نگاهي به كتاب «گالري اميال بشري» در گفتوگو با محسن فرجي، نويسنده
قصهپيمايي روي ردپاي زمانه
پرداختن نويسنده به وضعيت اجتماعي و سياسي عصر خود هميشه مهم است
شبنم كهنچي
پنج داستان، پنج مكان؛ «خيابان روانمهر» در تهران، «خيابان طرح آبياري» در قزوين، محله «دارآباد»، شهر «آستارا» و روستاي «برگ جهان». اين مكانها، نام داستانهاي چهارمين كتاب محسن فرجي است كه همين فروردين امسال منتشر شد. فرجي نويسنده و منتقد نويسندگي را با نوشتن داستان كوتاه در دهه 70 آغاز كرد. اولين مجموعه داستان او «يازده دعاي بياستجابت» بود كه سال 79 منتشر شد. دومين مجموعه داستانش «چوب خط» در سال 85 منتشر و برنده جايزه ادبي مهرگان شد. «جغرافياي اموات» را 97 نوشت و حالا بعد از هفت سال چهارمين مجموعه داستان كوتاهش روانه بازار شده است.
در «گالري اميال بشري»، نويسنده از جغرافيا به مثابه «شخصيت» استفاده كرده است. فرجي ميگويد: «من فكر ميكنم در داستان امروز ما شايد به خاطر مميزي، نويسندهها خيلي در زمان حال حركت نميكنند و سعي ميكنند زمان را به عقب بازگردانند. بخشي از داستانها حتي اگر زمان خاصي دارد، مكان خاصي ندارد، مكان آپارتمان، كافه يا خيابان است. اما من براي خودم اين رسالت را قائل بودم كه داستانهايم در برهه و مكاني كه زندگي ميكنيم، جريان داشته باشد.» به گفته فرجي اين داستانها از ابتداي سال 1403 تا مهرماه نوشته شده است: «نوشتن داستانها را سال 1401 آغاز كردم، اما طولي نكشيد كه شرايط اجتماعي باعث شد از نوشتن دست بكشم هر چند در همان مدت متوجه شدم نوشتن شفاست و به جاي داستانهاي كوتاه شروع به نوشتن يك داستان بلند در شش ماهه پاياني همان سال كردم. سال بعد هم در حال تمرين نوشتن بودم تا سال گذشته كه داستانهاي كوتاهم را نوشتم.» داستانهاي «اميال گالري بشري» در بستر رخدادهاي اجتماعي و سياسي دوره معاصر ايران جريان دارد. فرجي ميگويد: «يكي از داستانهاي مجموعه به صورت مستقيم تحت تاثير وقايع سياسي و اجتماعي اخير نوشته شده و ساير داستانها متاثر از فضاي سياسي و اجتماعي دوران معاصر ما، به صورت مشخص از دهه شصت تا امروز است.» او درباره نگاهش به مسائل سياسي و اجتماعي در داستانهاي كوتاهش گفت: «بعد از انتشار اولين مجموعه داستانم آقاي علياصغر شيرزادي نقدي بر آن نوشت و در پايان جملهاي نوشته بود كه براي من تكاندهنده بود. او نوشته بود نميدانم چرا نويسنده اعتنايي به پيرامون خود ندارد و در فضاي شخصي و رويايي خود داستان نوشته است. آنجا من نگاه كردم چقدر فضاي نوشتنم شخصي و بيربط به جامعه بوده و از مجموعه بعد كه سال 85 منتشر، مسائل اجتماعي پررنگ شد. در آن مجموعه به جنگ و آسيبهايي كه زنان در جامعه ديدند، توجه كردم. بعدتر در داستانهاي جغرافياي اموات نيز به مسائل اجتماعي و مصايب ناشي از وضعيت سياسي و اجتماعي پرداختم و تا امروز همچنان اين مساله برايم اهميت دارد كه بايد چيزي از زمانه در داستانهايم داشته باشم.» به نظر ميرسد موضوع «زنان» همچنان