بازي بزرگ تهران در سايه معادله ژئوپليتيك نوين ابرقدرتها
هما مظلومينژاد
جهان ديگر آن زميني نيست كه رهبران سياسي با نقشههاي جغرافيايي و خطوط مرزي رنگي بتوانند آيندهاش را ترسيم كنند. ژئوپليتيك نوين، تصويري كاملا متفاوت از توزيع قدرت جهاني ارايه ميدهد؛ تصويري كه در آن «داده»، «زنجيره تامين»، «امنيت فناوري» و «آبراههاي بينالمللي» نقشي اساسيتر از تانك و خاكريز دارند. در اين نقشه تازه، تقابل قدرتها نه فقط بر سر منابع، بلكه بر سر الگوريتمها، مسيرهاي انرژي و روان بازارهاي جهاني شكل ميگيرد. ايران، به عنوان بازيگري در مركز بحران و قدرت، در دل اين رقابت نوظهور قرار گرفته است. در حالي كه ايالات متحده با استفاده از ابزارهاي سنتي و مدرن از جمله تحريمهاي مالي، جنگ فناوري و ائتلافسازي در پي حفظ هژموني خود است، چين تلاش ميكند با تلفيق ديپلماسي اقتصادي، زيرساختي و نظامي، مدل جديدي از قدرت را بر پايه «نفوذ هوشمند» پايهگذاري كند. پروژه جاهطلبانه «كمربند و جاده» فقط طرحي اقتصادي نيست؛ بلكه نقشهاي براي بازتعريف توازن قواست. ايران، در اين ميان، نهتنها يكي از شاهراههاي كليدي اين طرح محسوب ميشود، بلكه اهرمي براي چانهزني ژئوپليتيكي در برابر غرب است. روسيه نيز با مدل ژئوپليتيك كلاسيك وارد ميدان شده است؛ جنگ اوكراين يادآور اين واقعيت است كه هنوز زور نظامي در سياست جهاني زنده است. اما نكته ظريفتر، پيوندهاي پنهان اين جنگ با رقابت اقتصادي و فناورانهاي است كه در سطوح بالاتر در حال رخ دادن است. چين اگرچه مستقيما وارد جنگ نشده، اما با حمايت تاكتيكي از مسكو، از جمله در زمينه فناوريهاي دوگانه و همكاري اقتصادي تلاش ميكند مسير تقابل را از جنگ مستقيم به جنگ در سايه بكشاند. پكن ميخواهد از فروپاشي متحدش جلوگيري كند، بيآنكه بهاي ژئوپليتيكي زيادي بپردازد. نقش آبراههاي راهبردي نيز در ژئوپليتيك نوين حياتيتر از هميشه است. تنگه هرمز و بابالمندب در غرب آسيا، گلوگاههاي حياتي صادرات انرژي و ترانزيت نظامياند كه هرگونه تنش در آنها، پيامدهاي فوري براي قيمت نفت و امنيت جهاني دارد. در سوي ديگر، تنگه پاناما براي امريكا همان اهميتي را دارد كه تنگه هرمز براي خاورميانه. اين گذرگاه حياتي كه اقيانوس اطلس و آرام را به هم متصل ميكند، براي ارتش، تجارت و نفوذ راهبردي امريكا در امريكاي لاتين نقشي تعيينكننده دارد. چين در سالهاي اخير با سرمايهگذاري در بنادر اطراف آن و خريد زيرساختهاي كليدي، زنگ خطر را براي پنتاگون به صدا درآورده است. در بطن اين رقابت چندلايه، جنگ تجاري چين و امريكا تبديل به خط مقدم يك جنگ ژئوپليتيكي شده است؛ نبردي كه در ظاهر با تعرفهها آغاز شد، اما عملا به تقابل بر سر تسلط بر آينده اقتصاد ديجيتال، هوش مصنوعي، زيرساختهاي حياتي و حتي استانداردهاي فناوري جهاني تبديل شده است. اين جنگ، نه يك نزاع موقتي كه نشانهاي از فروپاشي نظم بينالمللي پيشين و تولد يك نظام چندقطبي جديد است. در اين ميان، تهران در موقعيتي پيچيده و البته راهبردي قرار دارد. از يكسو با اتكا به همكاري با چين و روسيه، توانسته بخشي از فشار تحريمها را خنثي و قدرت چانهزني خود را حفظ كند. از سوي ديگر، همين نزديكي، موجب بياعتمادي و سختگيري بيشتر واشنگتن شده است. امريكا حالا ايران را صرفا به عنوان يك چالش منطقهاي نميبيند؛ بلكه آن را بخشي از يك ائتلاف شرقي عليه نظم غربي ميداند. همين نگاه، مسير مذاكرات هستهاي را از يك گفتوگوي فني، به يك معادله بزرگ ژئوپليتيكي تبديل كرده است. برآورد واقعگرايانه از آينده گفتوگوهاي ايران و امريكا، بهجاي رسيدن به توافقي جامع، به سمت توافقي موقت و تاكتيكي ميل دارد. توافقي براي كاهش تنش، تبادل امتيازات محدود يا باز شدن نسبي گرههاي اقتصادي. اما موفقيت يا شكست اين مذاكرات، نه فقط در تهران يا واشنگتن، بلكه در پكن، مسكو و حتي جيبوتي و پاناما نيز رقم خواهد خورد. در ژئوپليتيك نوين، تهران ديگر فقط درگير ديپلماسي منطقهاي نيست؛ بلكه بهناچار در مركز يك بازي بزرگ جهاني ايستاده است. بازياي كه قواعدش تغيير كرده، رقبا پيچيدهتر شدهاند و پيروزي ديگر تنها در گرو تسلط نظامي نيست، بلكه نيازمند درك عميق از لايههاي پنهان قدرت در قرن بيستويكم است.