خطاي سياستمدار در قدرت
لذا سياستمداران آگاهتر مجبورند فقط به بيان رويكردهاي كلي خود اكتفا كنند. عمل كردن به اين رويكردها، مشكلات خاص خود را دارد و مقاومت در برابر اجراي آنها سهمگين است و اجراي اينگونه شعارها بيش از آنكه به وسيله يك نهاد بوروكراتيك و اداري قابل حل باشد، نيازمند پشتيباني يك حزب يا جريان سياسي است و اين در حالي است كه به دلايلي سياستمداران منتخب از اين پشتيباني بيبهره ميشوند. يا خودشان كمعلاقگي نشان ميدهند، يا فاقد نهاد و جمع و سازمان پشتيبانيكننده منسجم هستند، يا پشتيبانان دور از واقعيات ميشوند و دچار انتظارات غير واقعيت ميشوند. همچنين جاذبههاي مادر يا شهرت حضور در قدرت نيز ميتواند مانع از نياز به اين پشتيباني فكري و تحليلي شود.
سياستمداراني كه موفق به حضور در قدرت ميشوند، هنگام پذيرش مسووليت و قدرت، مواجه با مسائل و موضوعات گوناگون و امور جاري ميشوند كه آنان را از مساله اصلي باز ميدارد. در واقع فكر و ذهن آنان به موضوعات جاري مشغول ميشود. موضوعات جاري و عادي كه هر دولتي مجبور به انجام آنها است، اغلب از دو حال خارج نيستند، برخي از آنها به سختي يا حتي غير قابل حل است، و برخي ديگر به راحتي يا بهطور نسبي حل ميشوند. در صورت اول انرژي زيادي را از آنان ميگيرد و فرصت فكر كردن به مسائل اساسي و وعدههاي داده شده را از ميان ميبرد. در حالت دوم نيز انجام آنها موجب رضايت خاطر مسوول مربوط و بينيازي از اقدامات و وعدههاي اصلي ميشود. همچنين حضور در برنامههاي بينالمللي مثل مجمع عمومي يا ديدار با مقامات كشورهاي بزرگ يا سخنراني نزد جمعيتهاي هزاران نفري و يا... هر كدام احساس رضايت از طريق مهم بودن و كاري كردن را در سياستمدار يا همكارانش ايجاد ميكند.
همچنين كمكم شرايطي پيش ميآيد كه افراد و نهادهاي پشتيبانيكننده تا حدي نسبت به امور دولت انتزاعي ميشوند، يا اطلاعات آنان از مسائل كشور نامتقارن و كم ميشود، لذا ايدهها و نقدهايشان با تمسخر افراد حاضر در دولت مواجه، و كمكم نسبت به يكديگر بيگانه ميشوند و حرفهاي يكديگر را نميفهمند.همچنين بسياري از افراد كه وارد دولت و حكومت ميشوند، اصل حضور و بقاي خود را مستقل از وعدههاي داده شده، براي جامعه مفيد و ارزشمند ميدانند، و هر آنچه كه بقاي آنان را تضعيف كند، برنميتابند. لذا سياستمداران در قدرت دچار يك نوع خطاي شناختي و تحليلي از واقعيت ميشوند، و اين خطا درك آنان را از ماموريت خودشان تغيير ميدهد. حتي اگر اين درك جديد درست هم باشد، بايد بتوانند، تحليل خود را به نيروهاي پشتيبان منتقل كنند و در اغلب موارد قادر به انجام اين كار نيستند. اين شكاف شناختي ميان سياستمدار و حاميان او موجب اختلال در پيشبرد اهداف و وعدهها ميشود، زيرا اتحاد و انسجام ميان نيروهاي در صحنه و ميدان رسمي را با نيروهاي پشتيبان و حاضر در عرصه عمومي از ميان ميبرد. در مواقع انتظار ميرود كه مسووليتپذيري دو سويهاي ميان سياستمداران با نيروهاي پشتيبان آنان وجود داشته باشد. هنگامي كه ميان سياستمدار با حاميان او فاصله پيش آيد، روند فرسايشي سياست نيز آغاز ميشود، زيرا پيشبرد موثر اهداف سياسي مستلزم وجود شرايطي، از جمله حضور فكري و تبليغي و عملي حاميان و پشتيبان سياستمدار در عرصه عمومي است.
اين وضعيت اگر با كمبود زمان مواجه شود، مشكلات را چند برابر ميكند. هر روز نه تنها مسائل و مشكلات موجود حل نميشود بلكه مصايب جديدي هم اضافه ميگردد. اين وضعيتي است كه اكنون براي دولت و شخص آقاي پزشكيان ميبينيم. اين شكاف شناختي به وجود آمده است و به احتمال فراوان و در مقايسه با ۵ ماه پيش، شكاف ميان دولت با نيروهاي پشتيبان و مردم رأيدهنده شكل گرفته است. حتي مردم حامي دولت نيز تصوري واقعي از عملكردهاي مثبت آن ندارند، زيرا آن را با انتظارات خود متناسب نميدانند، دولت هم كوششي در جهت رفع اين نقيصه نميكند يا متوجه ماجرا نيست يا قادر به حل آن نيست. آيا راهحلي براي ترميم اين شكاف شناختي وجود دارد؟ بهطور مختصر ميتوان گفت كه بيش از هر چيز دامن زدن به گفتوگوي عمومي و نقدهاي صريح با پاسخهاي روشن و البته همگي محترمانه و مسوولانه، ضرورت دارد. توجه به عينيت اجتماعي و پايه قرار دادن آن، از خلال نظرسنجيها و كسب نظراتنخبگان نيز به فهم اين مساله و خطاي شناختي كمك ميكند. معتقدم كه با اولين چالش جدي كه اين دولت مواجه شود، اين ارتباط به گسست كامل منجر خواهد شد. مشكل اصلي در اين مرحله متوجه حكومت خواهد شد كه با دولتي بدون حاميان مواجه ميشود كه نه توان كار چنداني دارد و نه ميتواند تغييرش دهد. اين بازتابي از بنبست سياست در ايران كنوني است. تندروها در حال كار گذاشتن گُوِهاي در شكاف كوچك ميان دولت و پشتيبانان آن هستند تا با ضربات گوناگون و پياپي اين شكاف را عميق و عميقتر كنند و به يك گسست تبديل نمايند. آنگاه حكومت با يك خلأ جدي دولت مواجه خواهد شد. خلايي كه نه ميتواند به آن تن دهد و نه ميتواند آن را پر كند. اگر اين مساله در سطح بالا حل و اين شكاف اندك پر نشود، و وفاق مورد نظر به ۵۰ درصد بقيه جامعه كه در انتخابات شركت نكردند، نيز تعميم داده نشود، قطعا دچار مشكلات جدي خواهند شد. خواهيم ديد.