براي فرجي مهم است، چراكه در مجموعه داستان جديدش نيز در يكي از داستانها، موضوع، تواناييها و مشكلات يك زن مطرح ميشود؛ «آستارا». راوي زن مقتدري است كه در دهه شصت فرزندش را در بمباران تهران از دست داده و همسرش به همين دليل سالها درگير پريشاني همسرش است. فرجي درباره اين داستان ميگويد: «در داستان آستارا، من يك مرشد زن آفريدم كه سفري را با همسرش آغاز ميكند تا به پريشاني و افسردگي همسرش خاتمه دهد.» فرجي ميگويد: «مهمترين چيز در داستان براي من روايت و قصهگويي است كه در اين مجموعه بيش از آثار قبلي روي اين مساله تمركز كردم. راوي تمام داستانها نيز اول شخص است.» غير از روايت كه در داستانهاي اين مجموعه با ريتم و كشش مناسب پيش ميرود، مكان كه در همه داستانها اهميت دارد، راوي كه در تمام داستانها اول شخص است و گذشته كه «وضعيت دوم» همه اين داستانهاست، بايد به نكته ديگري نيز اشاره كرد كه در ميان پنج داستان «گالري اميال بشري» مشترك است: ادبيات و فرهنگ. سايه «ادبيات» بر سر هر پنج داستان افتاده؛ از اشارهاي كوچك به نامي گرفته تا نقل قولها و وامگيري از يك خاطره. در داستان خيابان روانمهر، راوي بعد از مدتي نسبتا طولاني با دختري كه قبلا رابطه داشته روبهرو ميشود و هر دو يادآور ميشوند «كتاب مقدس» راوي از زمان دوستي پيش دختر جا مانده. هنگامي كه راوي با دختر همراه ميشود تا براي پس گرفتن كتاب به خانه آنها برود، ميگويد: «در فاصله جداييمان از پيروزي رفته بودند مينيسيتي و حالا در تاكسي بوديم و من از پنجره ماشين به برجها و سازههايي نگاه ميكردم كه مثل غولها از دل خاك برميآمدند و درختهاي كهنسال و خانههاي ساده آجري را ميبلعيدند.» و بلافاصله مينويسد: «زيرا تو ميداني كه در ميان ما كسي نيست كه مثل صيدونيان در قطع نمودن درختان ماهر باشد.» اين جمله، بخشي از بند شش، فصل پنج كتاب مقدس است يا بعدتر هنگامي كه راوي از رنج يادآوري خاطراتي كه همسرش به هنگام دوستي با او درباره رابطهاش با ديگران گفته بود، صحبت ميكند، مينويسد: «زيرا كه مرا از رحِم نكشت تا مادرم قبر من باشد و رحم او هميشه آبستن بماند، چرا از رحم بيرون آوردم تا مشقت و هم را مشاهده نمايم و رويايت در خجالت تلف شود.» بندهاي هفده و هجده از فصل بيستم كتاب مقدس. اين اشارهها فقط در داستان «خيابان روانمهر» نيست. در تمام داستانها اشاراتي وجود دارد. در داستان «آستارا» نيز اشاراتي به مقالات شمس شده و بعد كتاب و شعري از محمدعلي سپانلو. فرجي ميگويد: «بنمايه داستان آستارا از سپانلو گرفته شده، از خاطره و تجربهاي كه در گفتوگوي بلندي با سپانلو داشتم و در كتابي منتشر شده است.» در اين داستان راوي و همسرش، سالها پس از آنكه فرزندشان را در بمباران از دست دادند به آستارا ميروند پي آرامش و شفا يافتن از پريشاني اين سوگ و كتاب «خيابانها و بيابانها» را ميخرند، چون سپانلو نويسندهاش بوده؛ جاي يك سين سر سفره هفتسين و هنگامي كه سال نو ميشود به ياد سالهاي پيش كه به حافظ تفال