یادداشتی به مناسبت سالروز غياب حزنانگيز مجيد فروغي
انساني متعالي در عصر سرگشتگيها
مختار شكريپور
همزمان با نخستين سالگرد درگذشت مجيد فروغي نمايشگاه عكسها، دستنوشتهها و اسناد تصويري زندهياد مجيد فروغي در گالري تابستان خانه هنرمندان برپا شده است و تا جمعه 29 فروردين ماه ادامه دارد. زمان و فضاي بعد از تعطيلات عيد، از كلاس اول دبستان كه بايد به مدرسه برگردم، برايم ناخوشايند بوده است. اما اين ناخوشايندي از دوران سربازي بسيار سختم وارد شكل كابوسناكي شد. در دوران دانشگاهي كه دوست ميداشتم، اين فضا به شكل كمرنگتري امتداد پيدا كرد و از سال 1380كه در تهران به دليل كارم ساكن شدم و منجر به ترك زادگاهم نودشه شد، برايم ناخوشايندتر شد. در چند سال اخير كه روحيهام بنا به ناملايمات روزمره كار و زندگي شكنندهتر و از تهران گريزانتر شد، به معناي واقعي برايم كابوس شده است. اين فضاي كابوسناك و استيصالآور، از حوالي ظهر 24 فروردين سال 1403 كه تازه بعدا از 12 ساعت راه با اتوبوس به خانه رسيده و افسرده و منگ سفر به تهران بودم و بايد روند وحشتناك مدرسه بردن بچهها و سر كار رفتن مشمئزكننده را از فردايش شروع ميكردم، با خبر تلخ و ويرانكننده مرگ يگانه دوست زندگيام مجيد فروغي صدچندان شد و از مرز كابوس گذشت و حالا كه دارم در آستانه اين روز تلخ اين يادداشت را مينويسم، برآنم كه هر چه زودتر از اين روز نحس عبور كنم هر چند كه هر سال كابوسوار برايم تكرار خواهد شد و تكرار خواهد شد... مجيد 23 فروردين هنگام كوهنوردي در كوههاي شمال تهران سكته قلبي كرده بود و حتي هليكوپتر اورژانس هم بنا به تقديري بيشرمانه كه باد شديد آن روز رقم زد به دادش نرسيد! باد شديد موجب فرود نيامدن هليكوپتر شد و مجيد مظلومانه و ناجوانمردانه جان باخت. بهت ناشي از شوك مرگ مجيد، همگاني كه او را ميشناختند را در ماتمي عجيب فرو برد. ماتمي كه فكر نكنم براي كس ديگري به آن گستره تجربه شده باشد، چراكه مجيد در دوستي و رفاقت و انسانيت بينظير بود و لطف و مردانگي و جوانمردي و زلالياش فقط مختص دوستان و نزديكانش نبود، بلكه فراگير و عميق بود.
مجيد بدون تعارف و گزافهگويي و اغراق، در دوستي و رفاقت و ازخودگذشتگي و مايه گذاشتن براي ديگران و مهرباني و شرافت يگانه وكمنظير بود. مجيد براي من، نه تنها مصداق واقعي دوست، بلكه نمونه انسان متعالي در اين عصر وانفساي انسانيت بود. نجابت، سكوتهاي رازناك، سلامت نفس و رفتار و كردارش بينظير بود. معصوميت و زلالي خاص خودش را داشت و طي دو، سه سال همكاري نزديك اداري و دوستي ممتد بيش از دو دههام با او، حتي يكبار مرا برخلاف ديگران نرنجانيد و موجب گلهمندي طبيعي كوچكي هم نشد! حسننيت و صداقت مجيد مانع هرگونه آزردگي و ترديدي حتي كوچك ميشد. بهرغم نگاه باريكبين و ظريف و طنازانه خاص خودش، اگر نقدي هم به مزاح از روي شيطنتهاي شيرينش ميكرد، نه تنها موجب اندكي ملال هم نميشد، بلكه براي من شعفبرانگيز هم بود، چون شيوه طرح كردنش بسيار هنرمندانه و بيشيله پيله بود. وجودش مبتني بر حقيقتمأبي محض بود و اصلا نميشد از دست مجيد ناراحت يا گلهمند شد. دوستي و شرافت و سلامت نفس محض بود! در دوستي و رفاقت نه تنها كم نميگذاشت، بلكه از ميزان توقع هم فراتر ميرفت. در اين سالها، بارها فراتر از يك برادر همراهيام كرد و هميشه در سطحي متعالي از دوستي و انسانيت ظاهر ميشد. مجيد، بهرغم اين همه صفات انساني ستودني و نادر، فردي زبده در تحصيل و كارش بود و اين براي دوستان رسانهاي و هنرمندان كه چند سالي با وي به عنوان مدير روابط عمومي معاونت هنري و مركز تجسمي وزارت فرهنگ و ارشاد مراودات كاري داشتهاند، به خوبي ملموس و مثالزدني است. خصيصه نادر و متفاوت ديگري كه من از مجيد سراغ دارم، اين بود كه در حد تواني كه داشت، گره از كار همه ميگشود و همواره كار و دغدغه همه را جدي ميگرفت. بهرغم نگاه ظريف و دريافتهاي عميقي كه از قضايا داشت، حسادت و اظهارنظر از روي حب و بغض در كار و مرامش نبود. تخصص اصلي مجيد در كار رسانه و روابط عمومي بود؛ او نه تنها در اين عرصه به تحصيل تا مقطع دكترا پرداخت و تدريس كرد، بلكه يادداشتهاي علمي با محتوا و نگاه خاص و گفتوگوهاي عالي در اين باره نوشت و انجام داد. نگاه خاص خودش را هم در امور هنري و ادبي داشت و فعاليتهايش هم موجود و ثبت شده است. اسفند 1402، ايده كار و پژوهشي ادبي به او پيشنهاد دادم و ميخواستم او را وارد اين فضا كه لياقتش را داشت، كنم كه اجل و تقدير بيشرمانه مجال نداد و مجيد را به طرز غريبي از ما گرفت.
نوشتن از مجيد براي من تمامي ندارد ولي يكسالي آن را به تعويق انداختم، چون تلخي مرگ او تمركزي برايم نگذاشته بود. هول و لاي مرگش مرا در غم و فضايي پرچالش فلسفي و عميق عاطفي و رنجي سخت فرو برده بود هر چند كه اين تلخي و ماتم سالهاي سال از ذهنيتم رخت بر نخواهد بست و تا ابد با مرگ نابهنگامش چالش خواهم داشت و اي كاشها و دريغها دست از سرم برنخواهد داشت!