روزي در جلوي سفارت انگليس دو توريست امريكايي به دنبال خريد يك هتل در ايران بودند و او آنها را به دفترش برد و در آنجا به آنها پيشنهاد خريد يك ساختمان مجلل را داد. وقتي ساختمان خالي شد آنها را به آنجا برد و وانمود كرد در هر اتاق مسافري زندگي ميكند. در آن زمان به او ۵۰۰ هزار تومان پرداخت كردند. او همان روز به مصر فرار كرد. بعد از چند ماه به ايران بازگشت اما دستگير شد.
سلطان كلاهبرداري ايران مرد ميانسالي است كه با يك تلفن توانسته گردش مالي بسياري به دست بياورد. به دليل آموزش كلاهبرداري و جعل به زندانيان به او لقب دكتر دادهاند. او در زندان براي مجرمان خردهپا كلاس آموزشي ميگذارد و به اين طريق از آنها شهريه ميگيرد. هر بار كه به دليل ارتكاب جرمي به زندان ميرود، زندانيان زيادي را آموزش ميدهد و آنها را تبديل به كلاهبرداران حرفهاي ميكند. سلطان كلاهبرداري كشور كه به دكتر حميدزاده معروف است از چند سال قبل فعاليتهاي مجرمانه خود را در يكي از زندانهاي استان البرز آغاز كرد. متهم روش جديدي را ابداع كرد و با استفاده از تلفن زندان اقدام به كلاهبرداري از اصناف به روش كارت به كارت كرده و ميلياردها تومان به اين روش به جيب زد. او تنها در يكي از كلاهبرداريهايش توانسته بود با چربزباني خود را مسوول خريد يكي از ارگانهاي نظامي كشور معرفي كند و با جلب اعتماد مغازهداران ميوه وتره بار تهران صدها ميليون از آنها كلاهبرداري كرد. بررسي اقدامات تبهكارانه دكتر حميدزاده نشان داد، او به بهانه گرفتن پرينت حساب طعمههاي خود را به پاي عابر بانك كشانده و از آنها ميخواست زبان انگليسي را انتخاب كنند. او سپس با كمك صاحب حساب اقدام به انتقال پول به حساب خود ميكرد. شايد كلاهبردار به دنيا نيامده اما از زماني كه او را شناختند يك كلاهبردار حرفهاي بود. در آن سالهاي جواني خود را پسر وزير جا ميزد و حالا كه سن و سالي را گذرانده به عنوان پدري مهربان و خير خودش را معرفي ميكند. براي همين به او لقب مرد هزارچهره دادهاند. حجت 58ساله، ايرانيالاصل و متولد تالش است. هنوز نميدانند او درحال حاضر دقيقا كجاست، آخرين بار رد او را در سوئد گرفتهاند و پليس اينترپل همچنان به جستوجوي او در اين كشور است. اطلاعات به دست آمده از پرونده مرد هزارچهره نشان ميدهد او يك چهره ورزشكار نيز دارد و تاكنون در بيش از 102 مسابقه ماراتن و نيمه ماراتن در خارج از كشور شركت كرده و حتي در اين مسابقات 22 مدال طلا، نقره و برنز وپنج جام قهرماني نيز برده است. اما داستان اخاذي و كلاهبرداريهاي او به سالهاي دور باز ميگردد، به حدود سالهاي 50 و وقتي چهره جوانتري داشت. شروع فعاليتهايش بهطور دقيق مشخص نيست اما 1351 اولين پرونده او با عنوان اخاذي در ساواك (سازمان اطلاعات و امنيت در دوران پهلوي) ثبت شد. او خود را دركرمان مسموم كرده بود و در بيمارستان، فرزند حميدرضا خلعتبري، وزير امور خارجه وقت، معرفي كرد. با وجود آنكه به دام افتاد اما باز روش خود را ادامه داد و در شهرهاي ديگر خود را گاه فرزند وزيرامور خارجه وقت، فرزند استاندار خراسان يا فرزند وزير راه و ترابري جا ميزد. حتي تا آنجا پيش رفت كه يكبار خود را خواهرزاده محمدرضا پهلوي معرفي كرد. بازي كردن در نقشهاي ديگري و استفاده از نام اشخاص به عنوان شيوه و روش كار مرد هزارچهره باقي ماند و او حتي در دوران بعد از انقلاب نيز با همين روش اقدام به كلاهبرداري كرد. او در پرونده خود شاكيان فريب خورده زيادي در بين كاركنان مراكز مختلفي مانند ادارات كل تربيتبدني و مراكز ورزشي، شهرداريها و شوراهاي اسلامي شهرها، مراكز درماني و بيمارستانها، مراكز آموزشي و دانشگاهي، مراكزفرهنگي و هنري، دادگستريها و حتي اشخاص از مراكز غيردولتي دارد. آخرين پرونده كلاهبرداي او در ايران نيز مربوط به سال 