ميزدند، به كتاب شعر سپانلو تفال ميزنند و اين شعر برايشان ميآيد: «نام تمام بچههاي رفته/ در دفترچه درياست/ بالاي اين ساحل/ فراز جنگل خوشگل/ در چشم هر كوكب/ گهوارهاي برپاست/ بيخود نترس اي بچه تنها/ نام تمام مردگان يحيي است...» در داستان «برگ جهان» نيز ميتوانيد سايهاي از شاهرخ مسكوب و كتاب سوگ سياوش بيابيد. نامهاي آشناي ديگري مانند بيژن الهي، هانري ميشو، فيروزه ميزاني و... را در «گالري اميال بشري» ميتوان ديد. فرجي درباره اشاراتش به نويسندههاي ديگر يا نوشتههاي آنها ميگويد: «من فكر ميكنم داستانهاي كوتاه نسبت به رمان مخاطب ادبدوستتري دارد. به همين دليل نويسندهها و شخصيتهاي ادبي و كتابهاي ديگر را بيشتر ميشناسد و ميپذيرد نويسنده و كتاب ديگري حتي جزو شخصيتها باشد.» اين تنها ادبيات، كتاب و نويسندهها و شعرها و شاعران نيستند كه در تمام داستانها ديده ميشوند، نويسنده تلاش كرده از سينما و موسيقي نيز غافل نباشد؛ در يكي از داستانهاي سريال زخم كاري پسزمينه روايت راوي است كه زخمي از زندگي گذشته همسرش بر دل دارد، در چند داستان موسيقي؛ كلاسيك و پاپ. نثر داستانهاي اين مجموعه ساده و روان است. فرجي درباره نثر ميگويد: «فكر ميكنم بازيهاي نثري، فريبي بود كه برخي به ما آموزش دادند. قرار نيست داستان نثر عجيب داشته باشد. داستان بايد قصه بگويد به شيواترين زبان زمانه قصه بگويد.شايد اتفاق بدي كه در ادبيات ما افتاد، اين بود كه ابهام و ايهام با هم قاطي شدند. البته اين تعريف شخصي براي خودم است و قصد بيانيه صادر كردن ندارم.» توجه فرجي به طبيعت نيز در تمام داستانهاي اين مجموعه قابل تامل است. طبيعت همه جا حي و حاضر است... در توصيفات، در فضاسازي، در شخصيتسازي. او معتقد است شهرها در حال تجاوز به طبيعت هستند و بسياري از نويسندههاي جوان، طبيعت را نديدهاند كه دربارهاش بنويسند. چه داستان در روستا روايت شود، در كوه يا در سفر يا در شهر، در لابهلاي جملههاي نويسنده ميتوان ردي از طبيعت ديد، از درخت، خورشيد و آسمان... بخوانيد: «خوب يادم هست كه با دست سردر دانشگاه تهران را نشان دادم و نور مختصري از لاي چنارها افتاد روي مچ دست راستم. همان موقع موش كوچكي هم تندي در جوب آب دويد و خزيد توي سوراخي در ديواره سيماني جوب.» در همين جمله علاوه بر دقت راوي به آن «نور مختصر» كه از «لاي چنارها» روي مچ دست راست ميافتد، ميتوان اهميت نويسنده براي توجه به جزييات را نيز ديد. در توصيفاتي نيز كه در داستانها به كار رفته، جزييات ديده ميشود: «بشكه آتش مثل اژدهايي خشمگين، شعلهها را از دهانه و سوراخهاي بدنهاش بيرون ميداد و چوبها در دهان بزرگش، ترقترق ميشكستند.»
مجموعه داستان «گالري اميال بشري» به ياد و خاطره شاعران و نويسندههايي مانند محمد محمدعلي، محمدعلي علومي، يارعلي پورمقدم، احمدرضا احمدي، محمد ايوبي و... و نيز رفتگاني مانند شيده لالمي، حسين محمدياني و... تقديم شده است. اين كتاب را نشر خزه با قيمت 150 هزار تومان منتشر كرده است.