گالري اميال بشري
حسن لطفي
بعضي از اسمها آنقدر كشش دارند كه وقتي ميشنوي يا ميخوانيش، جذبش ميشوي. كتاب گالري اميال بشري هم چنين نامي دارد (حداقل براي من)، اما جذابتر از نامش شبهه تقديمنامهاي است كه در ابتداي كتاب آمده است. اينكه نوشتم شبهه تقديمنامه به خاطر اين است كه كتاب به هيچ كس تقديم نشده، اما نويسندهاش (محسن فرجي) يك صفحه اسم در آغاز آورده كه خيليهايشان نامهاي آشنايي هستند (براي علاقهمندان به ادبيات داستاني) معلوم است خالق كتاب از خيلي از اين نويسندگان (محمد محمدعلي، محمدعلي سپانلو، محمدعلي علومي، احمد محمود، مديا كاشيگر و...) دلخوشي و خاطره دارد. خاطراتي كه لابد بعضيهايش از كتابهايشان وارد دنياي او شده و برخي هم در ديدارها و گپ و گفت در ذهنش مانده است. البته چيدمان و ترتيب اسامي هم خودش گوياي خاطرات بيشتر و تعلق خاطر عميقتر نويسنده به اين سفركردگان از دنياي باقي هم هست. شايد به خاطر همين است كه معتقدم گالري اميال بشري بنا به زير تيتر صفحههاي اوليه فقط پنج داستان ندارد. يك داستان هم دارد كه همين اسامي است. بدون توضيح و شرح اضافي! البته براي اين ادعا دليل ساختاري و هنري ندارم. به قولي دلي ميگويم. اگر اين صفحه را داستان ندانيم هم چيزي از ارزشش كم نميشود. ارزشي كه وصل به قدرداني و قدرشناسي است. چسبيده به تفكري است كه ميگويد آدمها با آخرين نفسشان از دنيا بيرون نميشوند. به ميزان تاثيري كه بر ديگران گذاشتهاند در دنيا ميمانند. اگر ابزار تاثيرگذاريشان هم كتاب و فيلم و نقاشي و... باشد، اين تاثيرگذاري بهروز هم ميشود. چنانچه تاثيرشان بر آدمهاي تاثيرگذار يا داراي صدايي بلند باشد اين تاثير دو قبضه ميشود. وقتي نويسندهاي از نويسندهاي بنويسد انگار دارد حضور ماندگار او را ماندگارتر ميكند. حالا اگر مثل محسن فرجي دليل اين تاثيرگذاري هم باز نشود، مهم نيست. مهم اين است كه آدم ياد ميگيرد بخشي از حافظهاش را به كساني اختصاص دهد كه پيدا و ناپيدا كنارش بودهاند. فرصت هم پيدا كرد اين اسامي را با صداي بلند فرياد بزند اينطوري رسم زيباي قدرشناسي وسعت بيشتري پيدا ميكند.