1370 است. حجت قصد داشت با جعل اسناد، ملك مسكوني تيمسار فراري عباس تقدس كه از سوي بنياد مستضعفان مصادره شده بود را بهفروش برساند اما با طرح شكايتي از سوي خريدار دستگيرشد. او در مراحل رسيدگي به اين پرونده نيز باز خود را به چهره ديگري درآورد و به صورت غيرمجاز از ايران فرار كرد و به كشور سوئد رفت. حجت بيش از ۲۰ سال است كه متهم فراري است كه هنوز ردي از او يافت نشده و به كلاهبرداريهاي خود ادامه ميدهد و با همان شيوه استفاده از چهرههاي مختلف خود را با نامهاي مستعار گوناگون مانند خلعتبري، رامبد، مدني، آگاه، جوادي، سميعي و... به عنوان مديرعامل ثروتمند كارخانجات ماشينسازي و كاغذسازي اسكانديناوي، يا مدير بنياد خيريه و... معرفي ميكند. خود را ايراني ثروتمندي كه سالها از وطنش دور بوده، معرفي ميكند. او با عنوان اينكه يك ايراني دور از وطن است و حس وطندوستانهاش اجازه نميدهد محروميتهاي كشورش را ببيند مدعي ميشود ميخواهد با اهداي ماشينآلات خود به مردم و مراكز خيريه كمك كند. او در تماس زيركانه خود با اين مراكز توضيح ميدهد كه به دليل حضور نداشتن در ايران، تنها عوارض گمركي اين ماشينها كه قيمت بسيار زيادي دارد را به حسابي در ايران پرداخت كنند و بقيه ماجرا ديگر با اوست. ازآنجا كه مبلغ تعيين شده از سوي سوژه در مقابل ارزش ماشينها ناچيز است، مدير اين مراكز گرفتار تصميم عجولانه شده و وجه را به حساب صرافاني كه از سوي او انتخاب شده بودند واريز ميكردند.
مهمترين اسيدپاشيها
۱۷ بهمن ۱۳۷۵ فائزه و فتانه دو خواهر براي رفتن به مدرسه آماده ميشوند. در طي مسير متوجه ميشوند دو نفر آنها را تعقيب ميكنند. ناگهان يكي از آنها اسيد را به روي اين دو خواهر ميريزد و فرار ميكنند. در نتيجه شكايت خانواده اين دو خواهر از پسر جواني كه خواستگار خواهر بزرگتر بود پليس تحقيقات را براي ردي از جوان آغاز ميكند. با ادامه تحقيقات پليس، جواني به نام حميدرضا دستگير ميشود. در اعترافات حميدرضا مشخص شد وقتي از پدر فائزه جواب منفي شنيده تصميم به اين نقشه ميگيرد. دو نفر از دوستانش را اجير ميكند تا براي انتقام به صورت آنها اسيد بريزند. با اعترافات حميدرضا دو نفر ديگر دستگير ميشوند و در روز دادگاه براي حميدرضا متهم اول حكم قصاص و دو نفر ديگر هر كدام به ۲۵ و ۱۱ سال حبس محكوم ميشوند.
۱۲ آبان ۱۳۸۳ آمنه بهرامي مورد حمله اسيدپاشي فردي به نام مجيد موحدي از همكلاسيهاي سابقش قرار ميگيرد. ماجرا از سال 1382 با تلفن مادر مجيد براي خواستگاري از آمنه شروع شد. وقتي آمنه از همكلاسيهايش پرس و جو كرد متوجه شد كيست و حتي ۴ سال از آمنه كوچكتر است و جواب منفي به او ميدهد. اما او با تهديد و اصرار به تقاضايش ادامه ميدهد. تا اينكه روبهروي بيمارستان رسالت واقع در زير پل سيدخندان مجيد پس از ۶ ساعت انتظار با تعقيب او ناگهان با پارچ قرمزي به صورت آمنه اسيد سولفوريك ميريزد. پس از دو روز جستوجوي پليس، مجيد خود را به پليس آگاهي معرفي ميكند. هر دو چشم آمنه كور شد ولي آمنه در روز قصاص او را بخشيد.
سال 1384 داوود روشنايي، به دست يك مرد ناشناس و به دلايل نامعلومي قرباني اسيد پاشي شد. او در اين حادثه چشم چپ خود را از دست داد و گردن، قسمتهايي از قفسهسينه، دست و پايش نيز در اين حادثه دچار صدماتي شد. اين درحالي است كه چشم راستش نيز داراي بينايي ۲۰ درصدي است.
ارديبهشتماه سال ۱۳۹۰ مردم روستاي براتآباد شهرستان بم با صداي فريادهاي كمك زني جوان به نام سميه روبهرو شدند كه بلند فرياد ميزد سوختم و از مردم درخواست آب ميكرد. هرچند همسايهها در لحظات اوليه تصور ميكردند كه اين زن ۲۴ ساله دچار برقگرفتگي شده است، اما هنگامي كه صورت تخريب شده او و دختر دو و نيم سالهاش رعنا را ديدند متوجه شدند كه اين زن قرباني اسيدپاشي شوهر معتادش شده است.