همه چيز از اشتباهات محمدرضا پهلوي آغاز شد
جعفر گلابي
فرزندان جوان و نوجوان عزيز ما شناخت كاملي از دوران شاه ندارند و چندان كه مفيد باشد و موثر افتد مطالعه نكرده و به تجربيات بزرگترها توجه كافي نميكنند.آنها فرزند زمان خويشتنند و به قصور و تقصير ما مينگرند و كاستيها را لمس ميكنند و گاهي باورشان نميشود كه رنجهاي مردم در آن دوران عظيم بود.مثلا يك جوان چگونه ميتواند درك كند كه در كشوري با جمعيت ۳۵ ميليوني روزانه ۶ميليون بشكه نفت صادر ميشد ولي براي نمونه در تابستانهاي سوزان اهواز با درجه حرارت ۵۰ درجه در مركز شهر و در خانوادههاي به اصطلاح متوسط بسياري با يك پنكه دستي از دهليز آتشين تابستان عبور ميكردند! وقتي خيلي رونق شد پس از سالها خانواده ما توانستند با قرض و كار مضاعف يك كولر آبي بخرند در حالي كه در خوزستان با شرجيهاي عذابزايش اصلا كولر آبي به كار نميآيد...بگذريم! اگر اشتباهات بزرگ شاه نبود واقعا ملت بيكار نبودند كه متفقا برخيزند و چارهاي جز انقلاب نداشته باشند. فرض كنيم عزل رضا شاه و نصب محمدرضاشاه به وسيله متفقين و خصوصا انگلستان صورت نگرفته و وليعهد بر اساس مُر قانون قدرت را به دست گرفت.اگر او تاريخ خوانده و متفكري صاحبنظر بود و از مشاوران دلسوز و بلندپايه استفاده ميكرد قطعا دكتر مصدق را نه تنها تهديد نميدانست كه به عنوان يك فرصت براي ايران و حتي سلطنت برميشمرد. البته انسانها خصوصا آنان كه از عمق فكري و علمي برخوردار نيستند و ملكات ضروري اخلاق خويش را سامان نيكو نداده و ناظري بر خود نميبينند اشتباه را با اشتباه ديگر بدتر و رفع و رجوع ميكنند و بر آسيبپذيري خود ميافزايند.فرض كنيم دكتر مصدق فرد شايستهاي نبود يا به هر حال آقاي پهلوي نميتوانست با او كار كند، چرا عزلش با كودتا و دخالت بيگانه بايد صورت بگيرد؟ گزينههاي مختلفي پيش روي شاه بود ولي او فاجعهبارترينشان را انتخاب كرد! فرض ميكنيم كودتاي ۲۸مرداد اجتنابناپذير بود، يك شاه دانا بايد پس از تثبيت موقعيت خود درصدد جلب اعتماد جامعه برميآمد و اوضاع را به وضع سابق برميگرداند.پس از كودتا احترام به مجلسي كه با راي واقعي مردم و در يك انتخابات آزاد شكل گرفته باشد به عنوان ركن اصلي مشروطيت ضرورت بيشتري پيدا كرده بود ولي پهلوي دوم مجلس را از حيز انتفاع انداخت و بر همگان ثابت شد كه رژيم سلطنتي تمام قد جلوي جامعه ايستاده است و كوچكترين مخالفت و حتي انتقادي را نميپذيرد.به همين علت حركتهاي مسلحانه آغاز شد و انواع سازمانهاي چريكي يكي پس از ديگري سربرآوردند.اين زنگ خطر را شاه فهميد ولي باز هم راه اشتباه را در پيش گرفت و به جاي درك احوال جامعه به سركوب مخالفان با خشونت هر چه تمامتر پرداخت و موفقيت نسبي به دست آورد. حالا آقاي پهلوي هيچ مانعي جلوي خود نميديد، لذا با كشور و مصالحش به بازي پرداخت! دلارهاي نفتي چنان احساس قدرتي در او به وجود آورده بود كه حتي نظرات كارشناسانه و دلسوزانه رجال دستگاه خويش را نميشنيد و سواد و دانش خود را فوق همه دانشها تلقي ميكرد! او بيوقفه اشتباه ميكرد و كمكم با دين مردم هم درافتاد و نمي دانست كه تا چه حد روي ريل خطر قرار گرفته است؟ ماجراهاي انجمنهاي ايالتي و ولايتي و كاپيتولاسيون و ۱۵ خرداد كافي بود كه شاه كانال خود را عوض كند و با جامعه از در دوستي برآيد و به اصلاحات ساختاري بپردازد. شايد اگر اين اشتباه به خصوص را مرتكب نميشد يا انقلاب نميشد يا هر انقلابي را ميتوانست سركوب كند.اشتباهات محمدرضا پهلوي به حد اشباع رسيده بود كه نشانههاي انقلاب پديدار شد. ولي باز هم او از رويه خود دست برنداشت و باوجود دستگاه عريض و طويل اطلاعاتي در ابتدا انقلاب را جدي نگرفت. اگر بعد از اولين راهپيمايي سراسري و آرام مردم در روز عيد فطر، وي سخنراني مشهور خود مبني بر شنيدن صداي انقلاب ملت را ارايه ميكرد و با رهبران انقلاب به مذاكره ميپرداخت، احتمالا عدم وقوع انقلاب شدني بود.آخرين تلاش آقاي پهلوي براي خاموش كردن شعلههاي انقلاب در۱۷ شهريور روي داد كه رژيم سلطنتي همه پلهاي پشت سر خود را خراب كرد و ديگر مصالحه با مردم كلا منتفي شد. وي در آخرين ماههاي حكومت خود ميتوانست حداقل به مديريت سقوط بپردازد و مثلا با استعفاي خود هم از خونريزي جلوگيري كند، هم امنيت نسبي براي ياران و حتي خودش به وجود آورد و از همه مهمتر از عوارض يك سقوط جبري براي كشور بكاهد.شاه حتي شاهانه نايستاد و ياران خود را گذاشت و رفت! شايد اين تنها حركت محمدرضا پهلوي بود كه نفع نسبي براي مردم داشت و مقاومت بيفرجام به همراه حمام خون را تمهيد نكرد. در يك نگاه كلي ميتوان مستند اثبات كرد كه ما هنوز در حال پرداخت هزينه اشتباهات شاه هستيم و چه بسا اگر اين خطاها در يك مرحله متوقف ميشد كمتر كسي نياز به جراحي بزرگ انقلاب با همه عوارضش را ضروري مييافت. اگر خطاها از حد نگذرند و راههاي كم هزينه اصلاح وجود داشته باشند حتي در دهه پنجاه كه عصر انقلابها بود ملت داناي ايران به آن جراحي خونين متوسل نميشد. اميدواريم ديگر تا ابد هيچ حاكمي در ايران آن اشتباهات مهلك را تكرار نكند و مردم را همواره عزيز بشمارد و پرونده تقابل دولت با ملت براي هميشه بسته شود و هيچگاه مردم نياز به انقلاب پيدا نكنند.